-
- خیزران
شعری از زیبا کرباسی
-
برای شنیدن شعر با صدای شاعر اینجا را کلیک کنید
همه ی سرنخ ها را در سوزنی فرو کرده ام که هیچ ایوانی را به تاریکی ندوزد
جنازه در دست باد , باد که می کند
ادای سلامتی می دهد هنوز در جمع شیشه ها
گاهی صدای شکستن که می آید تا بترسند
چقدر پستانکت را در دهان آن پیر کودک خفه کن
همسایه شوهری دارد که باید با او ازدواج کند
این جا سر خم می سلامت است هنوز
و موی سرم بلند تر از قد نیم طوطی کلاغی ست که ترا دچار کرد
هر کسی با هم قد خودش قدم می زند
ها
تماشا کن
وصل دو اصل هم می شود گاهی
با شیشه ها میانه ی تاریکی دارد آینده
حواسش جمع تر از این حرف هاست
من در گذشته خونی ام و از دل ندارم مرد
با گذشته گریه ام و اریوت و بریوتم مرد
حالا خیزران تر از من این دل که هوای جان را نگه داشت و الله شد
اگر بخواهی جایی از بهشت را برایت با تاریکی می نویسم
ماشین مادرم لنگه کفشی زرد به پا کرد
تا ما خانه بمانیم و گرم بگیریم و نمیریم. -
-
-
-
همه می نوسند اما مهم این است که چقدر صادقانه باید نوشت
تو خیلی صادقانه می نویسی یعنی آنچه هستی و آنچه بلاخره انسان می تواند باشد
www.brgasht.blogfa.com