www.flickr.com
|
در نگاره«سماع دراویش»(۸۹۵ هـ .)کمالالدین بهزاد بخشها
از اندیشهی تصوف وآداب سلسلهی نقشبندیه(خواجگان)را در
عناصرتصویر از جمله تقسیمبندی نگاره، قرارگیری صوفیان و
پوشش آنان با بیان نمادین به تصویر درآورده است .
قرن نهم هجری، زمان تسلط تیموریان بر بخشهای شرقی و شمالی ایران بود. تیمور(۷۳۶- ۸۰۷ هـ.) در نزدیکی شهر سمرقند به دنیا آمد. او مدعی بود از نسل چنگیزخان است و بدین منظور به تصرف شهرها وکشورهای همجوار پرداخت. به سال۷۸۱ هجری خوارزم را به تصرف درآورد و از آن زمان دولت خود را تحکیم بخشید و یورش های سه ساله(۷۸۸هـ) ، پنج ساله(۷۹۴هـ) و هفت ساله(۸۰۲ هـ ) را آغاز کرد. تیمور به سال ۸۰۷ هجری در دوران هفت ساله یورش هایش درگذشت.آن گونه که آمدهاست تیمور علاقه و توجه بسیار نسبت به مشایخ صوفیه داشته است و به هر شهر که وارد میشد ابتدا به زیارت مشایخ صوفیه آن شهر میرفت.(1)[46 –ص ۶۴] به نظر لئونارد لویزن آنچه پایههای سلطنت تیموریان را قوت بخشید سه نهاد اجتماعی؛ شریعت، مؤسسات اوقاف، و طریقت های صوفی بود.[۵۷-ص ۵۲]پس از او برجستهترین فرمانروای تیموری، شاهرخ(۷۷۹- ۸۵۰هـ.) به سال ۸۰۷ پایتخت را از سمرقند به هرات منتقل کرد، و در طی حکومت چهلوسه سالهاش درآن بخش از ایران آرامش نسبی پدیدآورد که باعث رونق فعالیتهای فرهنگی و هنری شد. شاهرخ به همراه پنجمین پسرش بایسنقرمیرزا کتابخانههایی در شیراز و هرات دایرکرد. در کتابخانه هرات که توسط بایسنقرمیرزا تاًسیس شدهبود چهل خطاط و نقاش فعالیت داشتندکه ریاست آن با مولاناجعفرتبریزی(وفات ۸۶۰ هـ.) بود.[۱۴-ص۱۴۷] ازآخرین فرمانروایان تیموری سلطانحسینبایقرا(۸۴۲- ۹۱۱هـ.) بود. او از حامیان جدی هنر و ادب بود و در این امر امیرعلیشیرنوایی (وفات ۹۰۶ هـ.)به عنوان ندیمی صدیق و شاعر و هنر دوست او را یاری میکرد. امیرعلیشیرنوایی انجمنی را تاًسیسکرد و عبدالرحمنجامی (وفات ۸۹۸ هـ.) را به سرپرستی آن گذارد. گرایش این انجمن پناهآوردن به دامان واقعیت به وسیله مکاشفه عرفانی و هنرتغزلی بود.[۱2-ص ۲۲۸] در جمع این انجمن میتوان از میرخواند و نوهی دختری او خواندمیر، کمالالدین بهزاد و سلطانعلی مشهدیخوشنویس نام برد.[46-ص ۱۰۲] در زمان تیمور و جانشینان او فرقههای بسیاری از فرقههای صوفیه اهل تسنن و شیعه در ایران رواجداشتند ازآن جمله فرقه بکتاشیه؛- فرقه حروفیه؛- فرقه نقطوی؛ - پیر جمالیه؛- سلسله مولویه؛- فرقه شیعی نعمتاللهیه،- شاهداعی؛- فرقه شیعی نوربخشیه؛- فرقه خلوتیان؛- فرقه قادریه؛- و فرقه نقشبندیه میتوان نام برد. امیرعلیشیرنوایی ، عبدالرحمنجامی وکمالالدینبهزاد جزو فرقه نقشبندیه بودند.
