روانکاوی «سانسور» در سایت زمانه و مقاله آقای جامی (1)
-
بخش شماره دوم این نوشتار را با عنوان
«روانکاوی یک «عارضه و نشان بیماری» به نام مهدی جامی» در اینجا بخوانید. داریوش برادری -د.ساتیر
روانشناس/ روان درمانگر
پیشگفتار
-
دوستان مقاله ذیل که به نام « روانکاوی مقاله آقای جامی و سایت زمانه» قرار بود در سایت زمانه منتشر شود، توسط آقای جامی و سایت زمانه سانسور شده است. جنبه تراژیک/کمیک موضوع در این است که موضوع این مقاله نقد مقاله آقای جامی در باب سانسور در ایران و وجود علائم مشابه در سایت زمانه و علل این تشابهات بوده است. سانسور یک مقاله در باب سانسور خود بهترین شاهد بر درستی این نقد و بهترین شاهد برای نقدی است که در این مقاله میشود. با اینحال قصد من از انتشار این مقاله در واقع شروع بحثی عظیمتر بر اساس تجربه چند ماهه من با سایت زمانه و حوادث پشت پرده سایت زمانه است. ازینرو این مقاله به سه قسمت تشکیل میشود و در هر قسمت مبحثی و چشماندازی از معضلات درون سایت مدرن زمانه و خطرات نهفته در برابر آن و نیز درگیری دو نسل در درون سایت و در خارج از کشور به بحث گذاشته میشود. این سه بخش به شرح ذیلند:
1/ در قسمت اول این مقاله که در حال خواندن آن هستید، اصل مقاله سانسور شده منتشر میشود تا خواننده و نقاد گرامی خود به بهترین وجهی هم قدرت مقاله و نوع چالش مدرن و جدید مقاله را ببینند و هم بهتر درک کنند که چرا آقای جامی و سایت زمانه، به جای چالش مدرن و نقد مقاله و ایجاد دیالوگ، سریع دست به سانسور مقاله زدهاند. بحث عمومیتر تفاوت میان دو نگاه و دو نسل است که در این مقاله شرح داده میشود.
2/ در مقاله دوم ایمیل آقای جامی در باب رد این مقاله منتشر میشود و این ایمیل نقد روانکاوانه میشود تا خوانندگان گرامی با مقایسه متون ایمیل و نقد من هر چه بیشتر به معضلات درون سایت زمانه پی ببرند و شاهد جو استبدادی و سیستم شانتاژ، تهمت و توهینی باشند که در زیر لوای سخن مودبانه هم در ایمیل ایشان و هم در برخوردهای بخشهایی از سایت زمانه به هر اندیشه نو و متفاوت وجود دارد. در این مقاله نشان داده میشود که چگونه ساختار مدرن سایت زمانه به علت این ناتوانیهای سنتی برخی مسئولان آن به یک سیستم سنتی ولایت استبدادی و سلطانی به رهبری جامی، به محفلگرایی درونی و ایجاد یک سیستم «خودی و غیرخودی» دچار شده است و در واقع ایشان در عمل آن چیزی را پیاده و عمل میکنند که به اسم سانسور در ایران در مقالهشان نقد میکنند. تناقض مهمتر میان ساختار مدرن سایت و این حالات سنتی است که باعث مسخ سایت و شیوه مدرن سایت است. برای مثال از یک طرف در سایت زمانه به شیوه مدرن یک تقسیم قدرت و تفکیک حوزهها در ساختار سایت صورت میگیرد اما تحت تاثیر این حالات سنتی و محفلگرایی برخی مسئولان، این تقسیم قدرت به نقسیم قدرت میان «حجرههای خودی و نفی عنصر متفاوت» و ایجاد یک سیستم ملوکالطوایفی نو در زیر رهبری سلطان جدید آقای جامی رخ میدهد. اینگونه همانطور که در ایمیل خانم دولتشاهی در بخش ادبیات خواهید دید، ایشان میتوانند به خودشان اجازه دهند، بدون آشنایی با روانکاوی و غیرمسئولانه، حتی بیان کنند که در روزهای حکومت ایشان بر بخش انتشار سایت احتمالا مقالات مرا منتشر نخواهند کرد. از طرف دیگر اذعان میکند که در سایت دقیقا یک گروه ویژه و ممتاز چون آقای کلانتری وجود دارد که مقالات ایشان تحت هیچ نظارتی نیست و خودشان مستقل منتشر میکنند اما مقالات ما سریعا تحت نظر و سانسور قرار میگیرد و به قول ایشان حتی آی پی کامپیوتر مرا زیر نظر دارند و سریع نیز میخواهند با تهمت و دروغ در واقع علت رشد جدل و چالش در پای مقالات مرا نفی کنند.. من و مقالاتم از ابتدا تحت نظارت شدید و نیز شانتاژ شدید بودهایم، به حدی که حتی نقادان من نیز در سایت در بخش کامنتها به این تبعیضها اعتراض کردند. در این مقاله هر چه بیشتر علل این تشابه رفتاری و عملی مطرح میشود و ضرورت جدل و چالش مدرن میان نسل ما مهاجرین دوملیتی و روشنفکران چندمتنی در برابر این مسخ مدرنیت و داغان کردن محیط در حال رشد دیالوگ مدرن در خارج از کشور مطرح میشود.
