مدرن یا سنتی؟ مسئله این نیست، وسوسه این است!
انوشیروان مسعودی
-
مقدمه
" مطلقا باید مدرن بود " آرتور رمبو
با آغاز عصری به نام مدرنیته و پدید آمدن فرهنگ مبتنی بر آن، فرهنگ مدرن، بسیاری چیزها تغییر یافت. تغییرات با سرعتی سرسامآور رخ میداد. این تغییرات از ساز و کارهای اقتصادی تا فرهنگ و هنر را در بر گرفت. هنرمندان جدید با رویکردها و نگرشهای مختلف نسبت به عصری که در آن میزیستند آثار خاص خود را پدید آوردند. هنرهایی مانند سینما و عکاسی پدید آمد. داستان کوتاه رونق گرفت و شعر نیز دگرگون شد. اگر سینما و عکاسی تازه تولد یافته بودند، شعر از قرنها پیش وجود داشت، لیکن آمیخته با فرهنگ و زیباییشناسی پیشین بود و اسلوب خاص خود را داشت. شعر کلاسیک شعری بود با تعریفی خاص و در قالبی خاص. اما مدرنیسم شعر را نیز دگرگون ساخت و شعر مدرن از دل این تغییرات سر بر آورد. تجربههای بسیار گسترده و متنوعی در شعر مدرن رخ داد. شعر پوست انداخت. از رمانتیکگرایی تا فوتوریسم. تجربههای ابتدایی بودلر از یکسو و سوارکار مفرغین پوشکین از سوی دیگر. تا بعدترها، از فوتوریستهای روسی نظیر مایاکوفسکی تا شعرهای آراگون، الوار و لنگستون هیوز، تنوع تجربهها فراوان بود. تجربه در زبان، فرم و مضامین.
اما مهمتر از فرم و زبان و مضمون، نگرش جدید شاعر بود که بنیان دریافتهای معاصر را پدید میآورد. این شاعر مدرن بود که نگاهش به دنیا تغییر کرده بود. اگر زبان، فرم و مضمون را سه رکن اساسی شعر بدانیم، تغییرات در این زمینهها بسیار بود. مضامین شعری جهان مدرن با جهان پیش از آن تفاوتهای ماهوی شگرفی داشت. مضامین به امر مدرن سوق پیدا کرد و مسائلی چون انسان، فردیت، استبداد، آزادی، زن و ... وارد شعر مدرن شد. در فرم شعری مصراعها کوتاه و بلند شد، از قید و بند وزن رها شد. زبان شعری از ادبیتگونگی کلاسیک خارج گشت و روزمرهتر و مردمیتر شد. و تکنیکهای شعری به آزمون مداوم تجربی شاعر بدل شده و آزادانهتر در شعر رها شدند. یکی از ویژگیهای شعر مدرن تصویرگرایی خاص آن است. شعر مدرن بر خلاف شعر کلاسیک از واژهگرایی انتزاعی دور شد و به تصویرگرایی عینی نزدیک گشت. در شعر مدرن کمتر به واژهگرایی و بازی با زبان برمیخوریم و اگر هست تلاش برای آشناییزدایی از زبان و ساخت ترکیبهای بدیع برای بیان حالات و احساسات نو بود. تصاویر شعر مدرن زنده، گرم و واقعی هستند. در شعر مدرن ما شاهد مکان هستیم، اتفاقی که در شعر کلاسیک دیده نمیشود. در شعر کلاسیک مکان حضور عینی ندارد، شعر در فضایی لامکان جریان دارد اما در شعر مدرن جغرافیای شاعر هستی او و نگرش او به خود و دیگران را تبیین میکند و زمان نیز حضور دارد زیرا که زمان بیانگر دورهای از توسعهی صنعتی، شهرنشینی، انسانگرایی و همهی آن امور و اشیا و پدیدههایی است که پیش از این وجود نداشته است. شعر مدرن منعکس کنندهی محیط زندگی شاعر است. شهر با تمام ویژگیهایش در شعر مدرن دیده میشود. زندگی روزمره در شعر مدرن تصویر میشود و از خلال همین تصویرهای عینی است که شاعر خود را بیان میکند. شاعر شعر مدرن سخنش را رو در روی مخاطب نمیگوید، چنانچه پیشتر در شعر تعلیمی و حتی غنایی دیده میشد، بلکه، آن را در بطن شعر، در نهایت تصاویر جای میدهد تا مخاطب با واکاوی به آن برسد. درشعر کلاسیک سخن را با آرایههای زبانی میآراستند و آنگاه به خواننده تحمیل میشد، در نتیجه اشعار از تصویرگرایی عینی خالی بودند، تصویری هم اگر بود کمتر شباهتی با عینیت بیرونش داشت و صرفا نشانهای بود برای ذهن آمادهی مخاطب تا مفهوم را دریابد. در برابر این شعر اما شعر مدرن خصلتش "خرق عادت" بودن است، شگفتزدگی است. به این مفهوم که در شعر مدرن مکانها و تصویرها همانهایی هستند که هر روز می بینیم، خیابان، کوچه، پنجره، چهرهی یک زن یا یک کارگر، اما شاعر با نگرش خاص خود این مناظر را طوری تصویر میکند که نو و تازه به نظر میرسند و خواننده را به کنکاش وامیدارد، او را به مشارکت و مرور یافتههای هر روزهاش دعوت میکند، و از دل هر امر عادت شده، احساسات و عواطف و بینش بکر و بدیعی بیرون میکشد. به طور مثال نگاه کنید به این تکه از شعر یانیس ریتسوس به نام زیبایی کارگری :
