در ستایش شادی
مسعود نقره کار
" نادرترین وکمیاب ترین چیزی که من
در میان روشنفکران می شناسم , شادی ست".
- ارنست همینگوی-
چو شادی بکاهد, بکاهد روان
خرد گردد اندر میان ناتوان
مده دل به غم تا نکاهد روان
به شادی همی دار دل را جوان
شادی راز بزرگ زندگی انسان است . زیباترین اَوازقلب انسان که گوئی اَوازخوان اش را گم کرده است. راز یک تراژدی ای حیرت انگیز.
این راز و اَواز از قدیمی ترین معماهای زندگی انسان ا ست .تلاش برای گشودن, توصیف و معنا کردن , و پرسش های فلسفی , جامعه شناسانه و روانشناسانه در باره چیستی و چگونگی مفهوم شادی، عمری به اندازه ی عمرانسان دارد .
برخی براَنند که زیباترین اَوازقلب انسان نه به راحتی قابل توصیف و معنا، و نه بسهولت خواند نی ست چرا که همنشین های اش ، اندوه و افسردگی و رنج جهان را چنان در زیر سیطره خود درآورده اند که غم آواز های تیره روزی های انسان جائی برای زیباترین اَواز قلب انسان نگذاشته است .
از شادی های فردی و جمعی و تاثیر آن بر روابط اجتماعی و یا نقش روابط اجتماعی, و پدیده ها و رویدادهایی همچون بسیاری از جشن ها و مناسبت ها برپیدایی و تداوم شادی به وفور گفته اند , اما زندگی نشان داده است به دنبال شادی ی همگان رفتن دراین جهان چوب بر مرده زدن است و چون بحث های فیلسوفان مدرسی (اسکولاستیک) شمارش فرشتگانی که بر سر سنجا قی لمیده اند را می ماند.
بسیارند اَنان که شادی را فرزند اَزادی ودموکراسی وامنیت درهمه ی عرصه های زندگی می دانند ، خواست هائی که در کم ترجائی در جهان وجود دارد، و اگر باشد وجودی ست ناقص و کج و معوج . تردیدی نیست که ساخت و بافت یک جامعه ،گروه و خا نواده بر ذهن اَدمی تاثیر گذار است. ساخت استبدادی، به ویژه استبداد دینی ومجموعه ی ضوابط و امکانات اش قاتلین شادی در جامعه هستند. می گویند مذهبیون باچشم اندازهائی که برای زندگی پس از مرگشان متصورند با اندوه و افسردگی و رنج میانه ای ندارندو شادترند،اما تجربه زندگی نشان داده است چنین نیست , به ویژه مذاهب در حکومت شادی کش ترین نوع حکومت اند. مگر این کلمه ی " قصار" نیست که " خنده ی زیاد قلب را تاریک می کند " و یا " ما ملت گریه ایم " , مگرحساب روزهای عزاداری و اندوهگساری در میهنمان را نداریم , میهنی که در زمان های دور مردمان اش بیش از 60 روز شان در سال به جشن و شادی سپری می شد ؟....و ده ها نمونه ی دیگر.
برخی دیگر براین باورند که در همین شرایط موجود می توان شاد بود و شادی اَفرید و بر اند وه وافسردگی و رنج غلبه کرد.اینان به پاره ای فرهنگ ها اشاره دارندکه علیرغم فقدان امنیت, و وجود فقروفلاکت، شادی در جامعه شان دست بالا را دارد، که نمونه اند کشورهای امریکای لاتین و بسیاری از ملیت ها وخلق های مختلف در بخش های دیگر جهان، مردما نی که گویی پاره ی زیبا و روشن زندگی را می بینند, و نیمه ی پراَب لیوان را. می گویند اینان مثبت می اندیشند و به دنبال زیبایی ها و خوبی های زندگی هستند و به همین دلیل شادند!
******
واقعیت زندگی نشان داده است که شادی هنوز اَنگونه که می باید شناخته نشده است ،درست خلاف اندوه و
افسردگی و رنج که انسان ذره ذره بنمایه های اش را حس و لمس کرده ومی شنا سد.
روانکاوی که بر شالوده ی " نظریه واپس زنی" نیز استوار است برای اندوه وافسردگی و رنج انسان،و نیز شادی های اش دلائل و توضیحات خود رادارد که در نهایت فصل های مشترکی با رویکردهایی دیگر درِعرصه ی روانشناسی و روانپزشکی پیدا می کند.
