اثر
دفتری ويژه فرهنگ و نقد فرهنگ
Sunday
baradari-aout radio Zamaneh
-
روان‌کاوی «بومی‌گرایی» کلانتری و رادیو زمانه
داریوش برادری روان‌شناس/ روان درمان‌گر
-
-
اساس بلوغ و تحول فردی و جمعی را «نوع ارتباط» فرد و یا گروه با «غیر» و یا دیگری تشکیل می‌دهد. خواه این «غیر» یا دیگری یک موضوع نقد علمی و یا نقد فرهنگی مانند نقد «بومی‌گرایی» توسط آقای کلانتری باشد. خواه موضوع نوع ارتباط رادیو زمانه با «غیر» و با نوشته‌های کلانتری یا با طرح پیشنهادی من به نام «روان‌کاوی بحران و رنسانس ایرانی» باشد. یا خواه موضوع نوع ارتباط با خدا، با معشوق، با رقیب و یا با خویش باشد.
ازین‌رو با درک دقیق «نوع ارتباط» فرد و فرهنگ با «غیر» می‌توان به میزان رشد و بلوغ فرد و جامعه و درجه رشد نگاه و نگرش مدرن و علمی در فرد و یا فرهنگ پی برد. زیرا این ارتباط با «غیر» به طور عمده یا به شیوه نارسیستی شیفته​گانه/متنفرانه است که در آن میان «خودی» و «غیر» یک دیوار بزرگ کشیده می‌شود و «خودی» پرستش می‌شود و «غیر» نفرت‌انگیز و یا هراس‌انگیز است. یا نوع ارتباط به شیوه «رئال یا کابوس‌وار» است که در آن «غیر» و دیگری به اسباب و ابژه دست‌یابی به رانش و خوشی بی‌مرز(ژوئیسانس) و مطلق‌گرایانه یک قاتل و یا متجاوز جنسی تبدیل می‌شود. یا این ارتباط با «غیر» به شیوه سوم یک «ارتباط سمبولیک» است که در آن فرد با «غیر» رابطه‌ای پارادوکسیکال و همراه با علاقه و نقد دارد و مرتب قادر به تحول دیالوگ و رابطه با «غیر» و خویش است،
روابط سنتی به طور عمده گرفتار ارتباط نارسیستی شیفته​گانه/متنفرانه با «غیر» هستند، ازین‌رو این جوامع مانند جامعه و فرد ایرانی مرتب دچار حالات شیفتگی به «غیر» یا تنفر از «غیر» می‌شوند و «غرب‌شیفته/غرب‌ستیز»، «سنت‌شیفته/سنت‌ستیز» می‌گردند. ازین‌رو آن‌ها معمولا ناتوان از دیالوگ و تحول و ناتوان از دست‌یابی به یک نگاه پارادوکسیکال و به یک «وحدت در کثرت مدرن» یا «کثرت در وحدت» چندصدایی پسامدرن هستند.
روابط مدرن با نگاه سوژه/ابژه‌ای به شکل قوی‌تر و بهتری از ارتباط سمبولیک و دیالوگ دست می‌یابند و ازین‌رو علم و روابط در این نگاه قادر به تحول و ایجاد چشم‌اندازهای جدید به «غیر» و دیگری هستند. اما در بطن نگاه مدرن هنوز یک «من» متفاخر و نارسیستی وجود دارد که دچار توهم کنترل بر «غیر» و جهان و ناتوان از درک پیوند عمیق و دیالوگ عمیق همه پدید‌ه‌ها با یکدیگر است. ازین‌رو نیچه انسان مدرن را «واپسین انسان» می‌نامد زیرا او ناتوان از ارتباط عمیق با «غیر» و ناتوان از لمس عمیق بازی عشق و قدرت زندگی‌است.