3/ بر بستر نقد علل این تناقضات و شیوههای مسخ مدرنیت و ایجاد یک سیستم سنتی جدید در زیر لوای مدرن، ایجاد یک سیستم دیکتاتوری پشت پرده همراه با حکومتهای ملوکالطوایفی گروههای خودی و ایجاد حجرههای ارثی در بخشهای مختلف سایت، هر چه بیشتر معضل روشنفکری و تحول مدرن ایرانی به بحث کشیده میشود و علت این تکرار تراژیک/کمیک بوف کور و راوی بوف کور توضیح داده میشود.
همانطور که در کتاب سوم در صف انتشارم بنام « روانکاوی پسامدرنی بوف کور و گفتمان حول بوف کور» نشان دادهام – تقریبا صد و هشتاد صحفه آن در اینترنت و در لینک ذیل منتشر شده است-(4) اساس بوف کور و اساس معضل روانی فرهنگ ایرانی این است که به دلیل تشابه روانی و دیسکورسیو میان دیکتاتور و مخالف، میان چپ و راست، مرتب روشنفکر ایرانی در یک گذار تراژیک مثل راوی و لکاته در بوف کور به تکرار تراژیک سنت و تبدیل شدن به پیرمرد خنزرپنزری محکوم هستند. بوف کور هدایت بر خلاف تفسیرهای خطای بسیاری از منتقدان بوف کور،حتی نقدهای خطای کسانی چون دکتر صنعتی یا دکتر آجودانی باوجود نکات مفید و قوی، بیانکننده این تراژدی
پیروزی مداوم سنت و مسخ عنصر نو و در واقع هشدار هدایت به آیندگان است. حال در سایت زمانه و در تحولات اخیر سایت زمانه ما با همین تکرار تراژیک/کمیک و دگردیسی کسانی چون جامی، معصومه ناصری، صنم دولتشاهی و غیره به نسل جدید پیرمردان و پیرزنان خنرزپنزری هستیم. طبیعی است که منظور من مقالات و اعمال آنهاست و نه خود آنها. برخلاف آنها برای ما این تفکیکها کاملا مهم است. همانطور که در بحث خواهید دید.
از طرف دیگر حضور گسترده این نسل بحرانزده و متناقض در عرصه مطبوعات و اهرمهای قدرت خارج از کشور یک موضوع مهمی است که تاکنون به عواقب آن پرداخته نشده است و نقد نگشته است. این نسل که عمدتا از درون اصلاحطلبی درون کشور بیرون آمده است و سپس در خارج کشور در حال گرفتن اهرمهای قدرت و مطبوعات بوده و هست، با خویش هرچه بیشتر تناقضات یک نسل بینابینی و معضلدار را وارد جهان و جدل مدرن خارج از کشور میکند. زندگی در مهاجرت و عبور از گفتمان سنتی توسط روشنفکران و هنرمندان چندمتنی درون کشور و بیرون از کشور تحولی یکروزه نیست و در واقع با عبور از بحرانهای مختلف و از طریق شناخت و چیرگی بر خویش و دیسکورس کهن است که سرانجام شیر خون میشود و نسل مهاجران دوملیتی و روشنفکران چندمتنی و گفتمان نو و جالش مدرن در حال رشد بوجود میآید. تحولی که طبیعتا بنا به ذات زندگی و بنا به هویت تلفیقی و همیشه ناتمام ما، یک تحول مرتب در حال تکامل و ناتمام است. اما نسلی چون جامی و امثال او در واقع این دوران را طی نکرده اند و از اینرو از یک طرف به شیوه مدرن نقد مینویسند، اما هم در ماتریکس و نوع نگاه مدرنشان حالات عمیق سنتی کاملا مشهود است و هم این حالات سرانجام در عمل ایجادکننده همان حکومت سلطانی و استبدادی است که خود نیز، کم یا بیش و در عمل یا در نظر، جزیی از آن بودهاند و اکنون نقاد دوآتشه آن هستند و در لوای دفاع دوآتشه از مدرنیت به سانسور مقالات ما و نگاه متفاوت و چندصدایی ما دست میزنند و یا برخی از آنها به نماینده دوآتشه محافل آتشافروز آمریکایی تبدیل میشوند.
از طرف دیگر این حضور گسترده در واقع بیانگر ضعف نسلهای روشنفکران و هنرمندان خارج از کشوری نیز هست که ناتوان از ایجاد یک وحدت در کثرت مدرن و ایجاد صحنه و سناریو و گفتمان مدرن خویشند. زیرا دیدن ضعفها و خطاهای این نسل بحرانزده کاری بس ساده است. موضوع این است که چگونه وقتی حتی ما در خارج از کشور و بر بستر فرهنگ و ساختار مدرن ناتوان از جلوگیری از رشد سانسور و مسخ مدرنیت هستیم، آنگاه چگونه میخواهیم در داخل کشور به رشد جامعه مدنی و فرهنگ مدرن کمک رسانیم؟. هر تحول مدرن از طریق تغییر دیسکورس و ایجاد یک گفتمان و صحنه نو و تحول در مفاهیم به وجود میاید. یا ما در یک جدل اندیشه و بدون خونریزی قادر به ایجاد این گفتمان و چالش مدرن قدرت و اندیشه هستیم و یا خود مسئول در حاشیه بودن و ناتوانی مدرنیت ایرانی و گفتمان تلفیقی و چندصدایی خویش هستیم.
اراین رو این مقالات سه گانه همزمان میخواهند قدرت عملی این گفتمان نو را در برابر این نسل گرفتار بحران نشان دهد و آنها را با چالش مدرن، خندان و با تفکیک حوزهها در دست گیرند و نشان دهند که چگونه فقط یک نفر از ما برای چالش با جمعی از آنها کافی است و چرا آنها بایستی یا هر چه بیشتر به بخشهای مدرنشان تن دهند و به روایتی نو از نسل ما مهاجران دوملیتی و روشنفکران چندمتنی تبدیل شوند و یا با اعمال استبدادی خویش هر چه بیشتر کوس رسوایی خویش را زنند و منزوی شوند و یا به موضوعات نقد و طنز ما تبدیل گردند.
