جمعه
دو شعر از دکتر نسرین رنجبر ایرانی
-
برای شنیدن شعر با صدای شاعر اینجا را کلیک کنید
-
-


یک سه تاره

یک ستاره دور
یک ستاره بر زمین
یک سه تاره
یک سه تار
تار
تار تار تار
یک ستاره
استعاره از دوباره سرزدن
از زدن
به سر زدن
از سر ستاره را زدن
با تبر
با تب...ر... ها شدن
از زمین
از آسمان
اسمان
اسم ... ان
ستاره ای که استعاره شد
سه پاره شد
بین بام و ظهر و شام
آمد و دوباره شد

یک ستاره
استعاره شد
میان قلب او

یک ستاره یک سحر
یک ردیف دست و ماشه
ما
شه
ما
سه
روی ساحل شکستگی
ماسه
ما ... سه ... تن
ما ستاره های پاره پاره
روی ساحل نبوده
ماسه ... ما ... سه ... تن
سه استعاره
سه مجاز
سه حکایت مجازی از سه تن

روی ماسه
خون
خون ... ما ... سه ... تن
یک ستاره لیک
آمد و
دوباره شد.
-
-
-
بگو که...

نه رخشانترین مروارید دریاها را می خواهم
نه آفتابی ترین صدف ها را
تا از آنها
خلخالی کنم
بر گِرد ساق هایم

----------------تنها
----------------ستارۀ دندانهایت را می خواهم
----------------تا از شکاف در ِ بستۀ شب
---------------------------بتابد
----------------وقتی که لبخند می زنی
----------------و به من می گوئی که
---------------------------دوستم داری
-
نه اسب سفیدت را می خواهم
----------یال افشان در باد
نه خنجر آخته ات را
تا بدزدی مرا از قبیله ام
بی هراس از برادرهایم

----------------تنها
----------------کوبش طبل آهنگ ِ قلبت را می خواهم
----------------وقتی نفس هایت را
----------------بر چهرۀ من می وزی
----------------و به من می گوئی که
---------------------------دوستم داری
-
بگو،
بگو که
دوستم داری
پیشتر از آنکه جهان با من
میانسالی را
چون تردیدی در حقانیت زادن
آغاز کند.

----------------پریشانی جهان
----------------پریشانم می کند
----------------بگو
----------------بگو که
---------------------------دوستم داری
-
زمین را مکاو
تا زیباترین گوهر ها را
------------ارمغانم آری

دشت ها را مپوی
تا چتری از شقایق
------------سایه بانم کنی

باغ ها را مگرد
تا سرخترین سیب ها را
بر شاخه ای بیابی
برای حوائی
که منم.

----------------تنها گوهر کلامت را می خواهم
----------------وقتی که لب می گشائی
----------------و به من می گوئی که
---------------------------دوستم داری

بادهای ویرانی
رخش ها را سوارند
و از آنسوترها
بوی زوال می آید
و عشق فرتوت
تکیه داده به چوبپای پوسیده اش
جهان را می پاید
که آرام آرام
در مردابی
-------------غرق می شود

----------------تا جهان مجرو ح را
--------------------------در آغوش بگیری
----------------باید که
----------------دوست بداری
----------------بگو
----------------بگو که
---------------------------دوستم داری
-
بیا
نه شعری می خواهم
----------------نه شرابی
نه باغی می خواهم
----------------نه رواقی

----------------تنها
----------------شعلۀ سرخ زبانت را می خواهم
----------------تا در تاریکی این جهان بگیرد
----------------آنگاه که
----------------آتشگردان دهانت را می چرخانی
----------------و به من می گوئی که
--------------------------دوستم داری
-
تا بگوئی که دوستم داری
از سر سالها
----------------پاورچین می گذرم
تا بگوئی که دوستم داری
با بادها می وزم
و با باران ها
-------------می بارم
اما آتشگاه دلم را
در پناه صخرۀ نامت
نمی گذارم که
----------------یکدم
-------------------------خاموش بماند
-
-------------------------بگو
-------------------------بگو که
-------------------------دوستم داری
-
-
-
2 Comments:
Blogger azar kiani said...
سلام عزیز. شعرهای خوبی ست البته در شعر اول ایهام ایجاز کمتری بچشم میخورد ...ممنون

شعر زیبایست
کاش هارمونی و آهنگ کلمات مانند شعر سپید در آن استفاده می کردید
تا خواننده از خواندن آن تنها بدون توجه به معنای جملات لذت ببرد
و یا در بازی اهنگ کلمات سیر لذت شود

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!