سه‌شنبه

"نگاهی به واج‌آرایی در شعر سپید شاملو"
بهنام دارایی‌زاده
daraeizadeh@gmail.com
-
بی گمان یکی از عوامل اصلی پیدایی اسلوب‌ها و قالب‌های گوناگون شعر در زبان فارسی، بروز تحولات تاریخی و اجتماعی‌ای است که از برون بر ذهن و عاطفه‌ی شاعر اثر می‌گذارند. برای نمونه، بی دلیل نیست که در شعر سبک خراسانی، ـ فراخور شرایط تاریخی ـ ما با کهنگی و قدمت واژگان و یا از آن مهم‌تر، با غلبه‌ی کلمات فارسی بر عربی مواجه‌ایم. و یا شاهد نوعی از سرخوردگی و گرایش به تصوف در شعر دوران پس از مغول هستیم. در همین چارچوب می‌توان شکل‌گیری قصاید و مرثیه‌های مذهبی در مدح امامان شیعه را با تثبیت سیاست شیعی شدن جامعه به روزگار صفوی مرتبط دانست.
به هر روی، نگارنده بر این باور است که زایش شعر نوی فارسی را هم می‌بایست در پرتو چنین نگرشی تحلیل کرد.
جامعه‌ی آشنا با مفاهیم نو، به طبع زبان فرهنگی تازه‌ای هم می‌خواهد. در ایران، در آستانه‌ی انقلاب مشروطیت دیگر آن زبان منشی‌گرایانه‌ی زمخت تاب پرداخت مفاهیم تازه را نداشت.
احتیاج به یک بازنگری و تحول ادبی عمیق، امری بود که حتا سنت‌گرایان آن روزگار را نیز مجبور کرد، در همان شکل و ساخت کلاسیک، به مدح مضحکی از مظاهر تمدن جدید من جمله قطار و غیره بپردازند.
نیما را به درستی واضع شعر نوی فارسی نامیده‌اند. نیما از یک سو با سمت‌دهی به جریان‌های گوناگون پیش از خود (آنان که ضرورت بازنگری در شعر فارسی را حس کرده بودند و در این زمینه، گاه به تلاش‌های پراکنده‌ای هم دست زده بودند) و از سوی دیگر با سرایش اشعاری در بیرون از ساختارهای مرسوم کلاسیک، عملا پا به عرصه‌ای گذاشت که هر چند در آن مقطع، مخالفت‌های شمار زیادی از محافظه‌کاران ادبی را برانگیخت، منتها سر آخر، این افتخار جاودانه برایش باقی ماند که واضع شعر نوی فارسی نامیده شود.
بی تردید مهم‌ترین شاخص شعر نیما، در عرصه‌ی ساختار لفظ است. به باور بسیاری از کارشناسان عدم رعایت اصل "تساوی مصراع ها" یا تساوی در "تقطیع عروضی" مهم‌ترین دستاورد حرفه‌ای اوست. به این معنا که نیما با برهم ریختن نظام اوزان شعر کلاسیک فارسی برای شاعر این امکان را فراهم ساخت که دیگر ملزم به رعایت نظم و یا تعداد هجاهای شعر خود نباشد.
با این کار، در واقع نیما به نوعی الفاظ را دنباله‌روی معانی ساخت. و این خود به مفهوم فراهم ساختن امکانات و ایجاد آزادی‌های بیشتر در پرداخت عاطفه‌ی شاعرانه بود که در جای خود قدمی بسیار بلند و ارزنده محسوب می‌شود.
اما شاملو پا را از این نیز فراتر نهاد، اگر نیما تنها به برهم ریختن نظم اوزان پرداخت، شاملو اساسا موسیقی شعر را در مقوله‌ای خارج از وزن تعریف کرد.
شاملو با برچیدن اوزان عروضی شعر ـ که همچنان در کلام نیما باقی مانده بود ـ گشایشی تازه در حیطه‌ی امکانات شعر فارسی فراهم ساخت.
هرچند شاملو موسیقی شعر را در قالب وزن (که رکن اساسی و بنیادین شعر کلاسیک محسوب می‌شود) جسورانه از قامت شعراش پاک کرد. اما نبایستی به اشتباه این طور تعبیر شود که شعر سپید شاملویی، شعری فاقد موسیقی است. بر خلاف این ذهنیت غلط شعر شاملو سرشار از موسیقی طبیعی واژگان است. در این نوع از موسیقی، دیگر "ریتم" از خارج بر کلام شاعر تحمیل نمی‌شود، بلکه از درون خود واژگان می‌جوشد.
شاید خشک‌اندیشی یا بی انصافی باشد که مدعی باشیم، فرضا این قطعه شعر، فاقد موسیقی لازم است:

