ا
ز كمر به بالا زن،از كمر به پائين مرد(خوانشي از داستان ساحل گردِ حسين نوش آذر)
فرياد ناصري
شما، اي آبها كه كارآيي به مرهمها
مي بخشيد
...شما اي آبها بزادييد گناهان مرا
هر چه كه باشد-1
اگر چه انديشه ي علمي در سير تكويني اش درتاريخ ازدل انديشه ي اسطوره اي برخاسته،اما انگار انسان علم گراي امروزدوباره درفراگردي قابل توجه، به سمت اسطوره و انديشه ي اسطوره اي ميل كرده است.روانكاوي وماركسيسم اگر چه نه به تنهايي، اما دو حوزه ي بزرگ وتكان دهنده ي بينش هاي سنتي اند كه با حضورشان در دنياي عقلاني شده امروز جاي فراخي به اندازه ي مفاهيم شان براي اسطوره باز كرده اند .ماركسيسم با تقسيم نيروي هاي انساني جهان به پرولتاريا و بورژوازي،كه در آن پرولتاريا نماينده ي خير و بورژوازي نماينده ي شر محسوب مي شوند وفرويد در تقسيم بندي هايش از شخصيت و روان آدمي ،دليل بسياري از رفتارها و كردارها را بيرون از حوزه ي خواست آگاهانه ي انسان تبيين كرده اند.ماركس آنها را معلول ابزارهاي توليد وشرايط اقتصادي خوانده و فرويد معلول خواست هاي ناخود آگاه، ناخود آگاهي كه ازآن بي خبريم از آرزو هايش فرويدبسياري از اتفاقات زندگي آدمي را نتيجه ي همان خواست هاي نا خود آگاهي دانست كه ازآنها بي خبريم و با ياد آوري شان مي توانيم گره هاي كور افتاده در روان مان را بگشائيم .
داستان ساحل گرد،داستاني ست كه درفضايي اسطوره اي شكل مي گيرد بامصالحي ازهمين فضا يعني نمادها ،ازاين روست كه فكر مي كنم توانسته يك كليت منسجمي از خود و اين فضا ارائه دهد چونكه هم سير شكل گيري داستان در يك فضا و روند اسطوره اي قرار دارد و هم مصالح آن.در طول داستان كه چرايي ها و چگونگي هاي سفر مرد - شخصيت اصلي - شكل مي گيرند(از دست دادن دو دخترش دردريا ورفتن همسرش بعد ازاين حادثه)،ما با نمادهاي بسياري روبرو مي شويم كه سواي كاركرد روزمره ي خود، درلايه هاي پنهان معنايي داستان هم سهم به سزايي دارند مثل دريا،انگور ،شراب،...اين نمادها به كمك ديگرعناصرو اتفاقات داستاني مثل خواب /كابوسي كه شخصيت اصلي داستان متناوبن آن را مي بيند -غرق شدن در دريا- و ليزاي دوشخصيتي مثلن ،يا آن جلسات روانكاوي و... ،فضايي را شكل مي دهندكه به جهان انديشه ي اسطوره اي تعلق دارد.
انديشه ي اسطوره اي انديشه ايست كه درآن ميان عالم خواب و بيداري تفاوتي وجود ندارد و يا اتفاقات شان در هم مي شود ادامه ونشانه ي هم مي شوند،چنانكه در داستان هم با همين امر مواجه ايم .اين نوع انديشه براي تبيين امورچون انديشه ي علمي و حتا گاه بيشتر ازآن پايبند عليت است"تفكر اسطوره اي هرگز نمي پذيرد كه رويدادي ممكن است بر حسب اتفاق روي دهد"-2همانطور كه در يكي از جلسات روانكاوي داستان خانم درمانگر مي گويد:
"به اين فكر كنيد كه هيچ حادثه اي بي دليل اتفاق نمي افتد ،ممكن است امروز منطق اين حادثه را نفهميد..."-3
اين ديالوگ آگاهانه مي خواهد مخاطب را به تسليم در مقابل منطقي وا دارد كه به لحاظ عقلاني قابل فهم نيست،در جواب اين گفته از خانم درمانگر مرد مي گويد:"خانم ،مشكل من اين است كه بار ها آرزوي مرگشان را كرده بودم،اين سه ،چهار سال آخر اين طور بود كه وقتي از سر كار به خانه بر مي گشتم ،آرزو مي كردم اتفاقي بيفتد و زنم و دوتا بچه ام نابود شوند..."-4
اين بخش ازداستان يكي ازكليدهاي مهم براي ورود به دنياي مفهومي داستان است ،اين ديالوگها تخم احتمالي ِدليلي براي از بين رفتن خانواده ي مرد پيش رو مي گذارند كه ازعليت عقلاني پيروي نمي كند ،بلكه كاملن بر عكس، عليتي اسطوره ايست.مثل نيزه زدن انسان هاي پيشين به تصوير حيوانات كه برايشان همان شكارآنها محسوب مي شده،اين نوع عليت ازآنجا آب مي خورد كه انديشه ي اسطوره اي بين امرذهني و امرعيني هيچ تفاوتي قائل نيست .يدالله موقن در مقاله ي فرم انديشه ي اسطوره اي با بيان آئيني مصري كه در آن مصريان نام دشمنان شان را بر كوزه هاي گلي مي نوشته اند و در مراسم خاصي مثل تشييع جنازه ي پادشاه پيشين مي شكسته اند، توضيح مي دهد كه اگر عمل "شكستن كوزه ها را سمبليك بخوانيم ،نكته ي اساسي آن مراسم را درك نكرده ايم"-5اين ديالوگها نيز چنين انديشه اي را قوت مي بخشند ،گويي خواست هاي مرد به محض آرزو شدن جان گرفته اند و با نيروي خود عاقبت تحقق يافته اند.