عرقآلود و کلافه جادهی خاکی را میپیمود/ مواظب کامیون لکنتهاش بود پر از بار/ پاچههای شلوارش را بالا زده بود مثل پاروزنان قدیمی/ پاهایش پهن، آفتاب سوخته/ ماهیچههای پر پیچ بر بازوانش ... ملاحظه میکنید که ریتسوس چگونه از تصاویر هرروزه، شعری نو میآفریند و تصاویری بدیع خلق میکند. این تصویر نو اما متفاوت با تصاویر ابهامآمیز شعر کلاسیک است، در شعر کلاسیک تصاویر اگر هم واقعیت بیرونی دارند اما در نگاه شاعر به یک نشانه تقلیل مییابند اما در شعر مدرن نظام نشانهها به هم میریزد و تصویر هر شاعر چیز جدیدی در خود دارد تصویر جدیدی که بر آمده از عینیت بیرونی است، شاعر در آن واقعیت تغییری ایجاد نمیکند، مثلا ابروهای معشوقه را خنجر نمیبیند، همان ابرو میبیند، اما در فضای شعر ابرو در جایگاهی قرار میگیرد که با ابرویی که ما به صورت روزمره میبینیم متفاوت است. به طور مثال در این شعر آنا آخماتووا خواننده شاهد تصاویری کاملا عادی است که در نگاه شاعر شکل نویی به خود گرفته است:
دستانم پشت شالم گره خورده درهم/ امشب چرا چنین رنگم پریده است؟/ شرابی تلخ از اندوهی بی پایان/ به او خوراندم.
همانطور که دیده میشود، شاعر در دو مصراع اول تصاویری عادی را توصیف میکند، تصاویری که البته هیچگاه در شعر کلاسیک جایی نداشتهاند، دستانی که پشت شالی گره خورده است و پریدگی رنگ صورت شاعر، اما در ادامه شاعر با استفاده از یک بازی زبانی و آرایهی شعری با توجه به تصاویر گرم و زندهای که با دو مصراع پیشین ساخته است، مفهومی نو را در قالبی نو و با تصاویری زنده بیان میکند.
به طور کلی شعر مدرن شعری است تصویرگرا و آن هم تصویرگرایی عینی و دور از واژهگرایی انتزاعی.
-
شعر مدرن و کلاسیک فارسی
-
شعر فارسی اما شعری است با سابقه هزار ساله، با در اختیار داشتن گنجینهی اشعار شاعران پر آوازهای چون فردوسی، خیام، حافظ، مولوی، بیدل، عطار، سنایی، هاتف و ... . شعر فارسی از یک سنت بسیار قوی برخوردار است. اما در زمینهی تصویرگرایی، شعر کهن فارسی بیشتر متمایل به واژهگرایی انتزاعی است تا تصویرگرایی عینی. به طور کلی این خصیصه در هنر سنتی ایرانی حضور برجستهای دارد. در نگارگری ایرانی نیز ما هیچگاه شاهد تصویرگرایی عینی نیستیم، مناظر و تصاویر تنها نشانههایی هستند برای بیان مفاهیم عمیق زیرین. در شعر نیز این موضوع کاملا صدق میکند. نظام نشانههای زبان ادبی فارسی تقریبا در اکثر شعرهای شعرای نامدار حضور دارد. در شعر کهن فارسی به ندرت تصویری عینی دیده میشود، توصیفات گاه و بیگاه نیز اکثرا با ابهامآمیزی همراه هستند، بیشتر تصاویر وهمآلود و ذهنی هستند. به طور مثال این بیت حافظ:
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به خمخانه زدند
یا این رباعی خیام:
رفتم به کارگه کوزهگری دوش/ دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگه زمیان یکی برآورد خروش/ کو کوزهگر و کوزهخر و و کوزهفروش
همانطور که دیده میشود، هر دو شاعر تصاویری میسازند انتزاعی و ذهنی که کمترین سنخیتی با عینیت بیرونی ندارد. حافظ با تصویر فرشتگانی که در میخانه میزنند و گل آدم را نیز به خمخانه، تصاویری ابهامآمیز میسازد، اما رباعی خیام شعری کاملا سوررئالیستی است، خروش برآوردن یک کوزه از میان هزاران کوزه و سخن گفتنش از بیهودگی هستی.
