یکشنبه
نقش خواني -فرياد ناصري

فصلي از كتاب زنانگي در فرش ايران

- -
فرش ازآخرين بازماندگان واصيل‌ترين نشانه‌هاي دوران حاكميت سنت است. دوراني كه هر چيز امري‌ست رمزي و زندگي جستجوي ساده‌دلانه‌ي وجودي‌ست كه هميشه دلتنگ آنيم، فرش نقش درگيري ذهن انسان گذشته با حقيقتي‌ست كه فكر مي‌كرد وجود دارد، هندسه‌ي تلاش اوست براي اشاره به ماوراء و آرزوي تقرب اوست، به آن حقيقت متعالي‌يي كه مي‌پنداشت در ماوراء وجود دارد.

اگر چه در دل بافندگان و طراحان چنين آگاهي‌يي با اين شفافيت وجود نداشته، بسياري از اصحاب حكمت سنتي، بخش اعظم محتواي رموز را دلالت مابعدالطبيعي آنها مي‌دانند، اما من به‌دلالت اعتقادي ندارم، نه به خود دلالت كه به دلالت مابعد الطبيعي رموز، بلكه آنها را تنها نشانه‌ي دغدغه‌هاي ماورايي انسان ناآگاه و سرگرداني مي‌دانم كه براي يافتن آرامش، متافيزيك و ماوراء، را خلق كرده است. قصد دارم در ميان اين باورها و ناباوري‌ها چند نقش مايه از نقوش فرش‌هاي ايراني را با شما به خوانش بنشينيم، خوانشي تفسيري و نشانه شناسيك.

-1نقش‌خواني ترنج

ترنج نقشي اصيل و شناخته شده در بسياري از نقوش و فرش‌هاي ايراني است، نقشي مركزي كه با حفظ ساختار و مركزيت‌اش با اندك تفاوتي در اكثرفرشها وجود دارد. آشناترين شكل آن چهارضلعي‌يي‌ست به فرم لوزي، دراينجا نسبت به دانسته‌هاي‌مان ازهنرهاي سنتي و رابطه‌ي آنها باهم وآينه‌واري‌شان دربرابرطبيعت و انسان و خواستهاي انسان ازطرفي و ازطرف ديگر نسبت به ويژگي‌هاي شكلي و جايگاهي اين نقش مايه سعي درقرائت معناهاي پنهان آن مي‌كنيم. در فصل اول از زبان مسكويه درتوصيف فرش بهارستان خوانديم كه نقش ديري در ميانه‌ي آن بوده است، آن‌گاه با استناد به گفته‌هاي تورج ژوله به رابطه‌ي باغ و فرش ايراني اشاره كرديم و عقايد ايرانيان در مورد بهشت و بازتاب آن در نقشه‌هاي معروف به گلستان يا باغي(ژوله، 1381، ص13)

اگر كمي به خيال، فراغ بال دهيم، تا درلابه‌لاي ديده‌ها و شنيده‌ها به جستجو بپردازد، آيا نمي‌توانيم گمانه‌هايي در رابطه‌ي آن دير در ميانه و ترنج در ميان نهيم؟ آيا نمي‌توانيم ازچهارجهت اصلي و چهارايوان مساجد وآتشكده‌ها با چهار ضلع فرش و ترنج و تصور گذشتگان در مورد زمين ربط‌هايي پيدا كنيم؟ مي‌خواهم به يافته‌هاي ذهني خودم اعتبار بدهم و در آن‌ها به تامل بنشينم، آن‌گاه درسيرتاريخ دين باستاني ايران-آئين زرتشتي - را مغلوب دين اسلام كنم تا دير درميانه جاي‌اش را به كعبه بدهد، كعبه در حالت ساده شده و تزئين شده با طرح‌هاي سنتي در نمايي از بالا، به شباهت ساختاري قلعه‌هاي مسكوني بينديشم و فرشها، حاشيه‌ي فرش را بارو بگيرم و ترنج را درمركز، دارالخلافه و مسجد، تا به اين طريق هم نقشه‌خواني بكنيم و هم نقش خواني وَ اگر مجالي بود به هم‌نشيني قدرت در مقام سياست و دين در مقام حمايت از قدرت بينديشيم. اصلن بيائيد از اين فكرهاي وسوسه‌گردورشويم و ترنج را حوضي بدانيم درحياط عمارات و مساجد و به نقش آب درانديشه‌ي انسان ايراني بينديشيم، مي‌بينيد همه‌ي اين‌ها به ترنج در ميانه اشاره مي‌كنند و ترنج به همه‌ي اين‌ها ذهن و خيال ايراني در طول قرن‌ها و سال‌ها تمام اين مفاهيم را بر عهده‌ي اين نقش‌مايه گذاشته، نقش‌مايه‌اي اصيل و ساده كه اگر پرده از رو بگيرد، چه نگارها كه ديده نخواهد شد.

