-گاوگندچالهدهانم[*]دهانم بوی گه میدهد
صبح
از خانه که بیرون میروم.
شب
به خانه که برمیگردم
مذاقم ترش است
ترشی که نگو!
میان تلخ وُ ترش عق اگر میزدم اقلا شاید فرجی میشد
عق نمیزنم
بدیش این است
عق نمیزنم
زهرابهی ناخواهر گهگاه نیمهکاره بالا میآید
میسوزاند تا کجایم را وُ تا آنجایم دوباره برمیغلتد
زهرابهی ذوب
زهرابهی تیز
زهرابهی مار
زهرابهی خوار...
یک نفر دارد خطابه میخواند
زهرابهی سوزان در دهان هان هان میکنم بلکه صِدام بهجایی برسد
نمیرسد
جماعت
زهراکنان زهراکنان
بلند کرده
عَلَم را
(صلواااااات)
راهی شده است دیگر
عقب میکشم تا
نکردهام
زیر لگدها و عَلَمهای عزا.
جماعت که میرود
ها میکنم
ها میکنم
کوچهها تاریک است از ابر های من
به خانه برمیگردم
ترشم
ترشم
ترشم.
آبان 86
هسته
-
برای محمود؛ محمود احمدینژاد. علی؛ علی خامنهای. اکبر؛ اکبر هاشمی رفسنجانی و باقی بچهها
هسته را تف میکنم
هستهای
را تف میکنم
هستهای را تف میکنم که اگر فرو برود دمار از روزگارم درمیآوَرَد و چون برآید...
هستهای را تف میکنم
پرت میشود
پرتاب میشود
میخوابم روی زمین و گوشهایم را میگیرم
تکبییییییر!
...
سکوتی خوفناک و خفن حاکم است
نفس از کسی برنمیآید
سرم را بلند میکنم
نه هسته هست وُ
نه هست هست وُ
نه بچهها هستاند وُ
نه من هستام.
آذر 86
جاکش لبنان-
در کوچههای «لنبان»[†]لنبان لنبان
با 4WD
«4 ولگرد دیوس»
یَسَل کشان کشان
هرزه میگردد پی آدمها
چشم هرزهگردَش هرزه میبیند همه را
با دهان پر
لقمههای گنده گنده لنبان لنبان
صدا میزند
میزند
میزند
عقب میاندازد
بالا میاندازد
به یک اشاره
یک اشارهی سر فقط
پشت پاترول
4WD
نوشابه را.
حرف نمیزند
فارسی نمیداند
یک اشارهی سر فقط
بپر بالا
پشتِ 4WD
4WDسواری
پاترول سواری با «4 ولگرد دیوس»
بالا میاندازد
قُلُپ قُلُپ Pepsi Cola
لقمههای گنده لنبیده
آرُغِ گلابی
میزند
اگر نپری بالا
دستش سنگین است بیصاحب
فارسی بلد نیست...
- آخه چرا؟
- چرا؟ گفتم بپر بالا! سرکار میگوید. فارسی بلد نیست. عربی بلدی خدمتت برسد.
خدمتت میرسد
بلد باشی یا نباشی
سرباز ناشناس
سرباز بینام
سرباز گمنام.
لنبان شده لبنان
تا جاکش لبنان
لبنان لبنان، ببخشید، لنبان لنبان
در کوچههای «لنبان»
یسل کشان کشان
هرزه بگردد
هرزه بچرخد
بچرد
او بچرد
ما بچزیم.
آذر 86
مرد خاکی رییسجمهور
باریدن تو در خاکُ سنگُ شهرُ کوهُ جنگلُ دریا
آه! مرد خاکی رییسجمهور ما!
آه! مرد خاکی راستقامتِ جاودانه
باریدن و کاویدن تو
خواهران با جامههای چرکُ سیاه
سینهزنانُ شیههکنان
جامه میدرند
سینه میدرند
سینه میزنند
میزنند
میزنند
زنند
تا بشوند
عزادار
عزادار
عزادار
به سر بریزند خاکُ سه چار چادر چرکُ سیاه به سر کنندُ
خاک به سر کنندُ
خاک به سر شوندُ
سینه زنندُ
بزنندُ
بزنندُ
بشوند
عزادار
عزادار
عزادار
آه! مرد خاکی رییسجمهور ما!
خاکُ سنگ را نشاید دیگر چنین مرد خاکی راستقامت جاودانه
که باریدنش در این خاکُ سنگُ شهرُ کوهُ جنگلُ دریا
کاویده ما را
کاویده شما را
کاویده من یکی را
کاویده همهگی را
خاکُ سنگ را
خاکُ سنگ همهگی را
همهگی را
همهگی را.
آه! مرد خاکی راستقامتت در دهان من که شاعرم
مرد خاکی راستقامتت کاویده دهان من را که شاعرم
اگر شاعرم
با این شعرم.
کاویده دهان همهگی را
باریدنت
باریدنت
باریدنت
دی 86
تنهای تاریک
-
1
تنها
تنهایی
تنهای ما را در خواب تنها نخواهد گذاشت.
تنهای ما در تنهایی تاریک
تن به تاریکی میسپرند تنها.
تنهایمان را به تاریکی و تنهایی تنها میسپرند
تنهای تنهای ما را
و تنهای تنهای ما تنها
تنها
تنهای بیشماری را تنها در تاریکی خواب میبینند تنها
تنها تنهایمان تاریکی را خواب میبینند تنها
تنهایمان تنهاییمان را خواب میبینند تنها
تنها
تنهایی ما میماند برای تنهای تنهای ما
در خواب
در تنهایی تاریک.
2
تنهای ما
پشت کرکرهها
بر ملافههای چروک
آفتاب میگیرند
تنهای تنهایمان را میسپاریم به آفتاب پاییزی
تا تنهایمان
تنهای تنها
در پشت کرکرهها
در ملافههای چروک
خواب
بروند
از پس سرخوشی تنهای تنهایمان.
تنهای تنهای ما هیچ تنهای دیگری ندارند پشت تنهایی هیچ پنجرهی دیگری.
3
تا تنهایمان تنها میشوند
تنهای تنهایمان دلشان میخواهد هم را به هم بسپرند
عصر باشد
دم دمِ غروب
تن به تن
تنهایمان میسپرند
تنهاییشان را لابهلای هم
دل به دل میدهند
تن به تن میسپرند
دم به دم میدمند
تا تنهایمان
شب را به ملافههای سفید چروک
لابهلا
بکشانند
تا تنهای تنهایمان
لابهلای چروکیدههای سفید داغ
چاک میدهند
تنهایی تنهای تاریک ما را
تنهای ما
بههم میسپرند تن به تن
دم به دم
جان به جان.
دی 86
[*] «هر گاوگندچالهدهانی آتشفشان روشن خشمی شد.» شاملو
[†] «لنبان»، نام محلهای قدیمی در اصفهان
-
-
-
-
-
-