در این میان تصویرگراییهای فردوسی بیشتر به عینیگرایی نزدیک هستند، هرچند تصاویر شاهنامه اکثرا اغراق شده هستند که این خصلت شعر حماسی است. از سوی دیگر برخی توصیفات طبیعتگرایانهی منوچهری نیز قابل بررسی است، به طور مثال این ترجیعبند معروف او:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است/ باد خنک از جانب خوارزم وزان است
هر چند واجآرایی بیت بر تصاویرش نیز ارجحیت پیدا کرده اما از تک نمونههای تصویرگرایی شعر کهن فارسی است.
اما دربارهی شعر مدرن فارسی، از آغاز توجه ویژهای به مضون نشان داده شد. از دوران مشروطه و در شعر این دوران ما شاهد مضامین مدرن در شعرهایی هستیم، مضامینی مثل آزادی، زندان، استبداد، ملت، فقر، بی سوادی و .. در اشعار ایرج میرزا و بهار و عشقی حضور دارد اما فرم شعری همان فرم کلاسیک است. در دورهی بعدی تلاشهای امثال کسمایی، خامنهای و لاهوتی برای تغییر قالب شعری دیده میشود که اکثرا ناموفق هستند. تا به نیما میرسیم و افسانهاش و پدید آمدن شعر نو. در شعر نیما هم مضامین نو هستند و هم فرم شعری نو شده است. شعر نیما از لحاظ تصویرگرایی عینی هم شعر پرباری است. نیما بیشتر تحت تاثیر سمبولیستهای فرانسوی تصاویری نمادگرایانه اما نو در شعرش ارائه میدهد. شاید برای اولین بار در شعر نیماست که مکان یک شعر را درمییابیم و فضایش را حس میکنیم. تصاویر شعر نیما عینی است اما این عینیت خود نمادی است برای بیان مفهوم مورد نظر شاعر. به طور مثال این شعر نیما:
در کنار رودخانه میپلکد سنگپشت پیر/ روز روز آفتابی است./ سنگپشت پیر در دامان گرم آفتابش میلمد/ آسوده میخوابد/ در کنار رودخانه.
تصاویر این شعر عینی، گرم و زنده هستند، این شعر نمونهی یک شعر مدرن غیر شهری است. و نیما آغازگر این نوع تصویرگرایی در شعر نو به شمار میرود.
تصویرگرایی در شعر شاملو
شاملو به حق یا ناحق، به عنوان یکی از مهمترین شاعران شعر مدرن فارسی مطرح است. همواره نام شاملو در کنار نام فروغ و سپهری به عنوان شاعران مدرن شعر فارسی قرار میگیرد. در کتاب گفتگوی شاعران که گفتگویی است پیرامون شعر مدرن و نو فارسی در میان احمد شاملو، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث، م. آزاد و سهراب سپهری، شاملو در چند جا به مدرن بودن خودش و فراتر رفتنش از نیما اشاره میکند. شاملو حتی در چند جای دیگر سیاوش کسرایی و هوشنگ ابتهاج را به علت سنتی بودن و درجا زدن در حد نیما، با زبانی تند نکوهش میکند، به طور مثال:
م آزاد: مقصودم حتی سایه است، حتی کسرایی است. اینها نفس نیما به شان خورده است، منتها جرئت شکستن بیشتر را نداشتهاند.