حال براي اين‌كه بهتر بتوانيم به اين ربط‌ها بينديشيم، تك‌تك اين انگاره‌ها را به خواندن مي‌نشينيم و براي مطول نگشتن حرف، بعضي انگاره‌ها را با تمام تفاوت‌هايشان در ذيل يك بخش قرار مي‌دهيم، آن‌هم به دليل رابطه‌هاي مفهومي آنها در حالت نمادين‌شان.

-2 ترنج درمقام كعبه و دير

آن احتمال جابجايي واين هم‌نشيني نام‌ها، گويي مي‌خواهد،‌ ازتساهل ديني مردمان ايران خبر بدهد كه براي آن‌ها ايمان مهم‌تراست تا، طاعت كه ايمان به آزادي مي‌رسد و طاعت به بندگي، سواي اين امر در فرهنگ مصور نمادهاي سنتي در مدخل پرستشگاه آمده است"انگاره‌ي عالم(mundi imago)، عالم اكبر، مركز دنياي روحاني، نقطه‌ي مقابل نخستين صورت مثالي مينوي، محل سكناي خدا در زمين، نيروي پناه دهي مادر كبير، برابري، محل تلاقي سه جهان چرا كه نقطه‌ي اتصال آسمان، زمين و جهان زيرين با آبهاي آن است"(كوپر، 1379، ص7)
-


تصوير 20
پرستشگاه

در ادامه‌ي توضيحات مفهومي پرستشگاه به رابطه‌ي زيگورات‌ها و طبقات‌شان و رابطه‌ي ساختاري اين طبقات و ارتباط بين انسان و خدا مي‌پردازد، كه مي‌توان ترنج را به همان صورتي كه ذكر شد، نماي از بالاي زيگورات‌ها هم گرفت يا درتصوير بالا به چهارجهت و چهار دروازه دقت كنيد كه در مركز آن به جايگاه ويشنو مي‌رسند.

بگذاريد به مفهوم كعبه بپردازيم"كعبه: نقطه‌ي ارتباط بين خدا و انسان است، قلب هستي ، هفت طوف حجاج مظهرهفت نشانه‌ي خداست. چون مكعب است و درنمادهاي آن سهيم است"(كوپر، 1379، ص292)

"مكعب[cube]كره در نقش قلمرو آغاز هستي، شروع و حركت مدور، در كنار مكعب مظهر مرحله‌ي نهايي چرخه‌ي ساكن است؛ مكعب تربيع دايره است. مكعب حقيقت نيز هست زيرا موجودي‌ست كه هميشه همان گونه ديده شده‌است. كمال، كامل، ثبات، تكامل ايستا، قانون بي عيب، به معني چند لا نيزهست، در معماري سنتي مكعب به مفهوم ثبات است و به عنوان سنگ شالوده‌ي بنا در بخش زيرين ساختمان، به كاررفته است، دايره گنبد در اين بناها اعلي عليين است... كعبه، مكعب است، مظهر ثبات و تكامل ايستاست"(كوپر، 1379، ص353)

ترنج در جايگاهي كه در فرش به خود اختصاص داده با مر كز نيز رابطه دارد "نمادهاي مركز عبارتند ازستون، درخت‌كيهاني، كوهستان مقدس، قلب، مذبح‌آتش، چشمه يا چاه حيات، اجاق، مارپيچ، هزار تو هرم يا هر فضاي مقدس ديگر"(كوپر، 1379، ص350) در بينش اسلامي مركز "نقطه، اقامتگاه الهي، مقام الهي، موزوني، برابري و نظم، مركز سري، امر ناگفتني ، چشم دل"(كوپر، 1379، ص350) تعبير مي‌شود.

