اثر
دفتری ويژه فرهنگ و نقد فرهنگ
Saturday
faryad naseri-mars2008
-
زیستن در سایه روشن ها/فرياد ناصری

جامعه ی ایران به خاطر بر خورد همزمان با چند کنش (واقعیت)بزرگ دچار تنش هایی شده است که می شود گفت این تنش ها واکنش هایی ست به کنش هایی که به یکباره در یک برهه ی زمانی کوتاه با آن بر خورد کرده است اگر بخواهیم آن عوامل عمده ای را که دلیل این تنش ها محسوب می شوند نام ببریم ناگزیر از تقسیم بندی آنها هستیم و نامیدن دوباره ی آنهادر ذیل دو بخش واقعیت های جهانی و واقعیت های اجتماعی
هر دو گروه این واقعیت ها در برهه ی کوتاهی از زمان شاید به مقدار هیچ اگر کلی(تاریخی ) نگاه کنیم و در نگاه جزئی تر در فرصتی به اندازه ی یک ربع قرن چنان فشارهایی را اعمال کردند که گاهی مردمان ما چاره و فرصتی نداشتندجز دادن پاسخ های غریزی بدون تامل،نقطه ی اشتراک این واقعیت ها در ایجاد تنش و تغییر در حوزه ی تفکر و بینش و نوع نگاه انسان ایرانی به جهان و زیستن بوده و هست ،مایلم آنها را بیشتر تنش بدانم تا تغییر چرا که تغییراز جایگزینی حرف می زند اما تنش از سرگردانی و بلاتکلیفی سر گردانی در داشتن یک موضع مشخص،هر چند سرگردانی شاید تنها موضع مشخص همان واقعیت جهانی یی ست که قرار است از نامش در سطر های بعد پرده برداری شود بگذارید روشن تر کنم انقلاب و جنگ ایران دو واقعیت اجتماعی خاص خود ایران بودند که اگر چه اتفاقاتی با همین نام در خیلی از کشور های دیگر هم رخداده اما هر اتفاقی در هر نقطه ای از جهان مختصات و ویژگی های خاص خودش را دارد انقلاب ایران حرکتی در راستای تغییر بود،تغییر در شکل و محتوی یک امر و جایگزین کردن محتوی و شکل دیگری به جای آن ،جنگ اما دو سویه داشت از منظر ایرانی ها حفظ و دفاع از این تغییر بودتغییری که هم خودش را مقدس میدانستند هم حفظ و حراستش را اما از منظر "دیگری" هاخواستی بود در راستای برهم زدن این تغییری که احتمالن در ایران رخداده بود.در اینجا احتمالن به تغییر اشاره دارد نه به رخداد، البته این راهم بدانیم که همین دیدگاه دیگری ها هم بیشتر تفسیر ایرانی ها از قضیه بود هر چند انگار پر بیراه هم نبوده واما آن واقعیت جهانی که پیشتر از این ها انقلاب و جنگ شروع شده و با آنها ادامه داشت وهنوز هم ادامه دارد جریان بزرگیست به نام مدرنیزاسیون همان امری که انقلاب ها زاده ی آنند وحتا جنگهای جهان در شکل امروزینش
انقلاب ابزاری بود که مدرنیته احتمال حضورو شرایط بروزاش را کشف کرده بود و حتا جایگاه اصلی شکل گیری اش -خیابان-را توسط توده ی مردم به آنها عرضه کرده بود
اما چرا در ایران انقلاب رخ داد ؟(سوالی کوتاه که جوابش با سیاه کردن هزاران صفحه هم نمی شود گفت که بدست آمده است)اما با یک نیم نگاه کوتاه درپی دلیل رخ دادن انقلاب در ایران به اینجا می رسیم که آن شکل و محتویی که قبل از انقلاب در ایران مسلط بوده همخوانی بیشتری با مدرنیسم داشته تا با این شکل و محتوی حاکم فعلی، پس چرا در ایران انقلاب رخ داد آیا واقعن مدرنیسم درراستای همان شعارش "که هر چیزآبستن ضد خویش است" حرکت کرده و می کند پس اگر این طور باشد وضعیت فعلی هم آبستن ضد خویش است هر چند در این سطرها بر خوردی سوالی و با تردید با این موضوع دارم اما به شخصه به شعار "هر چیز آبستن ضد خویش است "مدرن می شود گفت که باور دارم جنگ ایران حاصل برداشت اشتباه کسانی بود که در بیرون از ایران فکر می کردند درایران جریانی مخالف با جریان جهانی اتفاق افتاده وآنها درراستای اصلاح این انحراف از جریان جهانی مدرنیته بود که جنگ را برای ایران پیش کشیدند و آوردند از طرفی جنگ فرصتی برای عرض اندام نتایج مدرنیته در حوزه ی تکنولوژی کشورهای مدرن شده بود،آزمایش انواع سلاحها و ابزارهای کشتار جمعی ساخته ی دست بشری مدرن شده ودارای مدیریت و علم مدرن!