واژه نقشبند صفت مرکب فاعلی به معنای نقشبندنده، مصور، نقاش، رسام و نگارگر است.[43 –ص۱۲] سلسلهی نقشبندیه اهل تسنن و حنفی بودهاند، وآن را دهمین سلسله منشعب شده از سلسله«معروفیه»میدانند.[43- صص۶ و۷]و سند فرقه خود را به بایزدبسطامی(۱۸۸-۲۶۱هـ)و از او به امامجعفرصادق(ع)(۸۰- ۱۴۸هـ)وقاسمبنمحمدابیبکر(وفات۱۰۱یا ۱۰۷هـ.)وسلمانفارسی(وفات۳۳هـ)وابوبکرصدیق(وفات۱۳هـ)و از او به حضرترسولاکرم(ص)(وفات۱۱هـ) میدانند.[38- ص۱۰۹/39-ص۹۷] نقشبندیه به سبب عنوان خواجهعبدالخالقغُجدوانی(وفات ۵۷۵هـ.)و خواجهیوسفهمدانی(۴۴۰- ۵۳۵هـ)به نام سلسلهی«خواجگان»نیز معروف بودهاند. و پس از آن با جانشینی خواجهناصرالدینعبیداللهابن محمود بنشهاب الدینچاچی معروف به خواجهعبیداللهاحرار(۸۰۶- ۸۹۵هـ)به نام سلسلهی «احراریه» نیز خوانده میشدند. [31ص۲۰۶]
کمالالدین بهزاد خود از اهل تصوف و از سلسله نقشبندیه است و نگاره«سماع دراویش»را به سال ۸٩۵ هجری(در اندازه ۷/۱۰ × ١٦سانتی متر)بر اساس حلقهی دراویش و مشایخ نقشبندیه به تصویرکشیدهاست.( 2) درون تصویر برخی در حال سُکر و وجد هستند و برخی در حضور درونی به سماعی در نهایتِ ثبات و خاموشی پرداختهاند. و در واقع بهزاد مراتب مختلف سماع را در این نگاره نشان دادهاست، در این تصویر دو پیر یکی پیر طریقت و دیگری پیر صحبت و ارشاد حضور دارند.[11- ص٤٤٠] عبادالله بهاری درباره این نگاره آوردهاست؛«آن را با حضور صوفیان نقشبندی که بزرگان زمان چون جامی، امیرعلیشیر و شاید سلطانحسین میرزا و بهزاد هم عضو آن بودهاند، به تصوبر کشیدهاست. در نگاره مورد نظر، بهزاد جوانی ٢0- ٢٥ ساله به نظر میرسد که در سمت چپ بالای تصویر با کتابی در دست ایستادهاست و مرد ایستاده در وسط بالای این نگاره احتمالاً عبدالرحمنجامی است و دیگران باید از صوفیان نقشبندی چون عبیداللهاحرار و ادبای زمان باشند».[11- ص ١1] با در نظر گرفتن تاریخ ترسیم نگاره(٨٩٥هـ.) و تاریخ تولد و محل زندگی و سکونت مشایخ حاضر در نگاره میتوان دریافت؛ بهزاد در نگاره«سماع دراویش»اجتماعی از مشایخ صوفیه نقشبندیه زمان خود را ترسیم کردهاست. زیرا عبیداللهاحرار(مرکز و نیمه بالا تابلو)در سمرقند میزیسته و نمیتوانسته در سال ترسیم نگاره در هرات باشد.( 3)بدینترتیب با در نظرداشتن سن مشایخ و سن بهزاد که حدود سال٢٠ تا ٢٥ سال به نظر می رسد تاریخ تولد بهزاد ما بین سال های ٨٧٥- ٨٨٠ هجری باشد.
