-شعر تهدیدآمیز
-
جنگ علیه ترور جنگ علیه حقوق انسانی دیگری هم هست
هانه هِلسِت/برگردان عباس شکری
-
زندانیان گوانتانامو شعر سروده اند. بی تردید هزاران صفحه از شعرهای زندانیان تاکنون کشف، ضبط و نابود شده اند. اما، با این همه در اواخر سال 2007 میلادی بیست و دو قطعه شعر در کتابی کوچک با نام "اشعار گوانتانامو" منتشر شدند.
خانم جودیت بالتر، آکادمیسین اهل آمریکا با استفاده از این اشعار در پی این است که نشان دهد حتی کسانی که در گوشه ای از جهان در انزوای کامل روزگار را سپری می کنند، بخشی از جامعه انسانی هستند و آنها خود نیز در این مورد خاص در تلاش اند تا بخشی از جامعه بمانند.
خانم بالتر بر این باور است که پنتاگون این اشعار را بخاطر محتوا، شکل و ساختارشان، علیه امنیت ملی آمریکا قلمداد کرده است. این موضوع بار دیگر همه ی آنهایی که معتقد بودند شعر دیگر در جهان سیاست کاربرد ندارد را به اندیشه واداشت تا باور کنند که هنوز سیاست متأثر از شعر است، تاجایی که ساختار شعر می تواند علیه امنیت ملی کشوری قدرقدرت محسوب شود.
جودیت بالتر بخاطر تئوری های جنسی و سکس شناسانه اش در آمریکا شهره ی خاص و عام است. اما از یازده سپتامبر به بعد، سیاست خارجی آمریکا نیز از موضوعات محوری بحث های او شده است. در سال 1992، در یکی از بحث های خود، معنای قدرت را به توانایی کشتن و نکشتن تعبیر کرد و برای اثبات این نظر خود، مخاطبین را به گزارش های کلامی و تصویری اخبار ارجاع داد که همه در جهت اثبات حرکت صحیح قدرت مدارانه آمریکا حرکت می کردند. وی می گوید: "وقتی روی مبل گرم و نرم نشسته باشی و تماشاگر حرکات آکروباتیک هواپیماهای جنگی باشی، متوجه خیلی چیزها نیستی. وقتی خلبان هواپیمای جنگی سشتی رهایی بمب را فشار می دهد، هم مأموریت خلبان تمام شده و هم کار تماشاگر. این که بمب به کجا اصابت می کند خارج از مأموربت تماشاگر است. کشتن کار نادرستی است. پس برای توجیح کشتن باید فردیت و انسانیت کسی که کشته می شود را سلب و از او گرفت و در چشم تماشاگر دیوی از او ساخت".
-
-
تاقبل از جنگ اول خلیج فارس، هیچ کس نمی دانست که آمریکا تا این حد آسیب پذیر است، اما در آن جنگ این ضعف آمریکا بر همه نمایان شد. خانم بالتر معتقد است که آمریکا در سال 2001 یک فرصت استثنایی و جهانی را برای آنکه خود را بعنوان بخشی از جامعه جهانی قلمداد کند، و نه تافته ی جدابافته، از دست داد. فرصتی بود تا آمریکا هم به جهانیان اعلام کند که من هم مثل شما آسیب پذیر هستم و به دیگران وابسته. اما همه می دانیم که غرور اجازه ی چنین کاری را نداد و این فرصت هم سوخت.
یکی از نتایج جنگ علیه ترور و تروریسم، بی حقوقی زندانیان نارنجی پوش گوانتانامو است. آنها در جزیره ی گوانتانامو به جرم شرکت در ترور اسیرند و یا بهتر بگویم بخاطر نام ناآشنای غیرغربی شان و باور به دینی دیگر در بند مدعیان دفاع از حقوق بشر می باشند.
از سال 2002 حداقل هفتصد و هفتاد و پنج نفر در بند مقامات آمریکایی در جزیره گوانتانامو هستند. بر اساس اطلاعات وزارات دفاع آمریکا حتی نیمی از آنها هم تاکنون محکوم به هیچ اقدام دشمنانه علیه آمریکا نشده اند و دلیل دستگیری و زندانی بودنشان فقط مشکوک بودن به آنها است.