این مقالات در نهایت برای دفاع از سایت زمانه و مبانی اصیل سایت زمانه در برابر این مسخ در حال رشد سایت و محفلگرایی سنتی و استبدادی است که چون بختکی به جان سایت زمانه افتاده است. ازینرو امیدوارم که دیگر دوستان و علاقهمندان به مباحث بالا و نیز سایت زمانه در این بحث شرکت کنند و با نقدهای خویش، چشماندازهای دیگر بحث و نقاط ضعف ویا قدرت بحث مرا به چالش کشند. همین طور امیدوارم که این دفعه همکاران نویسنده در سایت زمانه از سکوت ترسویانه در برابر سانسور در سایت دست بردارند و بر خلاف سکوت عمومیشان در برابر سانسور مقاله قبلی من در باب حافظ، اکنون لااقل به دفاع و یا نقد و رد این مقاله و یا سانسور بپردازند. زیرا روشنفکری که در برابر سرکوب روزنامه شرق در آنزمان برای آزادی و عدم سانسور سینه چاک میداد و اما همان لحظه در برابر سانسور مقالهای تخصصی در برابر چشمانش و در خارج از کشور سکوت کرده بود، در واقع تبلور یک روشنفکر عقیم و ترسو بیش نبود. اکنون نیز بعد از مقاله آقای جامی در باب سانسور، سریعا در همین هفته لااقل چندین مقاله در باب سانسور در ایران از طرف برخی نویسندگان مدرن سایت زمانه منتشر شده است. حال باید دید که آنها در برابر این سرکوب یک همکار و سرکوب یک چالش مدرن در برابر چشمانشان چگونه عکسالعمل نشان میدهند و آیا به دستور مسئولان سرخپوش پشت پرده سکوت اختیار میکنند و از ترس چندرغاز پول مقاله سانسور را میپذیرند و یا حاضر به نقد صادقانه این سانسور و دفاع از چالش و دیالوگ مدرن و نیز نقد صادقانه و مدرن مقاله من هستند.
باری نگاه مدرن اینگونه به شیوه مدرن دیگران را به صحنه چالش و گفتمان مدرن خویش دعوت میکند و کاری میکند که هر کدام آن بشوند که هستند و قدرتها و یا ضعفهای عمیق خویش را نشان دهند. اکنون نیز این چالش مدرن من با گروهی گرفتار سنت و استبداد پشت پرده است. باشد که دیگر دوستان و نقادان نیز به این بحث مهم بپردازند. زیرا یک چیز از قبل مشخص است. همین سانسور مقاله نشان میدهد که آنها از ضعف خویش در برابر نگاه مدرن ما واقفند وگرنه به جای سرکوب و سانسور و توهین و حتی تهمت و پخش اکاذیب در باب من در ایمیل خانم دولتشاهی در این مقاله و در ایمیل آقای جامی در مقاله بعدی، به نقد و چالش متقابل و مدرن تن میدادند.
انسان گرفتار دیکتاتوری از چالش و جدل مدرن اندیشه وحشت دارد. در حالی که ما فرزندان مدرنیت و خالقان تلفیقهای مختلف عاشق دیالوگ و چالش مدرنیم زیرا میدانیم که برای شناخت خویش به نگاه دیگری احتیاج داریم، برای رشد خویش به نقد دیگری احتیاج داریم. برای دستیابی به اوج بازی عشق و قدرت به معشوق و رقیب برابر و زیبا و قدرتمند احتیاج داریم. زیرا ما یک جهان باز و یک «وحدت در کثرت مدرن» یا «کثرت در وحدت پسامدرن و چندصدایی» هستیم و خوشبختانه همیشه چیزی در زندگی، در عشقمان، در نگاهمان میلنگد تا مرتب تحول و تکامل یابیم. تفاوت اینجاست و قصد من نشان دادن این خطوط تفاوت و تشابه و ضرورت استقرار سناریو و گفتمان مدرن ما بر صحنه دیالوگ و گفتمان خارج و داخل کشور است. زیرا ما فرزندان مدرنیت جدید و تلفیقی ایران و خالقان رنسانس ایرانیم.
ازینرو این سه مقاله در کنار نقد مدرن همزمان اعتراضیهای به هیئت نظارت سایت مینویسد و حتی در صورت لزوم از طریق قانونی در برابر اکاذیب آقای جامی در باب شغل من و برخی مباحث دیگر عکسالعمل نشان خواهد داد. با آنکه آقای جامی تا کنون دوبار در برابر درخواست من برای بیان اعتراضاتم به هیئت نظارت یا با سکوت برخورد کرده است و یا سرانجام گفته است که این هیئت نظارت در واقع هیج نقشی و قدرتی در عمل روزانه سایت زمانه ندارد و به زبان بیزبانی در واقع مترسکی بیش نیست. این نیز مبحثی است که بایستی درستی و یا دروغ بودن آن در مسیر این مباحث روشن شود.