شاملو: نه اینکه جرئت شکستن بیشتر را نداشته باشند، اینها برای آنکه نابود نشوند آخرین تلاش را کردند. یعنی سایه کسی است که همان غزل را، همان زبان غزل را، همان لغات شعر قدیم را آورده در شعر نیمایی عرضه میکند. برای اینکه از بین نرود. برای اینکه وجود داشته باشد. (ص 51)
حال میکوشم تا ببینم تصویرگراییهای شعر شاملو تا چه حد مدرن هستند، یا صریحتر اصلا شاملو تصویرگرایی مدرن دارد؟
با مطالعهی دفترهای شعر شاملو و یا حتی با تورقی گذرا مشخص میشود که گرایش غالب شاعر همان واژهگرایی انتزاعی است و از تصویرگرایی مدرن در آن خبری نیست. اشعار شاملو کمتر حاوی تصاویر واقعی و عینی هستند، شاملو مانند اکثر شاعران کلاسیک ایرانی غرق در واژهگرایی میشود. نگاه کنید به شعر زیر:
بودن یا نبودن/ بحث در این نیست/ وسوسه این است/ .../ همه چیزی از پیش روشن است و حساب شده/ پرده در لحظهی معلوم فرو خواهد افتاد/ پدرم مگر به باغ جسمانی خفته بود/ که نقش من میراث اعتماد فریبکار اوست.
ملاحظه میکنید که در قطعهی بالا، شاملو هیچ تصویرمنسجمی به خواننده نمیدهد. تنها به واسطهی واژههاست، واژههای شعری سنتی که شاملو مفاهیم را منتقل میکند. شاملو بدون هیچ بستر زمانی و مکانی سخن میراند، شاملو بدون هیچ تصویری اندیشه میپردازد. بدیهی است که شعری چنین مبهم و کلی، احساساتی انتزاعی در خواننده برانگیزد.
شاملو در دورانی میزیست که شاعران چپ بودند و شعر سیاسی رسالت شاعر معاصر بود. دوران مدرن دوران اعدامها و جنگهای خونین بود، جنگهای آهن و فولاد و شاملو نیز بسیار شعر سیاسی گفته است. شعر وارطان یا نازلی یکی از این نمونههاست. شاید معروفترین نمونه از شعر سیاسی شاملو. تصویرهای این شعر را با تصویرهای شعری دو شاعر هم عصر شاملو یعنی یانیس ریتسوس شاعر چپ یونانی و هوشنگ ابتهاج دیگر شاعر چپ ایرانی مقایسه میکنیم، شاملو چنین آغاز میکند:
وارطان، بهار خنده زد و ارغوان شکفت./ در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر/ دست از گمان بدار!/ با مرگ نحس پنجه میفکن/ بودن به از نبود شدن خاصه در بهار ...
این تکهی ابتدایی شعر شاملو است. و اما تکهی ابتدایی شعر بوسه هوشنگ ابتهاج که برای اعدام مرتضی کیوان سروده شده، یعنی همان مضمون و رخداد برانگیزانندهی شاملو در شعر قبل اما با این زبان:
گفتمش: - شیرینترین آواز چیست؟/ چشم غمگینش به رویم خیره ماند/ قطره قطره اشکش از مژگان چکید/ لرزه افتادش به گیسوی بلند/ زیر لب غمناک خواند: نالهی زنجیرها بر دست من.
و تکهی آغازین شعر صحنه یانیس ریتسوس:
زن غمگین در راهرو ایستاد، وکیل، نگهبان/ روی زمین پتوها پیچیده با طناب/ در اتاق مجاور تلفن زنگ میزند. گفتند: ساعت چهار/ در آهنی باز هم ناله کرد.
ملاحظه میکنید تفاوت تصاویر میان این سه تکهی ابتدایی را. شاملو در ابتدا دو تصویر که کاملا در نظام کلاسیک نشانه تصاویر شعر فارسی جای می گیرند، خندیدن بهار و شکفتن ارغوان را توصیف میکند و در ادامه بدون ساختن هیچ تصویری احکام مورد نظر خود را خطاب به وارطان اعلام میکند. تصاویر شعر شاملو تصاویری تکراری و در ادامهی همان سنت شعری گذشته هستند و در ادامه نیز شاهد هجوم سخنهای مفهومی بدون هرگونه تصاویر بکر و عینی هستیم. اما در شعر ابتهاج در همان ابتدا اسلوب کلاسیک شعری به هم میخورد، ما شاهد یک گفتگوی دو نفره هستیم، نه مانند شاملو شاهد منولوگ شاعر. در ادامه ابتهاج دست به ساختن تصاویر میزند. تصاویر ابتهاج هرچند با زبان کلاسیک فارسی ساخته میشوند اما تصاویری نو، بدیع و مهمتر از همه عینی هستند. خیره ماندن چشم غمگین، چکیدن قطرات اشک، لرزه افتادن به گیسو و زیرلب خواندن و به لحاظ مضمونی سوالی و دستخوش شک و تردید و بدون قاطعیت ... وقتی که پای انسان در میان است. در انتها ابتهاج هم مفهوم مورد نظرش را بیان می کند، آواز شیرین زنجیر بر دستان دوست. در اینجا میبینید که ابتهاج از لحاظ تصویرگرایی بسیار مدرنتر از شاملوست. ابتهاج فضای شعر خود را با تصاویر عینی و نو و تاثیرگذار میسازد و شاملو فضایی هم اگر برای شعرش میسازد با همان اسلوب شعر کهن این کار را انجام میدهد.