امروزه از شادی به عنوان پدیده ای عاطفی( Emotional ) سخن گفته می شود، به عنوان واکنشی درپاسخ به بسیاری از حس هائی که اَدمی دریافت می کند ،واکنش نسبت به حضور اَزادی و دموکراسی ،به حضور و احساس امنیت در همه ی عرصه های زندگی ،به مقبولیت اجتماعی و موقعیت مالی واجتماعی ی خوب ( پول ، شغل ،دراَمد،خانه و ماشین خوب و....)،به کسب لذت های مختلف ( اوج لذت جنسی، غذائی و...) ، داشتن همسر، فرزند و نوه ی خوب ، خانواده ی خوب، وضعیت ازدواج مناسب ، دوست داشتن ودوست داشته شدن، مورد احترام واقع شدن ،تفریح کردن ،هوشیاری ، تحصیلات ، سن ، هوا وبسیاری ازپدیده ها و رخدادهای دیگر است. و خلاصه اینکه شادی حس آرامش درونی و پاسخگویی به نیاز های درونی ست.
در رابطه با هرکدام از این واکنش ها می توان به تفصیل و تفسیر سخن گفت. برای نمونه نقشی که سن و سال در بروزوحضورشادی ایفامی کند. شادی کودکان یک شادی وجودی ست وبا هستی اَنان یگانه است (Existential) اما با افزایش سن اندوه ها وا ضطراب های زندگی همسایه و یا جایگزین شادی آن ها می شوند و گاه با بزرگتر شدن شادی را فراموش می کنند. تصور می شود جوان هاشادتراز مسن ها هستند , اینگونه است؟ .
روانشناسان، تن کردشناسان و زیست شناسان اگر چه بیش تر به سراغ اندوه ورنج افسردگی رفته اند و علل و پیامد و درمان وراه برون رفت اَن ها را شناخته اند،اما بر این باورند که شادی نیز یک احساس مبهم و وصف ناپذیر نیست ،وعلل اَن به عنوان یک پدیده روانی (ذهنی ) روشن است و پیامد هایش نیز آشکار. برای نمونه نقش مواد شیمیائی شادی زا در مغز ( دوپامین و... ) و نیز کارکرد بخش ها ئی از ناحیه ی پیشانی مغز ( شیمیائی ،انرژتیک یا مکانیستی ) در بروز شادی امروزه ثابت شده است . نقش ژن و عامل ژنتیک نیز در پیدائی و حضور شادی مطرح ا ست. افرادی هستند که می توانند با اندوه وغمها یشان کنار بیایند و بر اَن ها غلبه کنند، و شاد باشند، ویژگی ای که در میان این افراد، خانوادگی ست.
*******
و بالاخره شادی چیست ؟
از شادی اَنقدر تعاریف کلی شده است که جای تردید می ماند شادی را بتوان به حد یک گزاره علمی ارتقاداد! تعاریفی مبهم و پرسش برانگیز. تعاریف و واژگان همسنگ شادی در فرهنگ لغات فارسی وانگلیسی ،علمی و محاوره ای و.... متعدد و گونه گون اند: خوشی ،سرحالی، لذت ، شنگولی و...حتی با عوامل پیدائی وعناصرتشکیل دهنده اش در یک ردیف اَورده می شود: سعادت ، خوشبختی ،کامروائی و....
باشناخت همنشین شادی ، یعنی ا ندوه وافسردگی و رنج نیزشاید بتوان تا حدی شادی را شناخت . تنها وجود ناخوشایندی ها و ناشادی هاست که شادی را معنا کرده است.
شادی اما مظاهر گونه گون دارد، مظاهری که واکنش در برابر پاره ای محرک های بیرونی و درونی هستند ( محرک ها می توانند گاه ورای داده های حساسیت زا و بیرون از زمان و مکان باشند , این ها چند نمونه اند :
- لبخندزدن ، خندیدن، ( البته نه هرلبخند و خنده ای ،خنده ی فروشنده ی یک فروشگاه برای جلب مشتری فقط بازی دادن عضلات صورت است نه حکایت شادی و ....)،قهقهه زدن ،جیغ کشیدن، فریاد زدن ، رقصیدن ، اَواز خواندن و...
- افزایش درگیرشدن ودراَمیختن داوطلبانه و رضامندانه با مسائل ومناسبات خانوادگی ، شغلی ، دوستانه،عا شقانه ،تفریحی و..
- افزایش و نشان دادن حس آرامش و معنا داشتن در زندگی ، حس مفید بودن در خانواده، گروه و جامعه، و رضایت داشتن اززندگی . خوش بینی ی واقع بینانه نسبت به اَینده ی خود ، خانواده خود، جامعه ی خودی و جهان و....
*******
نا شادترین افراد کدامند؟
ارنست همینگوی گفته است:" نادرترین وکمیاب ترین چیزی که من در میان روشنفکران می شناسم شادی ست". و شگفتا که بزرگترین ستایشگران شادی در اندوه و افسردگی و رنج جان داده اند. همینگوی خود یک نمونه است .
