دوشنبه

هواخوری های مهرداد فلاح
علی حاجیان زاده

دهان گودال
باز است
می دانم !
هر دو روی تو را می خوانم

مهرداد فلاح شاعری ست که نامش تداعی کننده ی دهۀ هفتاد است
دهه ای که شاعرانش هر کدام خود را دیگر نویس ، رادیکال ، متفاوت ( ط ) و ...
می نامند شاعرانی که گرچه خود را جهانی می دانند اما ...
چه شده كه فلاح كه از بزرگان دهه هفتاد است خود را نيازمند به اين تزئينات مي بیند ؟
مهرداد فلاح را کنار می گذاریم و به خواندیدنی ها می پردازیم :
خواندیدنی موجودی ست با ظاهری زیبا که اصرار دارد عاشق چشم و ابرویش شویم
و او را در حیطه ی شعر بررسی کنیم .
آیا می شود از ترکیب سدیم ، کلرید نمک بدست آورد و بگوییم نمک سدیم است
کاری به کلریدش نداشته باشید و من از روی اینکه بخواهم نمک بسازم تنها از آن استفاده کرده ام ؟
خواندیدنی چه بخواهد چه نه از حوزۀ گرافیک هم برای عرضه ی خودش سود جسته
و اگر قابلیت های بصری آن را حذف کنیم دیگر نمی توان آن را همان طور که هست بررسی کرد .

حال از خواندیدنی ها از کجا آمده اند ؟

صنعت توشیح در کتابهای بلاغی پیشینیان
والبته قبل از آن در یونان باستان و چین و ژاپن نخستین شعرهای تصویری اند
توشیح آن است که اول یا اواسط ابیات ، حروف یا کلماتی مرتب بیاوريد که
اگر آنها را با یکدیگر جمع کنیم بیت یا جمله که متضمن بیان مقصود باشد بیرون مي آید .
برای آرایه توشیح انواع متعددی برمی شمارند که از جمله ی آن ها شعر مشجر، مدور ،
مطیر و معقد است ( تصویر زیر از کتاب " المعجم " شمس قیس نمونه ای از شعر مشجر است )




بیت های جدول به صورت درخت سرو نشان داده شده اند .
همچنین اگر از هریک از واژگان مصراع وسط ( نگه کن بدان چهره دلفروز ...) شروع به خواندن کنیم
و خواندن را با رو کردن به راست یا چپ ادامه دهیم با بیتی تازه روبه رو می شویم .
و همچنین گیوم آپولینر در کالیگرام ها با الهام از مکتب کوبیسم چند شعر مصور سروده است .
ایماژیست ها هم که معتقد بودند تصویر آفرینی از اجزای شعر نیست
بلکه اساس شعر را تشکیل می دهد نقش مهمی در ایجاد این گونه شعرها داشتند .
به غیر از آپولینر ، ولادیمیر مایاکوفسکی ، ای .ای. کمینگز ، یان همیلتون فینلی ،
ویلیام کارلوس ویلیامز و دایلن تامس و ... نیز شعرهایی از این دست دارند
بعضی آراء ویگتنشتاین ( 1889 – 1951 م ) را درباره رابطه زبان و زیبایی شناسی
بویژه نظریه " بازی های زبانی " او را بر شاعران این گونه شعرها موثر دانسته اند
ویگتنشتاین معتقد بود که " ما واژگان را از بازی زبانی متافیزیکی
به بازی زبانی زندگی هر روزه انتقال می دهیم .
همچنین در شعر معاصر ایران مرحوم طاهره صفارزاده شش شعر کانکریت
در مجموعه « طنین در دلتا » چاپ کرده اند و اسماعیل شاهرودی و ...
همه این ها دست به دست هم دادند كه شد سیر تکاملی شعر تصویری یا دیداری
( البته بین شعر تصویری و شعر دیداری فرق هایی هست ؛
مهمترین تفاوت شعر تصویری با شعر دیداری آن است که شعر تصویری « شنیداری – دیداری » است
در حالی که شعر دیداری « نوشتاری - دیداری » است ؛ دیگر تفاوت ها بماند برای بحثی دیگر )

زبان كلامي در خوانديدني ها

اگر زبان در اثري به ابزار تبديل شود ديگر پيش نخواهد رفت ؛ شاعر كسي ست كه واژگان را انباشت
مي كند و حتا معناي آن ها را گسترش مي دهد

ما در خوانديدني ها با دو بيان متفاوت رو به روييم
1 - زباني كه گسترش دهنده است
2 – زباني كه به ايستايي رسيده و به ابزار تبديل شده است

در شعرهاي سطري و پله اي شاهديم كه شاعر مجبور به پذيرفتن قواعد حاكم بر زبان است
و نوآوري ها در حد بازي هاي زباني و هنجار شكني هاي نحوي ست
اما در خوانديدني هاي نوع اول دائم در حال جستجوي شكل جديد و نوع تازه اي از بيان هستيم
اما در نوع دوم ؛ زبان ( كلامي ) به عنوان ابزار استفاده شده و در كنار قدرت گرافيك تنها به چشم مي آيد
-
-
خوانش يك خوانديدني به شكل پله اي