در نگاه‌های متفاوت پسامدرن‌ها و نیز جسم‌گرایان پسامدرن اکنون «غیر» و دیگری، خواه فرد، علم، هنر یا مذهب، دارای یک «ذات و معنا» نیست و می‌توان به هزار گونه و شکل به خویش، به هستی و دیگری نگریست و مرتب حالات و روایاتی نو از ارتباط با «غیر» و دیگری آفرید. با هر تعریفی نو از «غیر و دیگری» هم‌زمان فرد خویش را نیز از نو باز‌می‌آفریند. زیرا زندگی و ارتباط یک «حالت و سناریو» است و با تغییر یک عضو از این حالت در واقع سمت مقابل نیز محکوم به تحول است. با تغییر نگاه به «زن» هم‌زمان مفهوم «مرد» بودن نیز تغییر می‌کند. با ایجاد روایتی نو از مذهب، سنت، مدرنیت، عشق و یا جسم، هم‌زمان معنای مومن، انسان سنتی، عاشق و یا شورهای جسمی تغییر می‌کند. زیرا همه چیز با یکدیگر و در بطن یک «حالت و سناریو و صحنه» با یکدیگر در پیوند است ومی‌توان به هزار حالت و ذات قابل تحول دست یافت. ( برای اطلاعات بیشتر در باب مباحث بالا به دو مقاله قبلی و مقاله ذیل مراجعه کنید
1)
حال با این توصیفات بسیار مختصر می‌توانیم به نوع نگاه کلانتری به «غیر» در مقالات هشت‌گانه «بومی‌گرایی» بپردازیم و سپس نوع ارتباط رادیو زمانه با «غیر» را، بر بستر نوع ارتباطش با مقالات کلانتری و برخورد متفاوتش با طرح پیشنهادی من به عنوان « روان‌کاوی بحران و رنسانس ایرانی»، بررسی کنیم و ببینیم که کدامیک از نوع روابط با «غیر» در این متون و برخوردها جاری و حاکم است.
بومی‌گرایی در نگاه کلانتری
با آن‌ که از مقالات مدرن ژورنالیستی و فایل‌های رادیویی کلانتری در باب موضوع «بومی‌گرایی» نمی‌توان انتظار استاندارد یک مقاله علمی را داشت، زیرا طرح چنین مباحثی برای عموم همیشه همراه با ساد‌ه‌نگاری اجباری نیز هست، با این‌ حال در این مقالات، در کنار نکات مثبت مقاله و قدرت ایشان در آشنایی با مباحث مدرن، خطاهای فراوانی تکرار می‌شوند. من اینجا تیتروار و مختصر فقط به برخی نکات و معضلات روان‌شناختی آن اشاره می‌کنم و نقد قدرت‌‌ها و معضلات جامعه‌شناسانه و فلسفی این نوشته را به عهده متخصصان دیگر و خوانندگان می‌گذارم. معضلات اساسی روانشناختی این نوشته بشرح ذیلند:
1/ هر مقاله مدرن بایستی لااقل تعریفی مشخص و با مرزهایی نسبتا مشخص از «پدیده» مورد بحث خویش بیان کند و امکان «ابطال‌پذیری» داشته باشد. آقای کلانتری در بیان مفهوم «بومی‌گرایی» در همان مقاله اول
2 چنان طیف گسترده‌ای از باصطلاح روشنفکر بومی چون شریعتی و آل احمد تا تفکر «پستکولونیال» ادوارد سعید و هوادارانش را در این مبحث قرار می‌دهد که در نهایت معلوم نیست، اصولا چه کسانی روشنفکر بومی هستند، چه کسانی و با چه معیارهایی روشنفکر بومی نیستند و خود ایشان کجا قرار دارند.