به جدول زیر توجه کنید؛-
شش نفری که در بالای نگاره به حالت ایستاده تصویر شدهاند به نظر میرسد از سمت چپ به راست شخصی که کتاب در دست دارد کمالالدین بهزاد، نفر سوم امیرعلیشیرنوایی، نفر چهارم عبیداللهاحرار، نفر پنجم که در حال گریستن است عبدالرحمنجامی باشند.
عبیداللهاحرار(٨٠٦- ٨٩٥ هـ) در نزدیکی تاشکند به دنیاآمد و به سال ٨٩٥ هجری در سمرقند از جهان رفت «احرار درکودکی حضرت عیسی(ع) را در خواب دید که[عیسی] به او گفته بود: من تو را تربیت خواهم کرد».[30-ص٥٨] دروصف مقام او همین بس که دراوایل قرن دهم هجری چهاررساله درباره او وکراماتش نوشتهاند.
عبدالرحمنجامی(۸۱۷- ۸۹۸هـ)، در خرجرد جام خراسان به دنیا آمد اما اصل و نسب او از محلهی دشتی اصفهان بودهاست. وی پس از سفرهای بسیار در هرات اقامتگزید. ازآنجا که او ارادت باطنی به شیخ الاسلاماحمدجام معروف به ژندهپیلالعرفا(وفات ۵۳۶هـ.) داشت تخلص خود را جامی گذاشت.[ 35-ص۴۴٠] جامی در سمرقند به خدمت قاضیزادهرومی رفت و علوم لسانی و منطق و حکمت و تفسیر قرآن و حدیث و ریاضیات را نزد او فراگرفت. در هرات در محضر سعدالدینکاشغری(وفات ۸۶۰هـ.) از مشایخ طریقت نقشبندی بود و پس از آن به خدمت جانشین وی، خواجه ناصرالدینعبیداللهاحرار درآمد.
جامی میآورد؛
نقشبندیه عجب قافله سالارانند که برند از ره پنهان به حرم قافله را
(نفحات الانس صفحه۴۱۷)
امیرعلیشیرنوایی متخلص به«فانی»(۸۴۴- ۹۰۶هـ.)از ترکان جغتایی است که در هرات به دنیا آمده است. سلاطین سلسلهیتیموریان«خاصهمیرزاابوالقاسمبابر پسر بایسنقربنشاهرخ و سلطانابوسعیدمیرزا را درک کردهاست و با سلطانحسین بایقرا در مکتب، مصاحب و هم در درس بود.»هنگامی که سلطانحسینبایقرا در هرات مستقر شد علیشیرنوایی را فراخواند و منصب امارت دیوان اعلی را به وی سپرد(۸۶۲هـ.). علیشیرنوایی مدت یک سال نیز حکومت مازندران را داشت.وی پایان عمر را به تجرد گذراند و بیشتر اوقات به تألیف و معاشرت با شاعران و عالمان پرداخت.[27- ص۳۸3]
کمالالدینبهزاد به سال(۸۴۴یا۸۴۵ هـ.)در هرات به دنیاآمد، او درکودکی یتیم شد و روحاللهمیرک(وفات ۹۱۳ هـ) سرپرستیاش را به عهدهگرفت و همچنین اولین استاد بهزاد شد. میرک کتابدار سلطانحسین بایقرا بود و بهزاد از این طریق با هنرمندانی نظیر میرخلیل و مولاناولیالله و آثارشان آشنا شد. بهزاد به علت استعداد ویژهاش در نگارگری مورد توجه امیرعلیشیرنوایی قرارگرفت و در جرگهی هنرمندان سلطان درآمد. نگاره سماع دراویش از آثار جوانی بهزاد است و در آن سماع صوفیان نقشبندی را که خود جزو آنان بود را به تصویر کشیدهاست.آوردهاند بهزاد در خانقاه مسکون بود و هرگز ازدواج نکرد. در سالهای بعد و در زمان درگذشت جامی(۸۹۸هـ.)، امیرعلیشیرنوایی(۹٠٦هـ.)و روحالله میرک(۹۱۳هـ.)؛ و فتح هرات توسط شاهبیکخانشیبانی(۹۱۳هـ.)