تمام این اتفاقات پیچیده فشارزیادی بر جامعه ی ایرانی وارد آورد که باعث شد تک تک افراد آن دچار تنش های فکری و بینشی و رفتاری زیادی شوند در تعیین جایگاه خود و تعریف خود در جهان و از جهان.
قدرت بنیان های فکری مدرنیسم در هر جامعه ای که بروز می کند به تنهایی برای ایجاد تنش های بزرگ آنقدر هست که بتواند تمام بنیان های فکری و بینشی آن جامعه را تحت سیطره قرار دهدحال با این پیش آگاهی می بینیم که مدرنیسم با ظهور و حضور و تسری اش در جامعه ی ما شرایط تولد دو نوزاد دیگرش را هم فراهم کرداگر چه انقلاب و جنگ آغاز و پایانی دارد اما خود مدرنیته مفهومی ست که انگار نمی خواهد تن به آغاز روشنی بدهد از سایه روشن ها شروع شده و حتا نظریه ی به پایان رسیدن دوره اش نیز هنوز در سایه روشن تعریف ها و واژه هاست،پست- مدرن ترکیبی که می خواهد پایان دوره ی مدرن را اعلام کند اما نام آن را هنوز با خود نگه داشته است.
فرد ایرانی با به لرزه افتادن اصول و عقایدش توسط گزاره های مدرن به خیابانها ریخت تا دست به عملی مدرن بزند اما واقعن نمیدانست برای حفظ موقعیت پیشا مدرنی که ازآن تنها خاطره ای در ذهن اش مانده تلاش می کند یا برای مدرن شدن،از طرفی جنگ و انقلاب هم او را درموقعیت سختی قرار داد ، موقعیتی سوالی که تعریف نوع دوستی و همدلی انسانی را در ذهنش بهم ریخته بود،دوستی و دشمنی،این مشکل هم با قسمتی از خود جامعه ی ایران یعنی گروهی از مردم ایران در مقابل گروهی دیگر ،هم با قسمتی دیگر از جهان یعنی انسان ایرانی در مقابل انسان های دیگر نقاط جهان بوجود آمدو این بهم ریختگی ذهنی ، سر گردانی او را چنان تشدید کرد که اگر چه او ازجمع شدن در خیابانها دست کشیده ولی حضور خیابان در ذهن پراکنده اش برای جمع شدن خطی انداخته است که نمی تواند ازآن بگذرد!
حال سوال این است!!(آیا واقعن سوال این است؟) انسان ایرانی کی قدرت و آگاهی تطبیق خود با این شرایط را بدست خواهد آورد تطبیق با شرایط بحران چرا که جامعه ی ما بهر حال وارد سایه روشن های مدرنیسم گشته است و" مدرن بودن یعنی تجربه ی زندگی شخصی واجتماعی به مثابه ی گردابی عظیم ،و رویا رویی با این واقعیت که آدمی و جهان او پیوسته در حال فرو پاشی و تجدید حیات و آمیخته به رنج و عذاب و تناقض وابهام است:مدرن بودن یعنی تعلق داشتن به جهانی که درآن هرآنچه سخت استوار است ،دود می شود و به هوا می رود ومدرنیست بودن یعنی خو گرفتن با این گرداب ،پیروی از ضرب آهنگهای آن و حرکت در بطن جریانهای درونی آن به قصد یافتن آن صوری از واقعیت ،زیبایی و عدالت که چرخش توفنده و مهلک گرداب مجاز می شمارد"-1
-
--------------------------------------------------------
-
1)تجربه ی مدرنیته - مارشال برمن- ترجمه ی مراد فرهاد پور- ص424
-
-
-
-
-
-