از طرف دیگر اگر روشنفکر بومی‌گرا به معنای کسی است که به قول ایشان «واکنشی منفی به غرب دارد (مقاله دوم)»، «مخالف نظریه پیشرفت و نگاه مدرن برتری طلبانه حاکم بر تاریخ و علم هستند (مقاله سوم و چهارم)»، «خیال می‌کند که استعمار عامل بدبختی‌شان است و آن‌ها می‌خواهند راهی متفاوت با غرب پیش روند (مقاله پنجم و ششم)» و اگر این «بومی‌گرایی» دچار «دوراهی و بن‌بست مصرف‌گرایی همراه با میل عدم قبول لیبرالیسم و اندیشه مدرن است (مقاله در باب دوراهه ذهنیت بومی‌گرا)»، پس نظرات انتقادی ایشان و دوستان ایشان و یا طرفداران جدید بحث گفتمان «تلفیق» مدرنیت/سنت جزو کدام طیف قرار می‌گیرند؟ یا اندیشه کسانی که می‌خواستند با تقلید سراپا مدرن شوند و یک‌شبه مدرن شوند در چه کاتگوری قرار می‌گیرد؟ آیا از یاد برده‌اند که «غرب‌ستیزی/غرب‌شیفتگی» دوروی یک سکه است و اصولا راهی جز تلفیق و یا پذیرش مدرنیت در بستر فرهنگی خویش نیست. تلفیق ایشان و مفاهیم نوی ایشان از گیتی‌گرایی چیست و یا آنکه ایشان نیز فقط به تکرار و « کپی کردن و مونتاژ» مباحث مدرن دست ‌می‌زنند و از شکست این «مونتاژ» چیزی یاد نمی‌گیرند.
2/ متاسفانه آقای کلانتری آشنایی بس اندک با مباحث پسامدرنی و یا حتی نظرات ادوارد سعید و فوکو و دیگران دارد، پس نمی‌توان از او انتظار داشت که هم‌زمان با نگاهی پسامدرن به مبحث «شرق/غرب» بنگرد و یا چشم‌اندازهای مختلف «روشنفکر بومی»، «غرب/رشرق» را بشناسد که از نگاه پسامدرن مثل هر پدیده دیگر دارای یک ذات و مفهوم نیستند و می‌توانند به هزار شکل باشند. مشکل اما وقتی شروع می‌شود که او با این‌وجود به نقد نگاه پسامدرن و یا نگاه ادوارد سعید می‌پردازد و یا می‌خواهد در آینده بیشتر بپردازد. زیرا متاسفانه ایشان عنصر محوری بحث پسامدرن و نیز بحث ادوارد سعید را نفهیمده است و بنابراین بحثش در باب موضوع شرق/غرب، روشنفکری بومی در واقع ترکیبی از برخی مباحث مدرن و خشم نارسیستی و اسارت در گفتمان هیستریک نسبت به «روشنفکر بومی» و سنت است.
اساس نگاه ادوارد سعید در باب بحث «اورینتالیسم» بر بستر «تئوری دیسکورس» فوکو و پیوند متقابل میان حالاتی چون زن/مرد، شرق/غرب در یک گفتمان است که در دو مقاله قبلی نیز به آن به کرات اشاره کردم. در نگاه پسامدرن و به ویژه دیسکورس فوکویی همه حالات متضاد چون کودک سیامی به یکدیگر پیوند خورده‌اند، همان‌طور که به قول فوکو دیسکورس مدرن با ایجاد مفهوم «عاقل» هم‌زمان مفهوم «دیوانه» را خلق می‌کند و مرز می‌آفریند.
3
زیرا دیسکورس خلاق و استراتژیک است و با این شیوه تقسیم‌بندی و مرزگزاری هم واقعیت ما را بوجود‌ می‌آورد و هم مرتب به بازتولید خویش کمک می‌رساند. ادوارد سعید بر بستر این پیوند فوکویی به پیوند «مفهوم غرب/شرق» در نگاه علم «شرق‌شناسی» و تفکر کولونیالی می‌پردازد و در کتابش نشان می‌دهد که چگونه انسان مدرن با «عقلانی خواندن و برتر خواندن خویش» هم‌زمان شزق و اورینت را به « نماد عنصر غیرعقلانی و خرافی» تبدیل می‌کند که بایستی رام و متمدن شود وگرنه خطری برای تمدن خواهد بود و چگونه این تفکر به رشد کولونیالیسم کمک می‌رساند و قدرت ایدئولوژیک اوست.