اين ياد آوري و آگاه شدن ازدليل واقع آنجايي بيشتر قوت مي گيرد كه مرد اتفاقي با زن و شوهري در مسير برگشتش از ساحل مواجه مي شود و شب را ميهمان آنان مي شود و شام و شراب بر سرميز مي آيند.ميز دوازده نفره اي كه تداعي گرتعداد حواريون مسيح است گويي اين ميز مي خواهد ميز شام آخر باشد،"شراب نماد آگاهي است "-6اين آگاهي وقتي كامل مي شودكه ميزبانان مست به خواب مي روند و او با يك حس سرخوشي خانه ي آنها را ترك مي كند بايد بگويم كه در اين خوانش جزئيات را وارد نمي كنيم وگرنه بسياري ازجزئيات وريزه كاري هاي داستان به نوبه ي خود بسيار مهم و ظريف اند ،مثل دختر ميزبان آندرآ ورفتارهايش، مثلن وقتي كه مرد خانه ي آنها راترك مي كند،بگذريم اين آگاهي باعث مي شود ما به نوعي دليل خواب /كابوس مرد را در يابيم ،غرق شدن در دريا ،آب به صورت نمادين معاني گوناگوني دارد از طهارت گرفته تا آشفتگي و بي شكلي ،از باروري و زايش تا دنياي آب هاي زيرين و زبرين كه نماد تغيير جنسيت است،آب زندگي بخش و آب نابودگرو خشم آب كه نماد بليه ي آسماني است مزه و طعم آبها ...همه و همه نمادي از يك معنا هستند كه آب بر عهده دارد.كه در ساحل گرد با همه اين مفاهيم روبرو مي شويم با اين همه اگراعتراف مرد داستان به آرزوي مرگ خانواده اش را تنها آگاهي ئي بدانيم كه در طول داستان اتفاق مي افتد ،به بيراهه رفته ايم،چرا كه خواست فرارازجاذبه ي زمين و حضورليزاراناديده گرفته ايم،اين خواست و اين حضور مخاطب رادر يك دو گانگي شريك مي كند همان نقشي كه زمين و آب برعهده دارند ،زمين و آب هر دو در يكسري از معاني خود افاده گر زنانگي هستند ،باروري ،زايش ،زندگي و از طرفي هم در تقابل با يكديگر گاهي نقش مردانه مي گيرند"همين نماد گرايي ،كه از قديم ترين اساس جهان مديترانه اي منتج است ،براي فدريكو گارسيا لوركا ي شاعر زير بناي سوگنامه ي يرما را مي ريزد؛زن بدون مرد سترون است ،مانند يرمو(yermo :زمين باير)مانند بيابان بدون باران كه سترون است"-7.
در ساحل گرد اما اين مرد است كه بدون زن مانده،زني كه مادر و زهدان است،انگار كه مرد در تمام داستان مي خواهدبه آغوش زن خويش برگردد به آغوش زني كه نيست،حتا ليزايي كه او زن مي پنداردش و در داستان قبل ازآشكارشدن جنسيت دو گانه اش احتمال هماغوشي اش با مرد داده مي شود،زن نيست ،حضورليزا نشانه ي ترديد شخصيت داستان است دربازگشتن به آغوش دريا- زن - در خواستن زن اما آگاهي اش بر ترديد فائق مي آيد.
آگاهي ازتغييرميلش از زن به مرد او را عاقبت به عق زدن وا مي دارد كه در طول داستان نتوانسته بود ،ليزا نشانه ي تغيير ميل جنسي مرد ساحل گرد است ،ليزايي كه از كمر به بالا زن و از كمر به پائين مرد بود.احساس عق زدن چيزي جز نشانه ي گناه كلامي او نيست ؛همان آرزوي مرگ خانواده اش كه بر زبان آورده ،يك چنين ميل به بالا آوردن و عق زدني را در فيلم "خواهران مگدالين" نيز بايد ديده باشيم ،تلاش براي بالا آوردن و عق زدن خلاقيتي است كه روان رنجوراين شخصيت ابداع مي كند تا از دست اين گناه بلعيده شده ،اين گناهي كه او را بلعيده راحت شود.تا به سمت خواب هايش برود،مردي كه در لحظه اي طوفاني توقف كرده ،طوفاني كه همه چيز را ناپديد و زايل كرده است با فرو رفتن و غوطه وري در آب كه با در قبر نهادن مسيح قابل مقايسه است ؛چون مسيح پس از هبوط دوباره در اعماق زمين زنده خواهد شد"ريشار دو سن ويكتور مي گويد"انسان بايد از آبهاي تلخ بگذرد ،وقتي كه كاملا بر بدبختي خود آگاه شد ،اين تلخي مقدس ]آب تلخ اقيانوس[به خوشي تبديل خواهد شد"-8
پي نوشتها:
1)فرهنگ نمادها - ژان شواليه،آلن گربران-ترجمه وتحقيق سودابه فضايلي-ص4
2)فرم انديشه ي اسطوره اي - يدالله موقن- سايت نيلگون
3)از متن داستان ساحل گرد - سايت مداد (حسين نوش آذر)
4-همان
5)فرم انديشه ي اسطوره اي- يدالله موقن- سايت نيلگون
6)فرهنگ نمادها -ژان شواليه ،آلن گربران-ترجمه و تحقيق سودابه فضايلي -ص6
7)همان -ص10
8)همان- ص16
-
-
-
-
-
-