و غلبه شاهاسماعیل بر شاهبیکخان و تسلط بر هرات (۹۱۶هـ.)دست تقدیر بهزاد را از زمانهی تیموریان به عهد سلطنتصفویان رهنمونکرد. او در سال ۹۲۸ هجری به تبریز رفت و در آنجا سرپرستی کتابخانه سلطنتی را به عهدهگرفت و مأمور اتمام شاهنامه تهماسبی شد. او شاگردانی نظیر قاسمبنعلی، شیخزادهمحمود را تربیتکرد که شیخزاده در بخارا و دربار عبیداللهخانازبک مکتب بخارا را بنیان نهاد. بهزاد در سال ۹۴۲ هجری در تبریز درگذشت و در باغکمال به خاک سپردهشد.[11-ص۹/ 12-ص۲۲۱/ 25-ص۳1 ]
درنگاره، بالاترین فرد عبیداللهاحرار است. همانگونه که درطریقت صوفیه بالاترین مقام قطب ،شیخ یا پیر است.[ 31-ص٥٨] مجلسسماع در حضور پیر و در خانقاه و گاه مدرسه برپا میشدهاست [24ص۱۸۱] با نگاهی به حرکت فرمهای زیربنایی تابلو؛ فرم مثلث و لوزی(تصویر یک) و دو شکل بته جقه(تصویر دو) و قرارگیری عبیداللهاحرار در مرکز و بالای تابلو همگی بر قطب بودن مقام عبیداللهاحرار اشارهدارند. جامی اگرچه دستور کاشغری به مرحله ارشاد طالبان سلوک رسیده بود و از وی خرقه ارادت دریافت کرد. اما از پذیرش این امر امتناعکرد و این سمت را نپذیرفت و درتصویر نیز در مقامی پایینتر ایستاده است.
-
محل اجرای سماع
محل اجرای سماع در محوطه باغی به نام مدرسه و خانقاه « اخلاصّیه» واقع در محله" جوی انجیل" یا" سَر پُل انجیل" است. آن گونه که در تاریخ آمده است امیرعلیشیر نوایی به سال ۸۸٠ هجری از امور سلطنتی کنار کشیده و در نامه ای از سلطان حسین بایقرا درخواست مساعدت می کند و سلطان حسین بایقرا نیز« در نزدیکی کوشک مرغاب (جنوب غربی هرات) در کنار جوی انجیل، چندین جریب زمین [به او] بخشید که امیرعلیشیر در همین باغ گل و میوه نهاد و مسجد ساخت و مدرسه ای بنا کرد که اسم آن را اخلاصّیه گذاشت و هم خانقاهی آباد کرد.» [۳۳-ص۶۴] به نقل از جامی امیرعلیشیر نوایی تعداد سیصد و هفتاد ساختمان از جمله خانقاه بنیاد و مرمت کرده بود که حمام، مسجد، مدرسه و خانقاه اخلاصّیه از آن جمله بود.[ ۴۲- ص۲۰۳/ ۱۳ - ص۵۰]
آنچه در این مکان جلب توجه می کند فضای گسترده ای با گلها و درختان و جوی آب روان است که بیانگر فضای بهشت (آرمان شهر) تفکر ایرانی است. « باغی منطبق بر تصویر نمونه های مثالی بهشت از دوران ایران باستان. جهانی که به صورت باغی وسیع در آمده است. در آینه ی جاودانی مینیاتور ایرانی، تصویر باغ یعنی تحقق دنیای رنگ ها به عنوان سازنده و آفریننده ی دیدنی ها و در عین حال تزئینات باغ یعنی بهشت حسّ ها، بدون هیچ علت و معنایی» [۶- ص۳۸] که گویی این فضا هم برای صوفیان تنگ آمده است آن گونه که عین القضات همدانی (۴۹۲- مقتول ۵۲۵ هـ.) از بهشت خواص و عوام نام می برد؛ «آ ن بهشت که عامه را وَعده کرده اند زندان خواص باشد چنانکه دنیا زندان مؤمنان است. » [۳۶- ص۱۳۵] مکان سماع بیانگر باغ ها و درختان است که در قران کریم به مؤمنان بشارت داده شده است، (لقمان/۸، تحریم/۸، الرحمن/۵۰ ) با جوی روان که در بهشت آنرا سلسبیل می گویند.