دانه نش جويي ست كه مي رود لي لي كنان
دانه ديدن دارد ريايي كه از ژل و لعاب آب مي خورد
دانه ديدن دارد ريايي كه از ژل و لعاب آب مي خرد
دانه نش جويي اب نه شكل آتشي خودش مي ميرد
دانه نش جويي اب نه شكل آتشي خودش مي سازد
دانه نش جويي اب نه شكل آتشي خودش مي گيرد
داناي جواني نواي خوشش را آرواره سوختبار آتشي از تاريك مي كند
داناي جواني نواي خوشش را آرواره را جور چه مي كني ؟
داراي زيادي بزرگ مي تازد
راي زيادي بزرگ مي تازد
دارای زیادی بزرگ می بازد
رای زیادی بزرگ می بازد
دارای زیادی بزرگ می تازد می بازد
رای زیادی بزرگ می تازد می بازد
دارای زیادی بزرگ می بازد می تازد
رای زیادی بزرگ می تازد می بازد
رای زیادی بزرگ می بازد می تازد
دارای و برهمن و من ...
رای و برهمن و من ...
دا ديدن دارد لي كه لال مي تپد
دا ديدن دارد رياي دو چندان داد
دانه نش نه شكل آتشي كه نمي شود ستش زد ني تر از بندي كه بر دست
دانه نش نه شكل آتشي كه نمي شود ستش زد ني تر از بندي كه پا مي شود
دانه نش جواب چراهاي آرواره را جور چه مي كني ؟
نه شكل آتشي خودش مي ميرد
نه شكل آتشي خودش مي سازد
نه شكل آتشي خودش مي گيرد
نه شكل آتشي خودش مي گيرد كه ول توي برف
نه شكل آتشي خودش مي گيرد كه بنفش
دانه نش جو نه شكل آتشي آسمان ِ خواب هاي سوزني
دانه نش جو نه شكل آتشي آسمان ِ خواب هاي سوزني كه بنفش
دانه نش جو نه شكل آتشي آسمان ِ خواب هاي سوزني كه ول توي برف

و
سخن آقاي فلاح :
بدم نمی آید این منشعب شدن گزاره ها را از گزاره های همسایه در خواندیدنی ، نوعی تداعی تازه بینگارم که نمی دانم نامش را چه بگذارم ؟

اسمش زبان پريشي ست
و زبان پريش عموما دو نوع است :
زبان پريشي ناحيه بروكا ( كه قادر به توليد جملات دستوري نيست و به ندرت قادر به توليد فعل است )
زبان پريشي ورنيكه ( كه گفتار بسيار سريع و روان هستند ، وزن گفتار طبيعي ست
و بيشتر ساخت هاي دستوري متداول سالم مانده اند )
گفتار زبان پريشان ورنيكه ممكن است در توالي كوتاه معني يابد اما اين توالي اغلب با واژه هاي بي معني شكسته مي شود )

آيا كسي مي تواند مدعي شود كه خوانش من بر اين خوانديدني اشتباه است
هر كس خوانش خود را دارد و صد البته خوانش من با
خوانش مهرداد فلاح از خوانديدني خود متفاوت .
درست است كه مي توان از ساخت عادي زبان انحراف پيدا كرد ( گاه آگاهانه ، گاه به علت ساختمان نحوي نادرست ) اما اين گفته هاي خارج از هنجار فقط تا آنجا قابل درك است كه بتوان آن ها را بر قياس
ساخت عادي تعبير نمود .
در مورد زبان خوانديدني ها نقدهای خوبی نوشته شده مثل
اسماعيل مهران فر

اما به نظر من خوانديدني هايي كه در آن زبان به ابزار تبديل نشود به سمت شعر خواهيم رفت
اما وقتي وجه گرافيكي كار غالب است ما از شعر دور خواهيم شد