اما شعر ریتسوس به عنوان یک شعر مدرن با هر دوی این شعرها متفاوت است. ریتسوس در تکهی ابتدایی شعر تنها به ساختن فضا و تصاویر میپردازد، در ضمن توصیف فضا گویی قصهای را هم روایت میکند، قصهای هولناک با واژهها و تصاویری امروزی و تلخ، شعر ریتسوس بسیار شبیه به تکهای از فیلمی سینمایی است. تصاویر ریتسوس نیز تصاویری کاملا عینی هستند که در نظام نشانههای شعر کلاسیک جایی ندارند.
اما به ادامهی شعرها بپردازیم. شاملو اینگونه تصویر میسازد:
سرافراز دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت/ .../ وارطان ستاره بود/ یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت/ وارطان بنفشه بود/ گل داد و مژده داد/ زمستان شکست و رفت.
اما تصاویر ابتهاج:
بخت شورم ره بر این امید بست/ وان طلایی زورق خورشید را صخرههای ساحل مغرب شکست/ .../ بنگر درین دریای کور، چشم هر اختر چراغ زورقی است/ سر به سوی آسمان برداشت/ لیکن این شب نیز دریایی است ژرف/ فانوس ماه، میدهد از چشم بیداری نشان/ گریه ای افتاد در من بی امان/ در میان اشکها پرسیدمش/ من زجا بر خاستم بوسیدمش.
و تصاویر یانیس ریتسوس:
چند نفر دیگر را آوردند تو/ .../ ناگهان در دوم باز شد/ جسد مردی با صورت به زمین افتاد/ مرد دیگر عنکبوت را گرفت/ در دهانش گذاشت/ خندید/ آنها سرش داد زدند: حرف بزن، حرف بزن/ خندید/ زن روی پتوها نشست/ سرش را میان دستها گرفت.
تصاویر شاملو باز هم چیز جدیدی در خود ندارند. مکانی ترسیم نمیشود، عینیتی وجود ندارد و تجربهی تصویری جدیدی نیز رخ نمیدهد. دندان بر جگر بستن، گل دادن و شکستن زمستان هیچ یک تصویری نو نیستند، حتی تصویری عینی و مدرن هم نیستند، تصاویری به غایت کلیشهای و سنتی هستند. از سوی دیگر ابتهاج با همان زبان شعری کلاسیک تصویرسازی را ادامه میدهد، شکستن قایق طلایی در صخرههای ساحل مغرب، در دریای تاریک چشم هر اختر چراغ زورق است، مرتضی سر به سوی آسمان برمیدارد. فانوس ماه، به گریه افتادن. از جا برخاستن و بوسیدن دوست در آستانهی مرگ. باز هم میبینید که تصاویر ابتهاج عینیگراتر و واقعیتر هستند، حتی مکان نیز تقریبا توصیف میشود. حالات و حرکات شاعر و مرتضی نیز با قدرت توصیف شدهاند. ابتهاج اگر از تصاویر نمادگرایانهی نیما فرا تر نمیرود اما در همان حد جنب و جوش دارد، اما شاملو حتی به تجربههای تصویری نیما نزدیک هم نمیشود. اما باز هم ریتسوس به عنوان شاعر مدرن متفاوت با دو تن دیگر عمل میکند. باز شدن در، افتادن جسد با صورت بر زمین، گذاشتن عنکبوت در دهان (مرگ خود خواسته)، خندیدن یک نفر و در پایان تصویردر هم شکسته و حیران زن روی پتوها. تصاویر ریتسوس قوی و جاندار هستند. افتادن جسد با صورت بسیار تکان دهنده از آب درآمده، خندهی مرد نیز وقتی مرگ را انتخاب میکند (چه تضاد هولناکی) و یاس و نابودی زن در انتها. در شعر ریتسوس تصویرگرایی مدرن به مفهوم عمیقی انجام میشود.