باشد که دوستان و نقادان با شرکت در این بحث به مقابله با جو سکوت و سانسوری بپردازند که به طور عمده عکسالمعل سنتی آقای جامی و حجرههای سایت زمانه و محفلشان در برابر این مقالات خواهد بود، همراه با حملات برخی گروههای فشار و سرکوب و توهین شخصی در قالب کامنتها. یعنی همان شیوهها و عکسالعملهایی که با آن در تاریخ تراژیک معاصر ایران آشناییم. تفاوت در این است که این بار آنها در صحنه و سناریوی مدرن ما نسل مهاجرین دوملیتی و روشنفکران چندمتنی قرار دارند که اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان داخل و خارج از کشور را در واقع تشکیل میدهد. زیرا گفتمان تلفیق نه تنها هر چه بیشتر به گفتمان حاکم تبدیل شده است بلکه این گفتمان هر روز در زندگی یکایک ما در حال صورت گرفتن است و مرتب روایاتی نو از مدرنیت ایرانی و تلفیقی نو در هنر و اندیشه در حال رشد است. ازینرو چالش ما با این باقیماندگان جهان سنت مثل نبرد میان قدرت چالش مدرن و پسامدرن با شیوههای نارسیستی و سنتی شانتاژ و سکوت یک گروه گرفتار تناقض است. نتیجه چنین چالش و جدالی از قبل معلوم است. بهترین شاهد آن حاکمیت مدرنیت بر همه جهان و چندپارگی جهان سنتی در برابر این قدرت مدرن است.
باری دوستان به امید یک چالش و دیالوگ خندان و قادر به تغییر سایت زمانه و ایجاد « وحدت در کثرتی مدرن» و یا «کثرت در وحدتی پسامدرن» میان ما همنسلهای مختلف و نسلهای مختلف پدران و مادران با پسران و دختران مهاجرین و روشنفکران و هنرمندان مدرن و پسامدرن ایرانی. این مقاله اول است:
روانکاوی سانسور در سایت زمانه و مقاله آقای جامی
مقاله آقای جامی به نام «شلیک به مطبوعات» حامل نکات نقادانه مدرن مهمی در باب موضوع سانسور و علل سانسور و بستن فضای آراد در جامعه و فرهنگ ایران است.(1) از طرف دیگر این مقاله در عرصه درک علل عمیق این معضلات دچار «نقاط کور» و ناتوانیهایی است که به باور نگارنده ناشی از معضلات نهفته در نوع نگاه و ارتباط آقای جامی به و با «غیر و دیگری» است. نگاه و ارتباطی که در مقاله مشخصا یک نگاه پرسشگر مدرن همراه با بقایای لحن کلام سنتی و نارسیستی قهرمانگرایانه و ناتوان از بیان و درک وابستگی متقابل، پیچیدگی و تاثیر متقابل رابطه توده/ دولت، روشنفکر/دولتمندان است.
از طرف دیگر آنچه که ایشان به سان جو سانسور، « پرستش خودی و نفی عنصر متفاوت»، بستن فضای دیالوگ و ایجاد حکومت روابط به جای ضوابط به خوبی نقد و بررسی میکند، به شیوه سناریوهای مرتب تکرارشونده در سایت مدرن زمانه و بخشهای مختلف آن، با قوت و ضعف متفاوت نیز وجود دارد و مانع بزرگی برای ایجاد چندصدایی و دیالوگ و روابط سالم کاری است. معضلاتی که در واقع در بحث قبلی به آن اشاره کردم و اکنون در نوع برخورد برخی بخشهای سایت به بحث قبلی نمونههای دیگری از آن را به نمایش میگذارم.
آیا میان «نقاط کور» مقاله و این نابسامانیهای عملی و سنتی در سایت زمانه پیوندی وجود دارد؟ آیا این تناقض میان حرف و عمل ناشی از معضلات ساختاری سایت و یا معضلات فرهنگی و فردی برخی مسئولان سایت است و یا دلایل دیگری وجود دارد¬؟.آیا این تناقضات شکل دیگری از تناقضات دولتمندان ایران و دیسکورس ایرانی نیستند و آیا دو رقیب به درجات مختلف به معضل مشابه « پرستش خودی و هراس از عنصر متفاوت» و محفلگرایی دچار نیستند و این تشابه ناشی از چیست؟ آیا این تناقضات حکایت از معضل نگرشی و احساسی و فرهنگی مشابهی نمی کنند؟ این مقاله سعی در یافتن جوابهایی به این سوالات در حد یک مقاله اینترنتی میکند و همزمان خواهان ایجاد بحثی گسترده در این زمینه توسط خوانندگان و نقادان و از چشماندازهای مختلف و به ویژه از طرف علاقهمندان به رشد سایت خوب زمانه است.
نکات مدرن نقد آقای جامی در باب سانسور و تکرار ترازیک/کمیک آن در سایت زمانه
آقای جامی به خوبی با کلام و زبان قویشان در همان ابتدا سناریوی سانسور و استبداد ایرانی را نشان میدهد.«سناریویی که در آن محکوم نه مطلع میشود و نه احضار میشود و هیات نظارت نقش یک دادگاه صحرایی را بازی میکند. شلیک به مطبوعات و تمام». همین اتفاق در باب مباحث متفاوتی مثل مباحث من و برنامه پیشنهادی من به بخش رادیو زمانه صورت میگیرد، همانطور که در بحث قبلی توضیح دادم. هنوز هم، با وجود انتقاد و درخواست رسمی، هیچ توضیحی در باب اینکه به چه دلیل برنامه پذیرفته نمیشود، داده نمیشود و خانم معصومه ناصری گرامی مدرن ناگهان تبدیل به یک قدرت سنتی میشود که حکمش را صادر میکند و دستور قتل یک برنامه روانکاوانه کاملا نو و متفاوت را میدهد. زیرا این برنامه متفاوت و«غیر خودی» است و حال نیز اصلا جواب انتقاد را نمیدهد. زیرا گویا حکم رئیس نیازی به توضیح ندارد.
