ما، در...برای خواب زیبا* فرهنگ کسراییkarmulak@web.de--ایستاده کنار دخمهاش
چشم در چشمت انداخته
اشکی از یک چشمش میتراود
وَ خندهای در چشم دیگرش،
چرخشی به مچ دست از میان سینهاش تا به آسمان
تابی به ابرو و موجی در شانه و گردن و بعد در کمرگاهش
وَ میچرخد و گیسویش چرخ میخورد در باد
چرخان میزند بالا
و به هم گره خوردنت را
میرقصد
وَ میچرخد و
چرخان
میرود.
تو گفتی رفت راهی نکبت شد.
تو گفتی:
این خواب گور به گورم کرده یا
مثلِ زیر باران کوک کردن ِ ساعتم
مرا واداشته بزنم زیر آواز
بیگذشتن از خوش خیالیئی که شمع پیشکشِ ِ آفتاب میکرد!
تو گفتی:
خام خام میخوردم
رحم هم نمیکند حتی به استخوانی که اگر مانده باشد.
تو انگار ماندهای!
درآینه خنده خونی از لبت مچکد
رنگ میبخشد به شیرت
به خامه ی روی نانت
به لبِ شیشهای سگ مستیهایت
و منتظری
بقچهات هم که کنارپایت وارفته.
گیرم که مایل از سپید سپید و هالهی شیریی دور شیر،
یا نه!
انگار این خواب مرا هم گور به گور کرده. -------------------------------------------
-اشاره به شعری از زیبا کرباسی به نام «مادرم» که در
اینجا میتوانید بخوانید
---بهسوی دیگر آثار فرهنگ کسرایی در اثر