و اما شاملو و مایاکوفسکی. شاملو بارها گفته که تحت تاثیر مایاکوفسکی بوده است. در اینجا دو تکه از شعرهای این دو شاعر را برای نمونه مقایسه میکنم.
مایاکوفسکی میگوید: سرخی گونههایت مرا به یاد خونی که در بستر خیابان جریان دارد میاندازد/ و صدف دندانهایت مرا به یاد سرنیزه.
و شاملو میگوید: نخستین بوسههای ما بگذار/ یادبود آن بوسهها باد که یاران/ با دهان سرخ زخمهای خویش/ بر زمین ناسپاس نهادند.
در شعر مایاکوفسکی، به عنوان یک شاعر فوتوریست ما با تصاویر تکان دهندهای روبرو میشویم. تصویر خیابانی که خون در آن جریان دارد و تشبیه آن به گونهها و صدف دندانها و سرنیزه، مایاکوفسکی با تصاویرش ما را به درون یک انقلاب یا جدال میکشاند، خون و سرنیزه و مفهومی که از خلال آن دیده میشود، اما شاملو باز در فضایی لامکان سخن میگوید و دریغ از ذرهای تصویرپردازی. تنها واژهگرایی انتزاعی دیده میشود.
نمونهی دیگر مقایسهای است میان شعری عاشقانه از شاملو و شعری عاشقانه از ناظم حکمت شاعر مدرن ترک.
ناظم حکمت میگوید: چه زیباست اندیشیدن به تو/ در میان اخبار مرگ و پیروزی/ در زندان/ زمانی که از مرز چهل سالگی میگذرم/ چه زیباست اندیشیدن به تو/ به دستانت روی پارچهی آبی/ به موهایت نرم/ چون خاک دلدادهام استانبول/ شوق دوست داشتنت.
و شاملو: آنگاه که بانوی پر غرور خود را دیدم/ در آستانهی پر نیلوفر/ که به آسمان بارانی میاندیشید.
با خواندن شعر ناظم، خواننده به راحتی فضا را تجسم میکند، ناظم در زندان، اخبار مرگ، و همسرش با موهایی نرم مانند خاک استانبول. اما شعر شاملو حتی از توصیف معشوقهاش نیز ناتوان است. شاملو باز هم با همان واژهپردازیها معشوقهاش را میخواند، پر غرور، در آستانهی پر نیلوفر و اندیشیدن به آسمان بارانی، از معشوقهی شاملو شما هیچ تصویری نمیبینید. معشوقهی شاملو نیز مانند شعرهایش بی چهره است.
اما از سوی دیگر شعر مدرن در تصویرگرایی دو سویه دارد، شعر مدرن پاستورال و شعر مدرن شهری، به طور مثال اشعار نیما اشعار مدرن پاستورالیست هستند و اشعار فروغ اشعار مدرن شهری. در شعر مدرن شهری ما حضور مدرنیته را حس میکنیم، شهر را میبینیم، و مردمان شهری را.
برای مقایسه تصویرگرایی شهری نیز شعرهایی از نونوژودیس شاعر پرتقالی، یانیس ریتسوس و ناظم حکمت را انتخاب کردم:
نونو ژودیس:
به دنبال مرکز شهرهای کوچک هستم/ میدانی با فوارهای در میان/ کلیسا/ بار/ دکهها/ که هنوز روزنامههای دیروز را روی پیشخوان دارند/ من اما نشانی شهرهای کوچک را میپرسم/ دیوارهای بلند کارخانهها/ خرابههای باستانی.
آیا شاملو هیچ شهری را چنین توصیف کرده است؟
شعر یانیس ریتسوس در توصیف آتن سال هزار و نهصد و هفتاد:
در این خیابانها آدمها قدم میزنند/ که بروند (به کجا)/ که برسند (به کجا)/ نمیدانم، چهرهای در میان نیست/ جاروبرقیها، جعبهها، چکمهها/ همه در شتاب/ آدمها یک زمانی در این خیابانها/ با بیرقهایی بزرگ عبور میکردند/ اینک .../ قطار میرسد/ سوار میشوند/ همدیگر را هل میدهند/ چراغ سبز/ چراغ قرمز... .