همان‌طوركه مي‌بينيد كوهستان مقدس با پرستشگاه‌، چشمه وچاه حيات با حوض رابطه دارند، خود مركز نيز در فرهنگ مصورنمادهاي سنتي اين‌طور معنا مي‌شود"كليت، تماميت، واقعيت مطلق، وجودناب، منشاءهمه‌ي هستي، ‌وجود غيرمتعين، محوردنيا، ‌قطب، بهشت، عامل بالقوه، نقطه‌اي كه حاوي كل ممكنات است،‌ فضاي مقدس، شكافي درفضا و نقطه‌ي ارتباطي بين سه جهان، محل تقاطع عالم اكبر و عالم اصغر، نظم كيهاني، جايي كه همه‌ي اضداد ظاهر مي‌شوند"(كوپر، 1379، ص349)

نماد ديگري كه ترنج به آن نزديكي شكلي دارد مربع است"مربع[square]زمين، با دايره‌ي آسمان در تضاد است‌. هستي خاكي، كمال ايستا، تغييرناپذيري، يكپارچگي، جنبه‌ي ثابت چهارگانگي، ظهور خدا درآفرينش، تماميت ربوبيت...است، مربع نوع كامل مكان‌هاي محصورمثل باغها، دالان‌ها، حياط‌ها و غيره‌است و پايندگي و استحكام را نمادين مي‌سازد. در معماري مقدس يعني معرفت متعالي"(كوپر، 1379، ص347)

همانطور كه مي بينيد هيچ نمادي به تنهايي قابل خواندن نيست، نمادها درتعامل باهم ودر بسترهاي متفاوت، معناهاي متفاوتي را برمي‌تابند، چنان‌كه ديديم ترنج نيز در نزديكي‌اش با انواع نماد‌ها چنين است.

-3 ترنج در مقام خانه

در بينش فرد ايراني خانه فضايي مقدس است، فضايي كه به خصوص در تفكر روستايي، تن به نزديكي با نمادهاي زيادي مي‌دهد. ترنج در مقام خانه كه قرار مي‌گيرد با نمادهاي مركز چون اجاق و مفهوم"حاوي كل ممكنات" با مربع در مفهوم زمين، با باغ و حياط، با ظهورخدا درآفرينش و معماري خوانش تازه‌اي به دست مي‌دهد.

ترنج در مقام خانه، زنانگي خود را نيز بيشتر عيان مي‌كند در اجاق و زمين و..."خانه همچون شهر و معبد در مركز دنيا واقع است. خانه تصوير جهان است. خانه‌ي سنتي چيني(مينگ-دآنگ)مربع است... خانه‌ي عربي هم مربع است و در وسط حياطي مربع را محصور كرده. در وسط حياط باغچه يا حوضي قرار دارد؛ اينجا جهاني بسته با چهار بعد است، كه باغ مركزي آن يادآور بهشت است"(شواليه-گربران، 1382، ص63) البته بهتر بود به جاي صفت عربي نگارنده از صفت اسلامي استفاده كند چرا كه بيشتر خانه‌هاي قديمي ايران نيز اين ويژگي‌ها را در حد اعلي در خود جا داده‌اند، خانه‌هاي ايراني چون قلعه‌ها شكل ديگر فرش‌ها هستند يا فرش‌ها شكل ديگر خانه و قلعه، خانه با حياطي مربع و باغچه و حوضي در وسط‌اش، وقتي كه بخواهيم اين خانه را ترسيم كنيم لاجرم ديوار‌ها حاشيه و ترنج، باغچه و حوض مي‌شوند.

"به عقيده‌ي باشلار، خانه به معني درون آدمي است، طبقات خانه و سرداب و... نماد مراحل مختلف روح هستند"(شواليه-گربران، 1382، ص66)

"درضمن، خانه نمادي زنانه است، با مفهوم پناهگاه، مادر، حمايت، سينه‌ي مادر... روانشناسي، روياي خانه را با معاني مختلفي تعبير مي‌كند. و اتاق‌ها‌ي مختلف خانه را به سطوح مختلف روان ربط مي‌دهد"( شواليه-گربران، 1382، ص66)

با همه‌ي اينكه به اين ربط و پيوند‌هايي كه اشاره مي‌كنم باور دارم، اما نسبيت را نيز فراموش نمي‌كنم، بدون نسبيت انسان در باورهاي‌اش به سخت پوستي و يبوست دگم بودن دچار مي‌شود و براي به پايان بردن بحث ترنج، آن را در مقام حوض نيز بررسي مي كنيم.