اَگاهی ووجدان در جهان موجود راه را بر شادی بسیاری از روشنفکران وروشنگران، که می بایست و می باید ستا یشگران شادی باشند، بسته است ، جها نی که " اَرتور رمبو" غمگنانه اندوهگسارش بود :
"آه جهان ! وسرود بی پایان تیره روزی های نو."
و اَرتور شوپنهاور" واپسین راز زندگی "را "درهمین رنجی که برتیره روزان چهره می کند" می دانست.
برتراندراسل» که می پنداشت : " یک زندگی خوب یک زندگی شاد است. منظورم این نیست که یک انسان خوب لزوماً یک انسان شاد خواهد بود، منظورم این است که یک انسان شاد قطعاً یک انسان خوب خواهد شد." , و او " راز شادی را در پذیرش اینکه جهان، جهانی زشت وموحش و ناگوار است" می دانست و....
به راستی می توان با اَگاهی بر اَنچه بر انسان و جهان می گذرد شاد زیست ؟
********
چگونه می توان شادی اَفرید؟ اَیا برچیده شدن بساط اندوه وا فسردگی ورنج به معنای دستیابی به شادی ست ؟آیا یک پاسخ تطبیقی ست یا کیفیتی خود ویژه ست ؟
شادی مثل بسیاری از پدیده ی عاطفی ی دیگر یک وضعیت ثابت نیست که بتوان میزان اَن را سنجید, اما برخی گفته اند می باید میزانی داشته باشد و بالاو پائینی ، والا به گفته مولیر شادی یکنواخت و رام نشدنی و بی مرز کسالت اَورخواهد بود .! و نیز گفته اند شادی کیفیت ویژه ای ست که فقدان اندوه و افسردگی ورنج می تواند سر اَغاز اَفرینش اش باشد. شرایط محیطی ضرور، تمرینات ذهنی و بدنی،یاری گرفتن ازعوامل تقویتی وپاداشی درانسان ، خانواده ،گروه و جامعه می توانند دربروز شادی نقش ایفاکند. نمونه اند :
- اَزادی ،دمکراسی و امنیت اساسی ترین گام ها برای پیدائی و رشد شادی در جامعه است ،و همین گونه است اهمیت ریشه کن ساختن فقر،بیکاری و ناهنجاری های اجتماعی .
مهربان بودن با دیگران وتمرین مهربان تر شدن . با گذشت بودن وگذشتن از خطاهای دیگران . قدرشناسی نسبت به کسانی که برای اَدمی کاری انجام می دهندو یا به اَدمی چیزی می اَموزانند. وقت گدراندن با اقوام ودوستان و برقراری رابطه نزدیک تر با اَنها با رعایت حقوق یکدیگر. یادگیری در لذت بردن از زیبائی هاو عناصر شادی اَفرین زندگی، مکث و فکر کردن روی آن ها. تمرین مثبت فکر کردن درباره خود و دیگران ،داوطلب کمک به دیگران بودن.آموختن لذت بردن از غذاخوردن، رابطه ی جنسی ،ورزش، انواع بازی های سرگرم کننده،،موسیقی ، مطالعه، روی اَوردن به انواع هنرها و...
- گفته اند شادی اَفرین است داشتن فرزند و نوه ، اگرچه اضطراب فرزند داشتن نیزدرزندگی ای سرشاراز مخاطره غیرقابل انکار است .
و بازگفته اند شاد بودن و شاد زیستن هنراست و " بسته شدن یکی از درهای شادی با گشوده شدن دری دیگر به
سوی شادی همراه ست " و باید در گشوده شده را دید!.
******
سلطه ا ندوه ورنج وافسردگی برزندگی نزدیک به ۹۰ در صد مردمان جهان نشان حقارت انسان است ، حقارتی که شاید فقط با شادی بتوان به مصاف اش رفت .از خواست های بزرگ زندگی گشودن راز بزرگ زندگی ست .انسان بادراختیار داشتن ظرفیت های عظیم معنوی و مادی می تواند بذر شادی در سراسر جهان بپاشد و پرورش دهنده شادی باشد. مقهور خواست های نازل زندگی شدن و به قیمت اندوه وافسردگی و رنج دیگران چیزی مثل " شادی " برای خودو خودی ها دست وپا کردن شا یسته اَدمی نیست. می توان انسان و جهان را, سرود بی پایان شادی کرد. اَن که معنا کننده، باورمند و برپا دارنده اَزادی و دموکراسی وامنیت و توسعه ست ،اَفریننده وپرورش دهنده ی شادی نیزهست , حتی در مقیاس جهانی , و جهانی شاد برای همگان . انسان می تواند شادی را فتح کند،اگر بتواند" خود را فتح کند" و " طعمه زندگی نشود".
-
-
-
-