خوانديدني نه شعر است نه گرافيك ، در حالي كه هم شعر است هم گرافيك

زبان ديداري در خوانديدني ها

مهمترين عامل زبان ديداري رنگ است
اگرچه رنگ حتا در شعر هاي پله اي با عمق واژه آميزش دارد و بار رنگ بر كلمات مشهود است
و گاهي يك واژه چنان حجمي دارد كه به وضوح رنگ و تصوير و تداعي هاي بسياري را
نمايان مي كند اما در خوانديدني با كيفيت عيني رنگ رو در روييم
رنگ به خودي خود در هنر وسيله ي پرقدرتي براي بيان و نشان دادن حالتهاي عميق دروني است
اگر چه ارتباط درك ما از زيبايي با رنگ ، بسيار ساده و فوري است و اگر هم هيچ شناخت تئوريك
نسبت به رنگ نداشته باشيم ،‌به طور غريزي در موقعيتي قرار داريم كه رنگ براحتي در ما نفوذ
مي كند و عمق و گرما و توناليته آن با احساسات و تاملات ما آميخته مي گردد
-
-
در اين خوانديدني رنگ ها به خوبي بيانگر حالات واژه ها هستند و با تاملات ما نيز همخواني دارند
سبز بودن خواب و رويا ي رودخانه و قرمز بودن سقوط ، برجستگي سطر آخر و انتخاب
پس زمينه اي سفيد به خوبي حالات اين آبشار ساخته ي شاعر را بروز مي دهد و مي توان آن را
يكي از بهترين خوانديدني ها دانست ( از نظر همخواني رنگ ها و حالت استعاري واژگان )
و پس زمينه مشكي در چند اثر فلاح به خوبي اعتراض و نفي وضعيت موجود را نمايش مي دهد
اما برخورد حرفه اي برخوردي ست كه شاعر گرافيست ما از مباحث تئوريك رنگ ها و روانشناسي
آن ها آگاه باشد .

خوانديدني ها و نقد روانشناسانه
-
گفته هاي زير بخشي از نقد يكي از منتقدين خوانديدني هاست
رنگ در منطقه ی خاصی از مغز و کلمه در منطقه ی جداگانه دیگری ازمغز به نام لیمبیک که مخصوص تولید گفتار است ذخیره می شود و وقتی شما این دو را همزمان در هم می کنید و چون این دو در یک زمان واحد وارد سیستم عصبی می شوند وقتی در اصل سازمان یابی مغزی درقسمت واج شناسی مغز و قسمت کد گذاری مغزی رنگ قرار می گیرند اختلال ایجاد شده و درمرحله ی انتهایی یعنی درمرحله واج شناسی و پردازش درنهایی ترین مرحله یعنی بیان گفتار و درک رنگ اختلال ایجادمی گردد و کنش پریشی اتفاق می افتد .
خانم
کهریزی به خوبي و به طور همه فهم از طريق روانشناسي حالت خوانديدني ها را اعلام كرد
-
-
اما با اين حال نمي توان گفت ما هم از لذت نقاشي دور مانده ايم هم از لذت شعر
در شرايطي كه شناخت به سختي صورت مي گيرد تنها تمركز بارز بر خوانديدني منجر به بهبود نشانه ها علي ظاهر از طريق بازداري لوكوس سرولئوس و آميگدال مي شود و به لحاظ شناختي قادر به تعبير و تفسير و تقويت خوانديدني مي شود .
آميگدال تقاطع مركزي را فراهم مي كند كه در آن اطلاعات از همه حس ها با همديگر گره مي خورند و در آنجا است كه به آنها مفهوم عاطفي داده مي شود. در اين جا است كه تصاوير ، صداها ، حس عمقي (تحريكهاي داخل بدن) با همديگر آمده و بخاطر خطور مي كنند . اين عمل از طريق ارتباطهاي گسترده ، دو سويه با مناطق گوناگون مغز و بعد ارتباطهاي مستقيم و غير مستقيم با ديگر ساختارهاي ليمبيك همچون هسته هاي ديواره اي و هيپوتالاموس به نتيجه مي رسد .

حرف آخر

خوانديدني هاي فلاح گاهي مرا به ياد دوئين مايكلز مي اندازد (او روي عكس هايش نقاشي مي كرد)
دوئين مايكلز به قصد شرح دادن محتواي عكس هايش روي آن ها نمي نوشت و نقاشي نمي كرد
بلكه اين كار را براي جلب توجه به آنچه در تصوير ديدني نبود انجام مي داد
همان طور كه مهرداد فلاح براي ايجادشكل جديد و جستجوي شكل تازه اي از ارتباط با مخاطب است
البته نبايد از بار معنايي عناصر گرافيكي گنجانده شده در اثر غافل بود
و همچنين آن ها با اين پيش فرض ادعايي شبيه به هم دارند :
كسي نمي تواند اثر مرا تقليد كند اما همواره كسي هست كه چاپ جديدي از آن ها
بدست دهد .
وبلاگ هاي منتقد شعر ديجيتال :
من شاعر ديجيتال هستم
ديداري از شعرهاي ديداري
دلتنگی های یک لنگه و از خودت ...
سیخک خروسک و ژوبین دوگانه


2 Comments:
Anonymous ناشناس said...
سلام
با کارهای علی عزیز آشنا بودم
علی جان تو سن پایینی که داره
خوب تونسته توانایی هاشو نشون بده
براش آرزوی موفقیت می کنم

ناخن هایم هنوز موهایم را می جوند

و روسری ام بوی فنجان های قهوه ای می دهد

..........من..........

هنوز رد شکوفه های یخ زده ی امسال روی گونه هایم است

امسال، بهار، به میوه های نوبرانه نداشته اش نمی نازد

ولی من پـُر از نیاز نازیدن به جنگلی که هیچ زمستانی

نمی تواند

پایش را در کفشش بکند

.
سلام.
به آذرکده ام مهمانید.

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!