-4 ترنج در مقام حوض

حوض يكي از نماد‌هاي روشن تلاقي آسمان، زمين و جهان زيرين با آبهاي آن است(كوپر، 1379، ص70) نشان زيستن در جهان خاك، جوشش و فوران از دل تاريكي‌ها به سمت نور و بالاست. جوشش آب و رياضت انسان براي زلال شدن و جاري شدن است، حوض پا در خاك بودن وآسماني بودن است و درآينه‌گي‌اش با فرش هم‌خون است، هر دو آينه‌اي هستند در برابر بي‌نهايت آسمان، در برابر باغ‌هاي آسماني، اما چرا حوض چنين مفاهيمي پيدا كرده است. حوض نه درخودي خود كه به خاطر ظرف بودن‌اش براي آب است كه بازتابنده‌ي چنين مفاهيم خيال انگيزي شده است. حوض نشانه‌ي حضورآب و آباداني است، پس اشارتگر به آب است، پس آب است كه حوض در معماري معابد و مساجد، در باغ و ذهن و هنر ايراني جاري شده است.


تصوير 21
قالي باغي- شمال غرب ايران- قرن 17يا18 ميلادي

بگذاريد آب را در اساطيرمان پي بگيريم تا بيشتر زلالي حضوراش را دريابيم، در قسمت ترنج در مقام كعبه و دير از جابجايي شكل‌ها و نام‌ها سخن گفتيم و ثبات ايمان و يكي بودن‌اش* به جز ما كسان ديگري نيز از اين جابجايي و تغيير سخن گفته‌اند"بايد گفت كه عبادتگاه‌ها ي پيش از اسلام‌، در بعضي موارد بعدها به صورت مسجد درآمده‌اند"(اتينگهاوزن-گرابر، 1381، ص300)

اگر چه منظور ما بيشتر تغيير در ذهن بود منظور اين جمله تغيير در واقعيت، اما گمان نكنم لزومي باشد كه از رابطه و تاثير عين و ذهن بر هم‌ديگر سخني به ميان آوريم، كه تغيير در ذهن لاجرم به تغيير در عين مي‌انجامد.

آب در آئين‌ها و كيش‌ها‌ي پيش از اسلام ايران، حضور بسيار مهم و چشمگيري داشته است. يكي از اين حضورها نقش آب در نگه‌داري فـّر زردشت و انتقال آن به دختراني‌ست كه بايد سوشيانسها(رهاننده ها) را در پايان هزاره‌ها بدنيا بياورند" زراتشت اسفنتمان، انوشروان باد، برخاست كه به ايران ويج شود، در مدت سه ماه با زن خويش سه بار نزديكي كرد، هر بار كه آن زن برخاستي و برفتي، و چشمه‌ي آب هست از آن سوي قهستان و آن‌را كانفسه خوانند و در آن آب نشستي و سر و تن در آن آب بشستي و مني در آن آب بگميختي. دادار اورمزد نه بيور و نه هزار و نهصد و نود ونه فروهر اشوان بر آن مني موكل كرده‌است تا آن مني نگه مي‌دارند"(مقدم، 1380، ص21)

اين قسمتي از داستان انتقال فر زردشت در درياچه‌ي كيانسي يا كانفسه است كه دردفتر دوم روايات داراب هرمزد يار و در صد در بندهشن نقل شده است. داستان وقتي جالب مي‌شود كه بدانيم سوشيانس‌ها از دختران پاك و باكره چون مريم كه عيسي را بزاد، متولد مي‌شوند، كه اين تشابه در پرستشگاه‌ها نيز ديده مي‌شود يعني پرستشگاه‌هايي"به نام دوشيزه ناهيد مادر مهر"(مقدم، 1380، ص29) و پرستشگاه‌هايي كه عيسويان"به نام مريم عذرا نامگذاري كرده‌اند"(مقدم، 1380، ص29)