4البته مطلب خیلی گسترده‌تر است، اما عنصر محوری بحث این پیوند درونی دیسکورس «غرب/شرق» در نگاه انسان مدرن است. ازین‌رو نیز به باور او ابتدا با شکاندن این دیسکورس کهن و قبول پلورالیسم فرهنگی است که می‌توان به ارتباطی نو میان شرق و غرب دست یافت. از درون دگماتیسم «اروینتالیسم کهن» که امروز نیز بسیار فعال است، به گفته ادوارد سعید، هم اکنون نیز حمله و اشغال عراق، شیطان خواندن اسلام و اعراب توسط برخی غربیون و یا از طرف مقابل ترور بن‌لادنی و شیوه دفاعی غلط و هیستریک بنیادگرایی بوجود می‌آید که در واقع تکمیل‌کننده همدیگر هستند.5 همان‌طور که من در نقدم در باب «روان‌کاوی معضل ما با غرب و غرب با ما6» و «روان‌کاوی فیلم 3007» بر اساس این نطرات روان‌کاوی/ پسامدرنی معضل ما با غرب و غرب با ما را توضیح داده ام. کافی ‌است این مباحث را با نگاه آقای کلانتری مقایسه کرد تا دید که در واقع نگاه کلانتری روی دیگر روشنفکر بومی نارسیست‌وار است و نگاه من و امثال ما که در پی تلفیقیم، تبلور روشنفکر بومی مدرن و دوملیتی و چندمتنی و قادر به تلفیق و ارتباط سمبولیک است. تفاوت واقعی اینجاست.
آقای کلانتری نه تنها این مباحث را دقیق درک نکرده است، بلکه حتی اعتراض ادوارد سعید به سوءاستفاده از نظراتش را به معنای «نوعی پوزش و پشیمانی (مقاله هشت)» تلقی کرده است که جای بسی تعجب است. زیرا کافی است این مقاله بالا از ادوارد سعید را بخوانید که در سال 2003 منتشر شده است تا به خطای فکری آقای کلانتزی و اعتراض شدید ادوارد سعید به دگمای اورینتالیسم و بیان حضور این دگما در جنگ عراق و شرایط نو پی ببرید.
8
3/ بدتر اما این است که چون او این مباحث را دقیق نشناخته است، نمی‌تواند پی ببرد که چرا مفهوم او از «غرب/شرق»، مفهوم او از «بومی‌گرایی ونقطه مقابلش عقلانیت روشنفکرانی چون ایشان» دارای یک پیوند عمیق درونی است و او در واقع در روشنفکر بومی کسی به جز آیینه خویش و شکلی دیگر از نگاه نارسیست‌وار خویش را نمی‌بیند. همان‌طور که مفهوم «غرب/شرق» در نگاه ایشان همان گفتمان اورینتالیسم مورد انتقاد سعید است. ایشان نیز از یک «غرب عقلانی» در برابر یک «ایران و شرق ناتوان از عقل و هنر» سخن می‌گوید.
اساس مشکل ایشان در لحن کلام و نوع نگاه ایشان به این مباحث است که دچار یک گفتمان هیستریک است. لحن کلام در واقع یک «اسم دلالت» است و لحن کلام و خشم ایشان به «روشنفکر بومی» و به «سنت بدون عقل و هنر» در واقع یک گفتمان هیستریک و نارسیستی است و دقیقا در این خشم و نگاه است که او و مقالاتش چهره دیگر همان روشنفکر بومی است که نقد و مسخره‌اش می‌کند. اگر به قول او شریعتی به نفی غرب و ایجاد توهم در باب یک «خویشتن و راه نو» می‌پردازد، کلانتری مدرن ما به «نفی سنت» و خشم به «پسامدرنیت» می‌پردازد و از «فاطمه کماندو‌ها و ادوارد سعید (مقاله پنجم)» سخن می‌گوید. او از یاد می‌برد که پسامدرنیت به قول لیوتار روح مدرنیت است و خشم او به پسامدرنیت همان خشم سنتی و نارسیستی به غرب به شیوه‌ای نو است، همراه با آرمان‌سازی شکل مدرن غرب در برابر شکل شیطانی و خطرناک پسامدرنی. یعنی بار دیگر در نگاه ایشان شما در نهایت با یک دوالیسم سنتی، با همان نگرش «خودی خوب» و «غریبه شیطان» روبرو می‌شوید. همان‌طور که روشنفکر بومی و سنت برای او دارای یک معنا و ذات مشخص است که ایشان به ان پی برده‌اند.