( انسان/۱۷) و همچنین رنگ سبز تیره نقاشی اشاره ای به رنگ بهشت است؛ بر تن شان جامه هایی از سُندُس سبزو استبرق است (انسان/۱۲) رنگی که از شدت سبزی متمایل به سیاهی است.(الرحمن/۵۴) ابوالمفاخر یحیی باخرزی (وفات ۶۲۹ هـ.) نقل می کند؛ « اعرابیی در آخر قوم نشسته بود. گفت : یا رسول الله! در بهشت، سماع می باشد؟ رسول الله فرمود که باشد یا اعرابی ، در بهشت جویی است که به هر طرف او ابکار سفید روی خوصانی اند ، یعنی نازک لطیف چون برگ خرما ، مغنّیی می کنند به اصواتی که خلایق مثل آن نشَنیده باشند. « قدک افضل نعیم الجنّة » [۴۸-ص۳۰۲] قشیری ذکر می کند که در بهشت حورالعین سماع می کنند و با سماع آنان درختان گل ببار می آورند.[۳۹ -ص۶۱۷]
واژه سماع و مراتب آن
سماع از واژه عربی سَمع و سِمع می باشد به معنای شنیدن، شنواندن، گوش دادن، آواز و سرود و نام نیک آمده است و به نقل از جرجانی سماع وجد و سرور و پای کوبی و دست افشانی عارفان و صوفیان است که همراه با آداب و تشریفات ویژه ای است. [۴۲- ص۴۲۸/ ۲۰- ص۱۵۶] در مزامیر داود و مزمار ۱۴۹ آمده است « وجد نمایند، خدا را با رقص و تسبیح بخوانند ، با بربط و عود او را بسرایند و بر بسترهای خود ترنم کنند.» سماع را از جنبه های خاص تصوف ایرانی ذکر کرده اند [۵۶- ص۱۱۸] سماع را رقص روح خوانده اند ، رقصی که روح انسان را در قوس صعودی آن به پرواز می آورد و مرغ روح را دراین پرواز به فضای هویت حقیقت می رساند، سماع را نماز عشاق دانسته اند؛ نوعی « اتّباع اُحسَن » و یَحبَرُون در کریمه«فَهُم فیِ رَوضَةٍ یَحبَرُونً » ( روم/۱۵) و در باغی به شادمانی پرداختن تفسیر کرده اند .[۴۸- ص۸]
احمد بن الطوسی آورده است که: سماع حرکت است و «حرکت اصل جمله ی کمالات است، و سکون سبب نقصان؛ چون آدمی جامد بماند و از قوّت به فعل نیاید ناقص باشد و اگر در حرکت آید از نقصان به کمال انتقال کند. و حرکات وجود آدمی هفت است» و همچنین آن را حرکت روح از خلق به حق و از کثرت به وحدت می داند و آن را حاصل سماع می خواند.(۲۴) [۷- ص۲] مجد الدین فریدون سپهسالار (اوایل قرن هشتم هـ.) می گوید:« تمامت حرکاتی که در سماع از محققان صادر می گردد اشارت است به نکته ای و حقیقتی. چنانکه چرخ زدن اشارت است به توحید. و این مقام عارفان موّحد است که در آن حال محبوب و مطلوب را در همه جهات می بینند و به هر سو که می گردند از فیض او بهره می یابند. و اما جهیدن و پاکوفتن اشارت است به وجه، وجه اول از غایب شوق اتصال است به عالـم علـوی، و پاکوفتـن اشارت که سالـک در آن حـال نفس را مسـخَّر خـود گرداند ماسِوی را در پای همّـت پسـت می گرداند .»