ولفگانگ بِشلر(۱۹۲۵-۲۰۰۷/آلمانی)
-
یک کوچه، یک درخت، یک دیوار سنگی
ترجمه: حسن واهب زاده
یک کوچه، یک درخت، یک دیوار سنگی، یک پنجره
یک رؤیا، که به یکباره آدم را می برد
به یک خانه، به سوی یک دخترک،
به میدان بازار یک شهر،
که پانزده سال پیش ترکش کرده ای
* * * *
یک نامه، یک فتیله، یک چهره و یک در
یک عشق، که دو هزار سال است، که
در دلفی(1) بیدار شده است، یک نیمکت مدرسه،
یک تخته سیاه پاک شده،
یک دستور زبان یونانی،
یک تابلو روندا نی نی (2) با کلۀ ژولیدۀ مدوس(3)
یک نقشه که در آن، دریا
برنگ آبی گندمی بود،
که نظیر آن را بعد ها هرگز ندیده ای.
یک درخت، یک دیوار سنگی، یک پنجره،
یک نامه، یک کارد، یک گوش ماهی،
یک فتیله. ولی چهره ناپدید شده و از در بیرون رفته است.
* * *
و از نو سایۀ طارمی ها، و لاقیدی بی وطنی.
کوره راه مزرعه را، که به آسمان ختم می شود،
سالهاست که علف پوشانده است !
صفحات نقشه را و خاطراتمان را ورق می زنیم،
و به دنبال آن شهر، دیوار سنگی و شاخ و برگها می گردیم،
به دنبال ردیف ستون ها، در و دریا می گردیم،
به دنبال آن احساس بزرگ و آن جملۀ فراموش شده.
ولی فقط خرده ریزه های کلمات را پیدا می کنیم، سنگها را،
و گوش ماهیهای خالی را و برگهای زرد شده را.
کارد زنگ زده است، فتیله دیگر نور افشانی نمی کند.
در ها و پنجره ها بسته است،
و در پشت آن نه چهره ای به چشم می خورد و نه جنبشی.
_________________________________________
1- دلفی شهریست در یونان، 2- روندانی نی نقاش ایتالیائی، 3- مدوس جانور کوچک دریائی شبیه قارچ