شیوه عملی این سناریو به قول آقای جامی «بستن فضا» و جلوگیری از ایجاد محیط انتقاد و چالش است. همین سناریو پس از انتشار مقاله قبلی(2) در برخورد به کامنتهای من و کامنتهای دیگر دوستان و حتی برخی نقادان صورت میگیرد. برای جلوگیری از رشد بحث و گفتوگو اجازه انتشار جواب کامنتهای نویسنده به کامنت خوانندگان و یا به کامنت آقای کلانتری را نمیدهند. کامنتهای خوانندگان را «دستچین» میکنند و حتی وقتی که آقای کلانتری گرامی در بخش کامنت مقاله ای از خویش، کامنت و جوابیه مرا منتشر میکند، پس از دو روز ، احتمالا به دستور مسئولان پشت پرده، حتی او نیز کامنت مرا سانسور میکند و محو میسازد. شدت محفلگرایی و «خودی و غیر خودی» کردن و تلاش برای جلوگیری از بحث در باب معضلات سایت زمانه در بخش کامنت سایت زمانه و هراس از رشد دیالوگ و چالش کاملا مشهود است و سناریو دقیقا همان سناریو و مسیری است که آقای جامی در سطحی بزرگتر و شدیدتر در درون ایران مطرح میکنند.
به قول ایشان در ایران « نوشتن امتیاز است و نه حق و ازینرو در جامعه استبداد زده این حق میتواند یکشبه بخشیده و یا پس گرفته شود». همینگونه نیز پس از انتشار مقاله من در سایت، بکی از مسئولین بخش انتشار خانم صنم دولتشاهی، ابتدا تهدید میکند که میتواند حق انتشار مقالات را از من بگیرد و این انتشار در حقیقت یک امتیاز است که به قول ایشان بایستی از من گرفته شود. زیرا به خودم اجازه انتقاد از کسانی میدهم که به من امتیاز دادهاند.
سپس ایشان دقیقا، در راستای این سناریو و بدون هیچ آشنایی با مباحث روانکاوی، در این ایمیل توهینآمیز و مالامال از افترا مرا و نوشتههای متفاوت مرا به باد توهین و سرزنش میگیرند. اگر به قول آقای جامی در ایران هر مخالفی به عنوان «عنصر فاسد» معرفی میشود، اینجا نیز خانم دولتشاهی مدرن یک دفعه همین مفاهیم را با کلماتی مشابه و افتراهایی مشابه در باب مقالات من بکار میبرد. سرانجام در انتهای این سناریو، همانطور که جامی به دقت در سناریوی سانسور ایرانی دیده است، اکنون دولتشاهی نیز مثل انحصارطلب درون کشوری خویش را« صاحب قانون» و سایت میداند و حتی مرا تهدید میکند که در روزهایی که او مسئول است، احتمالا مقالات مرا درج نکند. اکنون روابط جای ضوابط را میگیرد و مسئول مدرن یک سایت مدرن در نتیجه یک انتقاد به همان سانسورچی و نارسیست سنتی تبدیل میشود که هی بیشتر خود را باد میکند و امر به معروف و نهی ازمنکر میکند و از یاد میبرد که ایشان مسئول رسمی یک سایت و نه نویسنده وبلاگ شخصی هستند. حتی ناراحت از آقای جامی هستند، زیرا به قول ایشان اگر جامی نبود، حتما ایشان و دوستانشان مقالات مرا تا کنون سانسور کرده بودند.( من برای شناخت بهتر این سناریو اجازه انتشار این ایمیل را در بخش ادبیات به سایت زمانه میدهم، اگر که مانعی در انتشار آن نمیبینند). (حال که سایت زمانه مقاله را سانسور کرده است، پس با انتشار مستقیم این ایمیل در ابتدای قسمت ادبیات مقاله اینجا هم برای خواننده امکان مقایسه و نقد مستقیم را به وجود میآورم و هم امکانی برای درک پیوند میان این ایمیل خانم دولتشاهی و سانسور مقاله توسط جامی. پیوندی که در مقاله دقیقا نقد و برملا میگردد به بخش ادبیات مراجعه کنید.)
میتوان گفت که این یک حادثه کوچک است. اما این تفکر اشتباه و خطرناک است. زیرا اولا سایت زمانه بر بستر یک ساختار و یک فرهنگ مدرن عمل میکند و وقتی حتی در خارج از کشور نیز این حوادث در یک سایت مدرن اتفاق بیافتد، پس چه انتظاری بایستی از درون کشور داشت. ثانیا این محفلگرایی و جلوگیری از رشد دیالوگ تنها گریبانگیر من و مقالات متفاوت من نیست بلکه قربانیان دیگری نیز داشته است که بایستی خودشان به دفاع از خویش بپردازند. با آنکه همین یک نمونه برای درک معضل کافی است.
مهمتر از همه این است که در هر دو مورد بالا یک سناریو مشابه حاکم است و این سناریو ایجاد کننده جهان سنتی استبدادی، دیکتاتورمنشی و نفی دیالوگ، خالق بازی نارسیستی و هیستریک شانتاز و نفی دگراندیش است که چون خط سرخی از درون دو سده اخیر ایران عبور میکند و مانع تحول مدرن فرهنگ و ساختار فرهنگی و قانونی ایران شده است. همه انحصارطلبان امروز نیز روزی قهرمانان در پی آزادی بودهاند، اما به علت اسارت در این نگاه و دیسکورس سنتی سیاه/سفید و هراسان از «غیر» به انحصارطلب و مستبد تبدیل شدهاند. پس منطقی است که قهرمانان دموکرات امروزی نیز فردا به دیکتاتورهای نو تبدیل شوند، اگر که ناتوان از گذار نهایی شوند. این حوادث هشداری به ما و نمایانگر خطرات نهفته در مسیر سایت زمانه است.
