چهارشنبه
چهار شعر از شبنم همتیان
برای شنیدن آثار با صدای شاعر اینجا را کلیک کنید
-
-
به نام و یاد علیرضا افزودی که در آینه‌اش به حرف آمدم

عین آآآ

عین آآآ قد میکشم
تا عسل و نقره
دستانم، لبانم نقره داغ
تن تر زن دوباره.

عین آآآ خط میکنم با داغ تا ناف بهارنارنج نقطه می‌گذاری.

عین آآآ قد و می‌بینمم از آن بالا
که غلت غلت در باران پَر، خنک، رها
آآآ
عین آ وا

دامنم اقیانوس و ستاره/صدف‌های صورتی‌ام
آآآ

ساحل را کنار بزن، کناره کن
آآآ

می‌بینمشان، مان‌که پرک، پرک، تا آ را
...

ماسه بریز روی چُرت تابستان حاالاا

بعد از ظهر نقره
سایه
من
آ بی آ آآآ

۵ ژولای ۲۰۰۸

کودکانه

چه خوشگل و فرز کشیدی
مربع لِی لِی را از زیر پایم
لیزلیز خوردم هاج و واج - دستت درست - من باختم.

حالا
چشم که می‌گذارم تو نقطه
- قایم‌باشک آدم‌بزرگ‌ها هشت سنگ دارد.

خط می‌کشم تندی
شکسته، نستعلیغ، کج
کور از خاک و کاهگل انگشت‌ها گچ و خون
سُک سُک،

سنگ هشتم برای آینه نقطه می‌گذاری
خرد - آآی - تو بردی.

۱۳ ژولای ۲۰۰۸

شیرین شیرین

خطوط سرخ و نقطه‌های سیاه می‌خوانم با اثر انگشت ندارم که نیست زمین
زیر پایام دایره باز مانده، پرگار زنگ.

مِی خوش روی زانوانت
که خال شیرین را کنار لب‌هایم نقطه‌ی ندارد بگذاری روی سلام به جای جواب.

و خطی با چاقو
جای آن طره‌ی نیست روی پیشانی‌ام - خِش...

ترسیدی از خون؟
اینطور که پس پس رفتی می‌رسی حالاست سر خط که ایستاده‌ام، نگیرمت - بپا!!

خیالت راحت عزیزم
من از آن‌ها نیستم
از این یکی‌هام - بگیر!!

۱۳ ژولای ۲۰۰۸

فال

فیل در فنجان - نقش قهوه غرق

تاریک بود...
انگشتانم دنبال بادبزنی برای تابستان و ناودانی برای پائیز
و این ستون‌‌ها کدام سقف را
- آخ بردار از روی پایم پایت را
که حافظه فیل اگر برت دارد
رفته‌ای تا سیصد هزار صبح دهلی که بوی مرده بگیری گنگ.

گفتم در تاریکی، گائیدن در تاریکی - ما نخواستیم.

و اینهمه سگ و قلاده در خیابان که پریدم از خواب.

قهوه ریخت، خط خورد شعری که مرا گفته بود

نقطه بگذار زیر آ آ آ آ
ازتشنگی دارم...

۱۴ ژولای ۲۰۰۸
0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!