به احتمال قوی همه شماها، زندانیان گوانتانامو را در حالیکه زنجیر بر دست و پا دارند و چشم بند بر چشمان شان، دیده اید. در چنین شرایط دشواری چه کسی باور می کند که زندانیان سلامت و زندگی خود را بخطر بیندازند و شعر بنویسند؟ شعرها با قلم و بر روی کاغذ معمولی نوشته نشده اند. شعرها با آنچه که زندانیان در دست داشته اند تا بر روی لیوان مقوایی یکبار مصرف خراش ایجاد کنند، نوشته شده اند. لیوان های کاغذی از سلولی به سلولی دیگر قاچاق می شدند و با هزار ترفند از چشم هایی که برای نگهبانی از آنها گماشته شده بودند، دور افتادند. تعداد زیادی از لیوان های مقوایی حاوی شعر به وسیله زندان بانان کشف و سوزانده شدند. اما تعداد قلیلی از آنها حفظ شده اند که در کتاب کوچک "اشعار گوانتانامو" چاپ و منتشر شده اند.
-
تظاهرات ضد بازداشتگاه گوانتانامو در پاریس
-
انگار تهدید بزرگ "کلمه" است. کلامی که انسانیت می آفرینند، به رسمیت می شناسند و احساس برمی آنگیزانند. آمی الحاح، اهل سودان است و قبل از دستگیری و زندانی شدن در گونتانامو در افغانستان خبرنگار شبکه تلویزیونی الجزیره بوده است. کاغذ و قلم از وی سلب شده است، اما او بر روی لیوان های مقوایی شعر زیر را خراشیده است:
-
آنگاه که آوای عشق کبوتران را-------------
بر جار بلند حیاط شنیدم
گونه ام از اشک، داغ و خیس شد.
تندیس کبوتر
..........نماد آزادی و آزادی عقیده است
.......... نمادی سزاوارو خوب.
من اما، برایشان توضیح دادم که؛
.........................................معماری، عدالت نیست.
-
فکر کنید، کسی که این وازه ها را بر دیواره ی لیوانی مقوایی خراشیده و به هم بندان خود در سلول های همسایه قاچاق کرده است کیست؟ این واژه ها دیوارهای موجود بین "ما" و "آنها" را از بین می برند.
آریل دورفمن، نویسنده شیلیایی-آرژانتینی در مؤخره کتاب "اشعار گونتانامو" می نویسد: "سرشت و ساختار شعرهای گوانتانامو ساده و روشن است. تقریبا چنان آشکار است که انگار شمارش دم و بازدم را تکرار می کنند. حقیفت زندگی، اصل زبان و سرشت شعر همه در این شعرها جاری اند، چون "دم" در هر نفس فرو دادن. نفسی که انگار حیات و ممات ما هم نیز هست. روحی که ما را از نابودی نجات می دهد. دم و بازدمی که ما را زنده نگه می دارد. مثل آن که مدام به جهان وارد می شویم و با بازدم آن جهان را وداع می گوییم".
دم و بازدم، موضوعی هستی و حیات انسان است و در عین حال خطرناک و تهدیدآمیز. خانم بالتر این پرسش را پیش روی ما می گذارد که چه می شود که ما خشونت را می پذیریم؟ چه می شود که ما در سوگ کسانی که در کشورهای غربی لیبرال دموکرات کشته می شوند مویه می کنیم، اما برای کسی که به تروریست معروف شده و در عملیات انتهاری خود را با بمب می کشد، حتی آه هم نمی کشیم؟ ایشان خود بر این باور هستند که پاسخ این پرسش در این نهاده شده است که احساسات، اندوه و تنفر ما با این تفسیر ادغام شده است که چه کسی متعلق به ما است و چه کسی ممکن است تمدن ما را مخدوش و فلج کند. تفسیر ما از اینکه چه کسی متعلق به جامعه لیبرال دموکرات است و چه کسی همین تمدن لیبرال را تهدید می کند، بخشی از احساسات ما است، البته در شرایطی که به انجام کاری واکنش نشان می دهیم و یا بی واکنش می مانیم. متأسفانه تعبیر ما از احساس و موقعیت یکی است. به همین دلیل هم ما با پدیده ای به نام احساسات ملی روبرو هستیم و مدام در پی تقویت آنیم.
بنابراین، "کلام"، برای آنهایی که به انسانیت خویش و دیگران احترام می گدارند و خواهان ادامه آن در جهان هستی هستند، تفاوت ارزش ها و ضد ارزش ها را در مرکز توجه قرار می دهد.
منبع: روزنامه Klassekampen شنبه 27 مارس 2008
-
-
-
-
-
-