در بين نام‌هاي مريم و ناهيد ترادفات معنايي زيادي به چشم مي خورد، محمد مقدم در پاورقي‌هاي كتاب‌اش از برهان قاطع نقل مي كند كه"ناهيد ستاره‌ي زهره را گويند، و كنايه از دختر رسيده است"(مقدم، 1380، ص29) و در هم‌آن‌جا دوباره عذرا و زهره و زهرا را به معناي دوشيزه مي‌داند و مي‌نويسد كه"زهرا نيز به معناي دوشيزه است كه در صفت بتول نيز آمده"(مقدم، 1380، ص29) گويي او در اين چند خط پاورقي قصد دارد يك دنياي در هم بافته از اديان زرتشتي و عيسوي و اسلامي را بدست دهد، كه با همه‌ي حاشيه بودن‌اش نسبت به بحث اصلي مي‌توانند‌، متني اصيل به حساب بيايند به خصوص وقتي كه در پرانتز مي‌نويسد"آب‌ها در روايت‌ها كابين بتول زهراست"(مقدم، 1380، ص29)

مي‌توان اين درهم تنيدگي روايات را حتا به نجات دهنده‌ي آخر الزماني نيز كشاند، به سوشيانس و حضرت مهدي (عج)كه غيبت خود را از چاهي در سامرا آغاز مي‌كند براي ظهور نجات دهنده‌اش، اما ما نيز خود اين بحث را در همين جا تمام مي‌كنيم اگر چه آب به خاطرهمين ارتباط‌ها و در هم تنيدگي روايت‌هاست كه براي انسان ايراني ارزشمند و معتبر شده است و براي بازگشت به بحث اصلي‌مان دوباره از همان پاورقي‌ها كمك مي‌گيريم كه"در بندهشن آمده است كه فر زردشت در زره كيانسي به ايزد اناهيت سپرده شد"(مقدم، 1380، ص29)

اين روايتها هم‌بستگي آب با اديان به خصوص پيش از اسلام را به طور كاملن واضحي توضيح مي‌دهند چنان‌كه در اوستا سرودي به نام آبان يشت و ناهيد"بانوي آبها" وجود دارد، براي همين مي‌توانيم ادعا كنيم كه"چشمه يا چاه آب يا تالاب و بركه هميشه جزئي جدا نشدني از پرستشگاه‌هاي دين مهر هستند" اين حضورآب در پرستشگاه‌ها با پشتوانه‌ي روايتهاي اسلامي، در پرستشگاه‌هاي اسلامي نيز تداوم مي‌يابد و وارد هنرهاي اسلامي و سنتي مي‌شود.

از اين داستان‌ها مي‌توان دوباره به امر زنانه نقب زد از دوشيزگي، از بانوي آب‌ها مي‌شود خواسته و ناخواسته تدوام حضور زنانه را دريافت و پي گرفت اما مراد ما از اين بحث‌ها نشان دادن دليل حضورآب و حوض و اعتبارآن در انديشه و هنر ايراني بود، نشان دادن حضور حوض در باغ ها، در حياط‌ها، در مساجد و اينكه چرا اين موتيف چنين فراگير است و در اين ميان فرش نيز با همه‌ي محدوديت مقياسي‌اش در مقابل معماري بيشتر ازآن توانسته با برجسته كردن اين موتيف در انتقال و حفظ مفاهيم چند گانه‌اش تاثير گذار باشد.

*اشاره به اين گفته ي مولانا در فيه مافيه كه"نماز در هر ديني نوع ديگرست و ايمان به هيچ ديني تبدل نگيرد"
-------------------------------------------------------------------------

منابع و ماخذ:

1- جام نو و مي كهن(مقالا تي ازاصحاب حكمت خالده)- به كوشش مصطفي دهقان-موسسه ي تحقيقات و توسعه ي علوم انساني-تهران –چاپ اول- 1384
2- فرهنگ مصور نماد هاي سنتي - جي.سي.كوپر- مليحه كرباسيان – ص7- نشر فرشاد- تهران- چاپ اول- 1379
3- فرهنگ نماد ها- ژان شواليه ،آلن گربران- سودابه فضايلي-جلد سوم- انتشارات جيحون - تهران - چاپ اول- 1382
4- فيه مافيه-مولانا جلال الدين(مولوي)-تصحيح بديع الزمان فروزانفر-انتشارات امير كبير -تهران –چاپ يازدهم 1385
5- جستاري درباره مهر و ناهيد- محمد مقدم-انتشارات هيرمند-تهران چاپ اول -1380
6- هنر و معماري اسلامي- ريچارد اتينگهاوزن والگ گرابر-يعقوب آژند- جلد اول-ص300 - نشر سمت- تهران-چاپ چهارم -1383


به‌سوی دیگر نوشته‌های فریاد ناصری در اثر

-

-

-

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!