مشکل نهایی این است که آقای کلانتری متوجه نیست که همه ایرانیان در واقع یک روشنفکر یا انسان بومی‌گرا هستند. زیرا یکایک ما محکوم بدانیم که مفاهیم مدرن را در فرهنگ و زبان خویش پذیرا شویم و یا این پذیرش و تلفیق به شیوه شترمرغی، نارسیستی صورت می‌گیرد و یا به شیوه پذیرش سمبولیک و ایجاد انواع و اشکال مفاهیم مدرن گیتی‌گرایی ایرانی و روایات مدرن و تلفیقی از سنت/مدرنیت. شخصیت هر ایرانی نقطه تلاقی سنت/مدرنیت است و یا او از چندپارگی به چندلایگی سمبولیک دست می‌یابد و در معنای نیچه‌ایی به یک «اروپایی خوب» و «ایرانی خوب و مدرن» تبدیل می‌شود، به نسل «مهاجران دوملیتی و روشنفکران چندمتنی» ایرانی دگردیسی می‌یابد و یا اسیر نگرش نارسیستی و سیاه/سفید مانند نگرش شریعتی و یا نگاه کلانتری باقی می‌ماند. ازین‌رو در معنای «دیفرانس دریدا» کلانتری درواقع شریعتی تعویق یافته و متفاوت است و شریعتی، کلانتری تعویق یافته و متفاوت است. همان‌طور که چپ وراست ایرانی، قهرمان و دیکتاتور ایرانی در نهایت دو روی یک سکه و اسیر یک گفتمان هیستریک و نارسیستی بوده اند و گاه هنوز هستند.
-
رادیو زمانه
-
جالب اینجاست که در رادیو زمانه و نگاه مسئولان خوب و مدرن این سایت همین نگرش نارسیستی و هیستریک « خودی خوب» و «غیر خطرناک» نیز متاسفانه هنوز وجود دارد، باوجود تمامی قدرت‌های مدرن ایشان و قدرت‌های مدرن رادیو زمانه. حاصل نیز این است که به چنین مقالاتی با این همه خطا در محتوا و حتی مشکلات فراوان در شکل، مانند توضیحات فراوان اضافی و بی‌مورد در باب نظرات فیلسوفان مدرن و بازنکردن معضل «بومی‌گرایی»، همه امکانات داده می‌شود. در عوض نگاه من و امثال من که در واقع متفاوت و نو و در واقع ایجادکننده مباحثی نو در عرصه کار خویش هستیم، به سان یک «غیر خطرناک و مزاحم» پس زده می‌شود و یا به انواع و اشکال مختلف سعی می‌شود که مانع طرح و بیان این مطالب شوند.
برای نمونه من نزدیک به شش ماه است که در پی ایجاد یک برنامه رادیوی در باب مباحث مهم روان‌کاوی هستم. اما در واقع چنان از ابتدا به انواع و اشکال مختلف و پنهان و آشکار سعی در جلوگیری از طرح برنامه‌های من شد که این درگیری و عدم امکان برنامه مرتب ادامه یافت. حال نیز وقتی که خانم ناصری به ریاست بخش رادیو رسید، به خواست ایشان برنامه کاملی در اختیار ایشان گذاشته شد و ایشان به جای اینکه به برنامه رسیدگی کنند و نظرشان را برای من بگویند، در واقع بیش از یک ماه سکوت کردند و در انتها به جای جواب مستقیم به وسیله بخش کامنت‌رسانی سایت بدون بیان دلیلی برنامه را رد کردند و هر کامنت اعتراضی مرا حذف کردند. اکنون یادشان آمده است که اصلا قصد برنامه جدید ندارند و از یاد می‌برند که من شش ماه در این مورد زحمت و تلاش کشیده‌ام. البته مشخص است که فقط برای «غیر خودی» قصد برنامه ندارند.