علل روانکاوانه تشابه سناریو و حالت میان سرکوب درون کشور و خارج از کشور
علت این تشابه در رفتار و عمل و هراس از دگراندیش، هراس از نگاه متفاوت و گرفتاری در محفلبازی ایرانی، در واقع ناشی از نوع نگاه مشابه به «غیر» و اسارت در یک دیسکورس و گفتمان مشابه سنتی است. تفاوت در درجات متفاوت گرفتاری و اسارت است.
مقاله خوب آقای جامی خویش را از نگاه خیر/شری تا اندازه زیادی رها میسازد و دشمن سابق به رقیب سیاسی تبدیل میشود، اما باز هم نوع نگاه در خویش حالت قهرمانانه سیاه/سفیدی و لحن کلام قهرمانانه را در بردارد و نمیبیند که میان توده/حکومت یک ارتباط درونی و دیالکتیکی نیز وجود دارد و بدون این پیوندها اصولا امکان سانسور و ادامه استبداد در ایران ممکن نبوده است. دولتمند ایرانی نیز در لحظه استبداد همانقدر اسیر نگاه نارسیستی دیو/قهرمان است که مخالف سیاسی او اسیر آن است. زیرا او میخواهد با نفی دگراندیش در واقع بر دیو خطرناک نافی آرمان و عشقاش چیره شود. همانطور که مخالف سیاسی اسیر این حالت در این دولتمند دیو خطرناک میبیند و یا آقای جامی در لحن کلامش هنوز آرمانخواهانه از تناقض عمیق میان دولت و ملت سخن میگوید و پیچیدگی موضوع را به یک سادگی قهرمان گرایانه جدل مردم/دولت، جدل روشنفکر/دولتمند کاهش میدهد.
این نگاه با وجود قدرتهای سمبولیکش هنوز گرفتار نگاه نارسیستی و سیاه/سفیدی است. ازینرو نیز نمیبیند که چگونه حتی در یک سایت مدرن مثل زمانه این حوادث توسط افراد مدرن صورت میگیرد و چقدر حرکات و نگاه کنترلگر خود او در این حوادث و تبعیضات نقش دارد. این نقطه کور مقاله و نگاه آقای جامی است که اسیر نگاه سنتی است و بناچار به قدرت مدرن خویش و سایت زمانه ضربه میزند.
از طرف دیگر به قول تئوری دیسکورس فوکو، هر گفتمان و دیسکورسی همزمان مخالفان خویش را میآفریند. مخالفانی که در نهایت به بازتولید گفتمان و دیسکورس کمک میرسانند. زیرا آنها نیز اسیر نگاه و حالت دیسکورس هستند. در حالت دیسکورس ایرانی ، همانطور که در مقالهای دیگر توضیح دادهام، این دیسکورس در واقع سه تیپ شخصیت و حالت به وجود میآورد که در نهایت این سه تیپ در واقع «یک حالت و نگاه مشابه» هستند و بناچار همه به بازتولید سنت کمک میرسانند. این سه تیپ و حالت، تیپ مومن وفادار به آرمان، قهرمان مخالف آن و گرفتار آرمان مشابه دیگر و حالت سوم تیپ و حالت فرد پریشانحال و بحرانزده است. هر سه حالت و شخصیت اسیر حالت و نگاه نارسیستی دیو/قهرمان و سیاه/سفیدی و ناتوان به عبور از این نگاه و جدل و ناتوان از دستیابی به برخورد سمبولیک و پارادکس بر مبنای دیالوگ و نقد همراه با احترام و علاقه با یکدیگر هستند.
هر سه حالت ناتوان از دستیابی و ایجاد چالش مدرن بر بستر رواداری مدرن و ساختار جامعه مدنی مدرن هستند و به درجات مختلف این روابط متناقض و بحرانزای استبدادی و هراس از «غیر»، شیفتگی به خود و خودی و تنفر و هراس از نگاه غیر را بازتولید میکنند و مرتب به یکدیگر تبدیل میشوند. هر مومنی روزی به قهرمان ضد ارمان کهن و سپس پریشان حال و بحرانزده تبدیل میشود و دیگربار به مومنی به آرمانی نو دگردیسی مییابد و بازی تراژیک/کمیک نارسیستی و شیفتگانه/تنفرانه دیو/قهرمان، غربستیز/غربشیفته، سنتستیز/سنتشیفته ادامه مییابد. ( برای اطلاعات بیشتر در باب این سه حالت به مقاله ذیل مراجعه کنید(3)
راه رهایی از این حالت و سناریوی استبدادی، در گذار از این گفتمان و ارتباط نارسیستی و هیستریک با «غیر» و دستیابی به یک ارتباط سمبولیک و پارادکس با «غیر»، دستیابی به یک «وحدت در کثرت مدرن» و یا «کثرت در وحدت» پسامدرن در درون خویش و در عرصه فرهنگ و اجتماع است. رابطه نقادانه و سمبولیک و کثرت در وحدتی که مرتب قادر به تحول و ایجاد روایات نوست.