چه مردی
چه مردی که می‌گفت
قلب را شایسته‌تر آن، که به هفت شمشیر عشق در خون نشیند
و گلو را بایسته‌تر آن که زیباترین نام‌ها را بگوید.
در همین زمینه خود شاملو می‌گوید: "موسیقی شعر، باید از درون خودش بجوشد. البته توجه دارید که می‌گویم موسیقی شعر، نه وزنش، منظورم آکوستیک کلماتی است که شعری را بیان می‌کند، نه عروض کلاسیک که مثل جامه‌ی بازاردوز یا باید به همان وضعی که هست بپوشیش یا باید آنقدر تنگ و گشادش کنی که به نحوی با قامت ناسازت سازگار درآید." و در جای دیگر باز می‌گوید: ".. همین قدر می‌توانم بگویم در اواخر 1327 به عللی که نمی‌خواهم توضیح بدهم به این نتیجه رسیدم که مشکل اساسی شعر ما به هیچ وجه مشکل وزن عروضی نیست و شکستن قید به ظاهر دست و پاگیر تساوی طولی مصرع‌ها هم دردی را درمان نمی‌کند..."
لذا هیچ بی وجه نیست که بگوییم، در اساس شاملو موسیقی شعر فاخرش را بر آواهای ذاتی واژگان استوار می‌ساخت. تسلط و اشراف کم مانند شاملو بر کلام فارسی، این امکان را برایش فراهم کرد که به زیباترین شکل به آرایش واژگان شعرش بنشیند.
او کلمات را چنان شایسته و مناسب در کنار هم می‌چید، که خواننده‌ی عادی غالبا، بدون آنکه خود متوجه باشد، از نظم و ریتم آواهای شعر لذت می‌برد.
به این منظور شاملو از صنایع مختلف ادبی به نیکی بهره می‌برد. منتقدان خوب می‌دانند یکی از زیباترین و قدیمی‌ترین آرایه های لفظی کلام فارسی "واج‌آرایی" است.
شاعر در واج‌آرایی، با کنار هم نشاندن واژگانی با برخی از واج‌های همانند (اعم از مصوت و صامت) به زایش یک موسیقی طبیعی در شعر می‌پردازد.
این امر خصوصا در واج‌آرایی مصوت‌ها که در آن آواها به تنهایی به ایجاد نظم صوتی خوانش کمک می‌کنند به نهایت زیبایی خود می‌رسد.
شاملو در زمره‌ی آن شاعرانی است که در کلامش "واج‌آرایی" از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. در جای جای شعر سپید شاملو، ما می‌توانیم قطعاتی را بیابیم که نشانی هر چند کوچک از این آرایه‌ی زیبا دارد.
"واج‌آرایی" پاره‌ای از این قطعات آنچنان نمایان است که خواننده‌ی غیرحرفه‌ای نیز به سهولت متوجه آن می‌شود، مانند واج‌آرایی صامت "خ" در شعر "هجرانی" از دفتر "ترانه‌های کوچک غربت"

جهان را بنگر سراسر
که به رخت رخوت خواب خراب خود از خویش بیگانه است.

