یکشنبه
-
دو شعر از سوزان باغستانی
-

بدون شرح
-
-
با چشم های پف کرده
می کاوم شیارهای شب گذشته را
آه، قطرات صبح گاهی چقدر دلپذیرند!

حوله را می فشرم به صورتم –
عطر غریبی بر می خیزد
و نظریه ی نسبیت عام ...

پرتاب ثانیۀ نوری
به حفرۀ سیاه
شناور در ذرّات دور عطر آشنا –
چگالیٍ بی انتها ...

ت .......ق!
انفجار بزرگ؟
نخیر،آماده باش توستر به نان برشته ها.
گونه ها هم دیگر خشک شده
و صورتم عاری تر از همیشه ...

حوله ام را می اندازم کنار
باید بروم سر کار!

سوزان باغستانی
فرانکفورت، 28 سپتامبر 1996
-
مترو
-
-
نجواهای بی صدای شبانه
در بستر سقوط لحظه ها
.........................سا کن اند
-
ساکنان حجمی دیگر
به شفافیت
.................اوج موج
-
و باران
..........همچنان
........................بر سنگفرشِ پلکان
.......................................می بارد.
-
-
سوزان باغستانی
فرانکفورت، 24.4.2001
-
-
-
2 Comments:
شعر فیزیکی – زنانه است . تداخل خاطره و مفاهیم فیزیکی ذهن شاعر . فیزیکدان از خواب شبانگاهی برخاسته است و پس از شستن صورت و خشک کردن با حوله و خوردن چند تکه نان تست عازم محل کار میشود . اما
خاطره یک عطر شاعر را از روزمره گی به جایی دور پرتاب می کند . شاعر سعی میکند با مفاهیم فیزیکی عطر را آنالیز کند . سه نقطه ی انتهایی سه عبارت ( نسبیت عام ، چگالی بی انتها و عاری تر از همیشه ) نشانه ی مفاهیم تعریف نشده ی خاطره اند . عطر ، غریب است و غریب همیشه عام است نه خاص . اگر خاص بود شناخته میشد و دیگر غریب نبود . چگالی عطر بی انتهاست . چگالی بی انتها از خواص ماده تهی است . این گونه است که عطر از مادیت و زمان خالی میشود تا در حفره ی سیاهی که زمان را در خود متوقف می کند با شاعر تنها بماند . در حفره سیاه ، دور و نزدیک بی معنا ست زیرا مکان غیرقابل تعریف است . عطر در حفره سیاه همه ذرات دور خود را عرضه میکند تا شاعر در آن غوطه ور شود . عطر با حذف زمان از خاطره ، جسمیت خود را بازمی یابد و شاعر که با چشم بسته در حوله اش این حفره سیاه را بازسازی میکند ، با جسمیت خاطره عطر هم آغوش میشود . اما این هماغوشی درنگی بیش نیست . زمان ندارد زیرا هم در حفره سیاه رخ داده است و هم پیش از انفجار بزرگ بینگ بنگ . پیش از انفجار بزرگ نه مکان بود نه زمان . شاعر توانسته است با خاطره ی عطر به بی زمانی و بی مکانی سفر کند . سفری که با بینگ بنگ زماندار و مکاندار میشود و شاعر را به روزمره گی پرتاب میکند . عطر می پرد و و صورتی عاری تر از همیشه ... باقی می ماند . صورت عاری تر از همیشه ... نشانه ای است از پایان خلود و جاودانگی . همیشه به معنای جاودانگی از صورت شاعر جدا میشود زیرا ناقوس بینگ بنگ نواخته شده است و ساعت بازگشت سیندرلا فرا رسیده . مهمانی خاطره تمام است و کار شاق آغاز میشود . گونه های خشک در عین حال که بصورت عادی نشانه ی خشک شدن بوسیله حوله است اما به خشکی گونه در برابر طراوت زندگی و به کمبود عشق هم نظر دارد . بیاد بیاوریم که در بند سوم شعر قطرات صبحگاهی چقدر دلپذیرند . دل جایگاه عشقی است که فقط در شیارهای شب یافت میشود . در سرتاسر ژرف ساخت این شعر جای خالی عشق همچون حفره ای سیاه همه چیز را می بلعد

بانوی محترم اگر شما و سایت اثر اجازه دهید شعر شما و نقد خود را در وبلاگم قرار خواهم داد .
منتظر رخصت شما می مانم

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!