در مسیر این تحول و دگردیسی است که روشنفکر و هنرمند ایرانی، گفتمان فرهنگی درون ایران و یا حتی سایت زمانه هرچه بیشتر به گفتمان «تلفیق» و به عرصه نگاه متفاوت و تلفیقی ما« مهاجران دوملیتی و روشنفکران و هنرمندان چندمتنی درون و خارج از ایران» تحول و دگردیسی مییابد.
زیرا هر انسان ایرانی در واقع در مسیر بحران مدرنیت خویش از دو مرحله مهم رد میشود. در مرحله اول او با یک شوک فرهنگی به تاخیر بزرگ تاریخی خود و فرهنگش پی میبرد و با کمک نگاه مدرن شروع به بیان معضلات فرهنگ و درون خویش میکند. در مرحله دوم اما میبیند که او به سان یک مهاجر و یا به سان یک روشنفکر و هنرمند دوملیتی و چندمتنی دارای نقد خویش به مدرنیت نیز هست و اصولا مدرنیت قابل کپیکردن نیست و او بایستی نگاه متفاوت مدرن یا پسامدرنی ایرانی خویش و هنر و اندیشه مدرن ایرانی را بیافریند. هنر و تفکری که اکنون دارای هزار روایت و نگاه خلاق و همیشه ناتمام است.
حضور مداوم استبداد در جامعه و فرهنگ مدنی در حال رشد ایران و معضلات ناشی از این تناقض و یا حضور استبداد در سایت مدرنی مثل زمانه و در حرکات افراد مدرن آن مثل خانم ناصری، دولتشاهی و بخش کامنتها و دیگران، همه و همه حکایت از ناتوانی از این گذار نهایی و دگردیسی نهایی و گرفتاری در نگاه قدیمی و سناریوی نارسیستی قدیمی به درجات مختلف است. اینجاست که ما به عمق معضل و ضرورت تحول هویتی پی میبریم. تحولی هویتی و فرهنگی که همراه با تحول ساختار قانونی و سیاسی زمینهساز رنسانس در حال رشد و وقوع ایران است. رنسانسی که نماینده آن ما مهاجرین دوملیتی و هنرمندان و روشنفکران چندمتنی هستیم.
باشد که این انتقاد به تحول بهتر سایت زمانه کمک رساند. زیرا اساس سایت زمانه بر پایه کمک به رشد نگاه متفاوت است. در این معنا سایت زمانه در واقع سایت ما و روایات متفاوت و تلفیقی ما مهاجران دوملیتی و روشنفکران و هنرمندان چند متنی است و بایستی عرصه جدل و چالش خندان نگاهها و روایات متفاوت ما باشد و نه آنکه دقیقا از نگاه و نگرش متفاوت ما هراس داشته باشد. همان طور که رشد جامعه مدنی و ارتباط سمبولیک میان دولت/ملت، روشنفکر/دولتمند تنها بر بستر نگاه پارادوکس نقادانه و پشتیبانانه ما میسر است. نگاهی که بر بستر رواداری مدرن همزمان قادر به دیالوگ و نقد جامعه مدنی، دولت و ملت است و از هر تفکر نارسیستی پارانویید و یا دیو/قهرمانی رهایی یافته است . زیرا این نسل خندان و مدرن با مرگ قهرمان، همزمان مرگ دیو و سنت کهن را نیز ایجاد کردهاند و با قلیی گرم و مغزی سرد در دیسکورس تحول ایجاد کرده و خالق صحنه و سناریویی مدرن و نو هستند.
سخن نهایی
در واقع به هر سو بنگرید و در هر جا با خلاقیتی در عرصه هنر و اندیشه در ایران روبرو شوید، آنگاه شما با نمادی از این نسل مهاجران دوملیتی و هنرمندان و روشنفکران چندمتنی ایرانی روبرویید. اما تا زمانی که این نسل به «کثرت در وحدت چندصدایی» خویش دست نیابد و از حق حضور خویش دفاع نکند، تا آنزمان تحول دیسکورسیو صورت نمیگیرد. تحولی که توسط نگاههای تلفیقی، چندمتنی ما در عرصههای مختلف شروع شده است.
موضوع ایجاد سناریو و صحنه جدید است. سناریو و صحنهای سمبولیک و خندان که زمینه ساز رشد چالش و دیالوگ و تحول فرهنگی و ساختاری است. ما بایستی با تن دادن به صحنه و سناریوی خویش، یا به قول نیچه با «تبدیل شدن به آن چه که هستیم»، همزمان رقیب، نقاد، خواننده و موافق خویش را نیز مجبور سازیم که به آن تبدیل شود که هست. یعنی هر چه بیشتر به روایتی از این نسل مهاجران دوملیتی و روشنفکران چندمتنی دگردیسی یابد و به رشد نگاه مدرن و سعادت خویش کمک رساند و یا اینکه هر چه بیشتر به نگاه استبدادی و انحصارطلب نارسیستی دگردیسی یابد و ضرورت و درستی گفتمان و نگاه ما را تایید کند. اکنون آنها بایستی در صحنه و سناریو ما حرکت و عمل کنند زیرا ما بیانگر گفتمان مدرن و سمبولیک هستیم.. گفتمان و سناریویی که شروع به تحول کدهای زبانی و غلطخوانی، نوخوانی و ایجاد خوانشهای نو در همه زمینهها کرده است.