اما در پاره‌های دیگری از شعر شاملو ما با قطعاتی مواجه‌ایم که در آن‌ها شناخت این آرایه به سهولت مورد پیشین نیست.-خصوصا اگر واج‌آرایی‌ها از نوع تکرار مصوت‌ها باشند و نه تکرار صامت‌ها. جا دارد همین جا اشاره شود که تمامی زیبایی این صنعت ادبی هم، در همین اثرگذاری پنهان و ناخودآگاه آن است. بنابراین این نوع از واج‌آرایی نه فقط از ارزش ادبی بالاتری برخوردار است، بلکه همان‌طور که پیش‌تر نیز گفته شد موجبات یک موسیقی اصیل درونی را هم فراهم می‌سازد.
تکرار مصوت بلند "آ" در شعر "مرد سرگردان" از دفتر "آیدا در آینه" از این دست است:
"مرا می‌باید که در این خم راه
در انتظاری تاب سوز
سایه‌گاهی به چوب و سنگ برآرم
چرا که سرانجام امید از سفری به دیر انجامیده باز می‌آید
به زمانی اما ای دریغ
که مرا بامی بر سر نیست نه گلیمی به زیر پای"
همان‌گونه که ملاحظه می‌کنید، حجم بالای تکرار مصوت بلند "آ" در ترکیب و ساخت شعر (مرا، باید، راه، تاب، سایه، گاه، آرم، چرا، باز، آید، و...) به ایجاد یک موسیقی درونی کمک کرده. تکراری که به راحتی و زیبایی توانسته، جای اوزان مغفول را در تامین موسیقی شعر پر نماید.
از سوی دیگر، شاملو در راستای طرح‌ریزی ذهنیات و پی‌ریزی مفاهیم خود، گاه از واژگانی سود می‌جست، که به کارگیری آنها در آن ساخت و درهم‌آمیزی کلمات، اندکی دور از ذهن می‌نمود. منتها این صورت‌بندی عبارات، آنچنان قدرت‌مند بودند که به واقع می‌توانستد نقبی باشند عریان به اندیشه‌ی ناب شاعر. در ذیل سعی می‌کنم به برخی از این قطعات اشاره کنم

گاهی سوال می‌کنم از خود
که یک کلاغ با آن حضور قاطع بی تخفیف
وقت صلات ظهر با رنگ سوگوار مصرش
بر زردی برشته‌ی گندم‌زاری بال می‌کشد، تا از فراز چند سپیدار بگذرد...

برای بیان "مفاهیم" در این قطعه‌ی بالا، یقینا، آنچه که در ابتدا به ذهن خواننده متبادر می‌شود واژگانی از دست تخفیف و سوگوار و یا مصر نیست، منتها شاعر با بکارگیری این واژگان، گویی خواسته به شعر خود یک بار معنایی مضاعف دهد که شاید تنها از شخصی با مشخصات و توانایی‌های شاملو انتظاراش می‌رود.
ترکیبات "زلال شانه" در شعر "شبانه" از دفتر "دشنه در دیس" و یا ترکیب "بی نجوای انگشتانت" در شعر "فراقی" یا ترکیب "مشعل کال" در شعر "هجرانی" از دفتر "ترانه‌های کوچک غربت" همگی نمونه‌هایی دیگر از این دست آرایه‌ها هستند.

حذف عنصر وزن، در شعر شاملو، هیچ‌گاه سبب آن نشد که کلام شاملو در عرصه‌ی ساخت و ترکیب، نقصی به خود راه دهد. شاملو با گزینش زبانی فاخر و پر صلابت که حتی در شبانه‌هایش نیز آن را با قاطعیت به کار می‌بست، توانست به قداستی در شعراش برسد که درست به مانند یک شعر موزون، هیچ امکانی برای تغییر و جرح واژگان به جا نمی‌ماند.

بهنام دارایی‌زاده
-
#-
-



0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!