این شیوه تلاش برای خسته کردن من از بیان نظراتم و رفتار متناقض بخش‌هایی از سایت زمانه در برابر کارهای من، مثل بخش کامنت‌ها و یا رادیو زمانه، چنان آشکار است که حتی دوستان و منتقدان من نیز به اعتراض علیه آن پرداخته‌اند. حاصل نوعی سیستم «موبینگ» است که به شیوه سنتی و برای طرد «نگاه متفاوت» در بخش رادیوی زمانه جاری است. خانم ناصری مطمئنا لااقل برای حفظ ظاهر بشخصه به ایمیل‌های من جواب منفی می‌داد، اگر که باور نمی‌داشت که بی‌توجهی، توهین و موبینگ آشکار او به کار تخصصی من با تایید پنهان و پشت پرده بخشی از دیگر مسئولین همراه باشد.و به قول معروف حتی با اعتراض من «آب از آب تکان نخورد».
این برخورد نارسیستی و سنتی و تلاش برای نفی و موبینگ نگاه «غیر و متفاوت» حاصل ترس از این نگاه و گرفتاری در برخورد نارسیستی و هیستریک با «غیر» است و هم ناشی از این است که هنوز در سایت زمانه و به ویژه بخش رادیو و کامنت، با تمامی پیش‌رفت‌های مدرن و مداوم این سایت خوب و افرادش از جمله خانم ناصری و دیگران، هنوز هم ساختار مدرن کامل رشد نکرده است و هم عناصر سنتی در پشت پرده هنوز فراوان قدرت دارند. وگرنه چنین اعمالی در بخش کامنت و یا بخش رادیو و چنین تبعیضاتی غیرممکن است اگر که شیوه کنترل مدرن و نقد متقابل به خوبی عمل کند. حاصل نیز این می‌شود که چنین مقالات ضعیفی چون مقالات «بومی‌گرایی» کلانتری و یا بخش نیلگون سایت زمانه همه امکاناتی در اختیار دارند، اما مباحث من و امثال من یا جلویشان گرفته می‌شود و مرتب مثل من تهدید به اخراج می‌شوند و یا اجازه طرح مباحث نو در رادیو به من داده نمی‌شود. یا حدااقل امکانات مساوی و به شیوه مدرن تقسیم نمی‌شود و بخش «خودی» و «غیرخودی» وجود دارد.
حاصل تکرار دوباره یک فاجعه قدیمی و تکرار تراژیک/کمیک یک برخورد نارسیستی و هیستریک به «غیر متفاوت» هم در یک سری مقالات و هم در برخورد یک رادیو است. باشد که اکنون این انتقاد و نقد من هم معضلات این نگاه را بهتر نشان داده باشد و هم به دادخواست من و رشد ارتباط سمبولیک با «غیر» در سایت زمانه مدد رساند و باشد که خوانندگان و دوستان با همراهی خویش در این بحث و انتقاد به رشد این سیستم مدرن در سایت و این بحث بومی‌گرایی کمک رسانند. زیرا یک چیز آشکار است، سکوت در برابر این خطاها به معنای حفظ این حالات و تضعیف سایت و چالش مدرن و به معنای تبدیل ساختن خویش به روشنفکران و خوانندگانی عقیم و ناتوان از انتقاد و تحول است. زیرا همان‌طور که در ابتدای بحث گفتیم، من و شما با نوع نگاه‌مان به «غیر»، با نوع برخوردمان به این مبحث، در واقع هم‌زمان نشان می‌دهیم که ما کیستیم و در چه گفتمان و رابطه‌ای با «غیر» قرار داریم.
--
-
-
-
-