همان طور که این مقاله چه برای آقای جامی و سایت زمانه و چه برای خوانندگان و نقادانش راهی جز این نمیگذارد که یا تن به دیالوگ سمبولیک و چالش دوستانه در باب این معضلات دهند و به این وسیله به رشد سایت و عبور از محفلگراییها، عبور از هراس از نگاه متفاوت و از نگاه من کمک رسانند؛ یا اینکه با سانسور این مقاله و یا سانسور کامنتها و جلوگیری از رشد بحث درستی نقد و ضرورت تحول و انتقاد بیشتر را نشان دهند.
باری در هر حال با تبدیل شدن ما و این مقاله به آنچه که هستیم، دیگران نیز مجبور میشوند به آن تبدیل شوند که هستند. تحول دیسکورسیو و فرهنگی اینگونه و بدون هیچ خونریزی، یعنی از طریق ایجاد سناریو و حالت نو و تحول کدهای زبانی و مفاهیم نو در دیسکورس، از طریق استقرار این نگاه و صحنه نو بر سایتها و دیسکورس، به وسیله جدل قدرت اندیشه ها و سناریوها صورت میگیرد. باری دوستان، زمانه زمانه ماست.پس بشویم انچه که هستیم و با استقرار صحنه و سناریوی مدرن، سمبولیک، تلفیقی و خندان خویش، هم خویش و هم معشوق و رقیب و سایت زمانه را به آن تبدیل سازیم که هست. راه این است.
ادبیات:
ایمیل خانم دولتشاهی پس از انتشار مقاله قبلی من در باب « روانکاوی بومیگرایی کلانتری و سایت زمانه»:
-
سلام آقای برادری،
مقاله شما رو منتشر کردم. اما با توجه به اینکه انتشار بی چون چرای مطالب
شما موجب یک جور نارسیسم در شما شده که در نوشته این هفته شما هم کاملا
آشکار هست، لازم دیدم به عنوان یکی از سردبیران سایت نکاتی را به اطلاع
شما برسانم:
1- من شخصا مطالب آقای کلانتری رو نمی خونم چون ایشون مطلب هاشون رو
خودشون منتشر می کنن. اما در مورد مطلب های شما که متاسفانه من و دبیرهام
با زجر فراوانی مجبوریم بخونیمشون و ادیت کنیم و منتشر کنیم باید بگم که
اصلا مطلب های جالب و جذابی برای رسانه آن لاین نیستند. خیلی موقع ها هم
از جاهای مختلف از ما می پرسند چرا این مطلب ها رو منتشر می کنیم و من هم
نمی دونم واقعا و تنها دلیل اینکه بی چون و چرا مطالب شما رو منتشر کردیم
این هست که آقای جامی گفته باید منتشر کنیم. در نتیجه فکر می کنم اینکه
در مقاله تون نوشتین مسئولان زمانه محدودیت برای شما ایجاد می کنند بی
انصافی هست. اگر به خاطر آقای جامی نبود هیچ کدام از مطلب های شما را
حداقل من که منتشر نمی کردم!
2- در مورد اینکه مردم به مطالب شما علاقه دارند، می خواستم بدونم از که
حرف می زنید و بر چه اساس؟ آیا منظورتون کامنت های تعریفی هست که به
اسامی مستعار خودتون برای خودتون می گذارید و حتی زحمت این رو نمی کشید
که مشخصات فنی اش رو تغییر بدید که ما نفهمیم خودتون هستین؟!
3- یک جا در متن اشاره کردین که معصومه ناصری مسئول سایت هست. خانوم
ناصری مسئول رادیو هست و سایت سه مسئول داره که در روزهای مختلف کار می
کنن، برای همین در اون قسمت من اسم خانوم ناصری رو حذف کردم و به جاش
نوشتم مسئولان سایت. اما من نمی دونم این مسئولان سایت که با وجود عدم
علاقه به مطالب ثقیل و غیر قابل فهم شما زحمت می کشن و مطالب رو به دقت
ویرایش می کنن و منتشر می کنن چه محدودیتی برای شما ایجاد کردن.
4- یک سری ادعاها در مورد معصومه ناصری کردید که امروز چون دیگه نبود
موقع انتشار من باهاش چک نکردم صحت گفته های شما رو. اما می خواستم از
قبل بگم اگر نوشته های شما دقیق نباشه و ادعای کذبی توی اتهاماتتون به
خانوم ناصری باشه من نوشته شما را حذف خواهم کرد و دیگر از شما مطلبی در
سایت منتشر نخواهم کرد در روزهای کاری خودم.
5- از همه این حرف ها گذشته، باید بگم که اشکال اساسی نوشته شما این هست
که بسیار طولانی هستن که اصلا مناسب وب نیست. بسیار پیچیده هستن و گاهی
آدم احساس می کنه یک سری کلمه قلمبه سلمبه پشت سر هم گذاشتین که خواننده
رو گیج کنید. من نمی دونم واقعا اصلا برای چی زمانه این مطلب ها رو منتشر
می کنه و اصلا کی حوصله می کنه نوشته های های شما رو بخونه. به هر حال من
سایر مسئولین زمانه رو تحسین می کنم که همچین تحمل و تسامحی دارن که
نوشته های شما رو منتشر می کنن. اما به شما هم توصیه می کنم به جای اینکه
از زمین و زمان انتقاد کنید کمی هم کار خودتون رو بازبینی کنید و اشکالات
نوشتاری اتون رو برطرف کنید.
با احترام،
صنم دولتشاهی
-1/ http://radiozamaaneh.com/blog/2008/03/post_97.html
2/ http://radiozamaaneh.com/idea/2008/03/post_280.html
3/ http://asar.name/2000/09/blog-post_20.html
4/ http://sateer.de/books/ravankaviboofe.pdf
سایت نویسنده:
http://www.sateer.de/
-
-
-