ملاحظه میکنید که ریتسوس با چه تصاویری و با چه زبان مدرنی شهر آتن را در دو دورهی انقلاب و پس از کودتا تصویر میکند، در ضمن آنکه مفهوم سیاسی اجتماعی مورد نظرش را نیز با قدرت بیان میکند.
ناظم حکمت:
تا وقتی که پاریس نسوخته/ فرو نریخته .../ باید در این شب ماه می/ از بارانداز "ولتر" بگذریم/ از زیر درختان بید مجنون که باران خوردهاند/ .../ در پایین دست موزهی لوور با نورافکنهای خیرهکنندهاش/ خانهی شیشهای ماست که میدرخشد... .
در شعر ریتسوس شهر مدرن حضور کامل دارد. همانطور که پاریس در شعرهای ناظم، همانطور که شهری مدرن در شعر نونو ژودیس یا مسکو در آثار مایاکوفسکی اما در شعر شاملو شما هیچ اثری از تهران نمیبینید. شاملو سالها در تهران زندگی کرده است، تهران را حس کرده، همانطور که در عصر مدرن زیسته، پس کجاست تهران در اشعار شاملو، چرا ما هیچ تصویری نه از تهران که حتی از شهر در شعر شاملو نمیبینیم؟ مگر جز این است که امر مدرن در دورهی مدرن جز در شهر به مثابهی عالیترین تجلی بشری، نمودی ندارد؟ کجاست جهان مدرن در شعر شاملو؟ شاید مشکل از این باشد که شعر در ایران همواره بار ادبیات را بر دوش کشیده است و شعر مساوی است با ادبیت، شاید شاعر به اصطلاح مدرن ایرانی زشت میداند که در شعرش از شهرش بگوید، از خیابانها، مردمان، از تاکسیها و اتوبوسها. شاید!
باز هم چند قطعهی دیگر از اشعار معروف شاملو که در آن اثری از تصویرگرایی دیده نمیشود:
فریادی و دیگر هیچ/ چرا که امید آنچنان توانا نیست/ که پا بر سر یاس بتوان گذارد.
یا:
ریشهها در خاک/ ریشهها در آب/ ریشهها در فریاد/ شب از ارواح سکوت سرشار است.
یا:
خسته، شکسته، دلبسته/ من هستم/ من هستم/ من هستم/ از این فریاد تا آن فریاد سکوتی نشسته است.
یا:
ای کاش آزادی سرودی میخواند/ کوچک، کوچکتر حتی از گلوگاه یکی پرنده.
می بینید که شاملو هیچگونه تصویرسازی انجام نمیدهد و در واژهگرایی کلاسیک غرق میشود.
باز هم برای آن که یکسونگری نشود و ما تنها اشعار چند شاعر را بررسی نکرده باشیم. چند شعر دیگر از چند شاعر مطرح را میآورم تا تصویرسازی مدرن شعریشان را نشان دهم.
شعری سیاسی از پابلو نرودا:
شیلی جغرافیا تو را/ میان اقیانوس و بهار جا داده است/ میان برف و استقلال ...
یا:
کماجدان خانم چشم قیماقی/ سوار بر تخت نقرهای خود/ دیگر داشت گریهاش میگرفت/ .../ چرا که ناگهان فهمیده بود/ میشد به کمک مردم عادی بر شیلی حکومت کرد...
شعری از مایاکوفسکی:
... اگرچه شوی ده برابر ایالات متحدهی آمریکا/ بدانگونه یکشنبه رو به کلیسا/ که مومنی پارسا گام میزند/ من نیز در سراب دهشتناک شب/ میزنم گام با فروتنی بر پل بروکلین ...
شعری از نونو ژودیس:
درون انباری در بندر/ میان جعبههای کالا/ و چرخکهای شکسته در میدانهای عمومی/ که رفتگران سر رسیدند و آشغال را کنار ناودانها راندند/ یا بر نیمکتی که باد با صفحهی ترحیم روزنامهی دیروز بازی میکرد/ بحث کردیم/ سخن گفتیم ...
شعری عاشقانه از آنا آخماتوا:
دیگر از یک لیوان نخواهیم خورد/ نه آبی، نه شرابی/ دیگر بوسههای صبحگاهی نخواهند بود/ و تماشای غروب از پنجره نیز ...
شعری از یانیس ریتسوس:
دیواری شیشهای. سه دختر برهنه/ در پشت آن نشستهاند./ مردی از پلهها بالا میآید/ پاهای برهنهاش/ یکی پس از دیگری با آهنگی یکنواخت/ گردی از خاک سرخ بر جای میگذارد.
در تمامی تکههای شعرهای بالا تصویرگرایی عینی موج میزند. از تصاویر سیاسی نرودا تا تصاویر عاشقانهی آخماتووا. ن ش
البته در مجموعهی شعری شاملو هستند استثنائاتی که در آن تصویرسازیهای مدرنی انجام گرفته است. این اشعار از جمله شاهکارهای شعری شاملو هستند. مانند این نمونه:
بیابان را سراسر مه گرفته است/ چراغ قریه خاموش است/ موجی گرم در خون بیابان است/ بیابان خسته/ لب بسته/ نفس بشکسته/ در هذیان گرم مه نفس میریزدش آهسته از هر بند.
در این تکه از شعر مه، تصویرگرایی مدرن غیر شهری دیده میشود. شاملو با توانمندی بیابان را تصویر میکند و گرمی و عرقریزان بیابان جاندار و محکم را، لیکن نه به صورت ایماژی عینی بلکه به صورت نمادی ذهنی.
یا شعر کیفر:
در اینجا چار زندان است/ به هر زندان دو چندان بند/ در هر بند چندین حجره در هر حجره چندین مرد در زنجیر ... . از این زنجیریان، یک تن زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنهای کشته است.
باز هم میبینید که این شعر مکان دارد، مکانش زندان گونهایست و مردانش نیز چهره دارند و هریک در یک مکان عینی دیگر کاری انجام داده است باری باز هم تصاویر بیشتر سوررئالیستی، مبهم و صد البته نمادین هستند.
شاملو در اشعار عامیانهترش مانند پریا یا شبانه هم تصویرسازی کرده است، اما زبان ضعیف شعری تصاویر را نیز بیبنیان و ساده کرده است و در حد همان قصههای عامیانه نگه داشته است. از سوی دیگر مشاهده میشود که شاملو در دفتر شعر هوای تازه هنوز به تصویرگرایی معتقد است و اشعار از تصاویر نسبتا قابل قبولی برخوردارند اما در ادامه مدام از این تصویرگرایی مدرن کاسته و واژهگرایی کلاسیک جایگزین میشود. در نهایت شاملو شاعری است با ادعای مدرن بودن اما حداقل در زمینه تصویرسازی نه تنها مدرن نیست بلکه به شدت سنتی است و همان اتهامی را که به کسرایی و ابتهاج میزند بیشتر به خودش باز میگردد. شاملو در نهایت میتوانست به تجربههای نیما نزدیک شود. شاید ...
منابع :
1- مجموعه آثار – احمد شاملو – انتشارات نگاه – چاپ اول 1385
2- گزینه شعرهای احمد شاملو (شعر زمان ما) – محمد حقوقی – انتشارات نگاه – چاپ چهارم 1376
3- شعر نو (جلد یک) – محمد حقوقی – نشر ثالث – چاپ دوم 1377
4- گفت و گوی شاعران – مرتضی کاخی – انتشارات زمستان – چاپ اول 1384
5- تاسیان – ه.الف. سایه – انتشارات کارنامه – چاپ اول 1385
6- منم ولادیمیر مایاکوفسکی – ولادیمیر مایاکوفسکی – ترجمه حمیدرضا فردوسی – انتشارات جاویدان خرد – چاپ اول 1379
7- خاطره ای در درونم است – آنا آخماتووآ – ترجمه احمد پوری – نشر چشمه – چاپ سوم 1384
8- خلسه بر ویرانهها – نونو ژودیس – ترجمه احمد پوری – نشر چشمه – چاپ اول 1386
9- همه چیز راز است – یانیس ریتسوس – ترجمه احمد پوری – نشر چشمه – چاپ دوم 1384
10- انگیزهی نیکسونکشی ... – پابلو نرودا – ترجمه فرامرز سلیمانی و احمد کریمی حکاک – نشر چشمه - چاپ سوم 1384
11- تو را دوست دارم چون نان و نمک – ناظم حکمت – ترجمه احمد پوری – نشر چشمه – چاپ هفتم 1384
12- دنیا را گشتم بدون تو – ناظم حکمت – ترجمه احمد پوری – نشر مرکز – چاپ دوم 1383
13- تلگرافی که شبانه رسید – ناظم حکمت – ترجمه رسول یونان – نشر مینا – چاپ اول 1384
14- تجربه مدرنیته – مارشال برمن – ترجمه مراد فرهادپور – انتشارات طرح نو – چاپ سوم 1383
انوشیروان مسعودی
بهسوی یادنامهی شامو
-
-