[۴۸- ص۲۸۸] رقص سماع اشتیاق جان به بالا بی نهایت و فنا است. [۲۷- ص۲۱۱] چرا که غایت حرکت روح ، فنای در خداوند است [۸- ص۲۷۸] شمس الدین ابراهیم ابرقوهی (اواخر قرن هفتم هـ.) سماع را تحریک علاقه ی محبت و سلسله ی ارتباطی می داند «که میان روح و نفس است و به واسطه ی امر الهی متحرک شود و بعد از فعل و انفعال - که آن را تحریک و تحرک گویند- کیفیتی حادث شود که نسبت با فاعل و محرک امر و قول خوانند و به نسبت با منفعل و متحرک سماع و وجد گویند.» [۴۸- ص۲۹۵] سماع و سمع را علم حق بر اشیاء خوانده اند که « عبارت از تجلی حق بر طریق افاده او از معلوم، چه او سبحانه و تعالی همه گونه شنیدنی را قبل از شنیدن می داند .» و آن را ابراز مقتضیات و ظهور آثار اسماء و صفات دانسته اند [۴۵- ص۳۵۲]
-
آداب سماع
سماع دارای آدابی است و در باب آن آورده اند: به هنگام سماع سه چیز باید نگاه داشت: زمان، مکان و اِخوان. زمان را باواژه ی «حال» و «آن» یکی دانسته اند. ابوسلیمان دارانی (وفات ۲۱۵ هـ.) تعبیر« رعایت حال» را به کار برده است.درباره زمان ابوبکر واسطی ( وفات ۳۲۰هـ.)آورده است: « وقت کمتر از ساعتی است . هر راحت یا زحمتی که تو را پیش از آن برسد، گرفتارت نخواهد کرد.» هجویری در کشف المحجوب می گوید: « وقت، آن بود که بنده بدان از ماضی و مستقبل فارغ شود چنانک واردی از حق به دل پیوندد و سِّر وی را در آن مجتمع گرداند.» عبداله انصاری (وفات ۴۸۱هـ.) وقت را لحظه ای تعریف می کند که فقط خداوند در آن می گنجد و می تواند سه گونه باشد؛ همچون صاعقه ( برق ) که زاییده فکرت است، مدت طولانی (پاینده) که ناشی از ذکر است، یا بر سالک چیره شود (غالب) که از سماع سرچشمه می گیرد و قسمی است که فقط خدا می ماند و بس. [۵۷- ص۳۵۷] مکان، محل سماع باشد که محل گذرگاه، محل ظالم و محل تاریک نباشد. و اِخوان آن است که هر که در سماع حاضر می شود اهل سماع و اهل تصوّف باشد. [۳۸- ص۴۹۷]
-
هر گدایی کی شود مرد سماع
پاکبازان را بود درد سماع
مجلس خاص است و جای عام نیست
پخته ای باید که کار خام نیست
-
آنگونه که در رساله ی « بَوارق الاِلماع » (۲۵) آمده است سماع دارای شش فایده است، - ارتقاء روح و جسم؛ - تقویت قلب و روح سالک؛ - بریدن از عالم حس و به عوالم لطیف روحی جذب شدن، - با بیان ذکر، نام او ( هُوَ) در وجود سالک رخنه می کند و روح او آزاد می شود و حجاب حقایق از واقعیات کنار می رود، - پیوند حرکات بیرونی ( وجد و غنا ) و حرکات درونی ( جذبه ) سماع کننده به مقامات عالی و عنایات الهی می رسد. [۳۷- ص۳۱] همچنین بر شمرده اند که مرید درسماع خود را نگاه دارد و اگر سماع غالب شد به قدر ضرورت حرکت کند و در سماع تواضع کند و با حرمت رود و آید. [۲۲- ص۲۶۳] آمده است سماع آن هنگام که صوفی را در بر گیرد، ازحواس خود غایب شود و نور وجود ربانی جوهریت یابد و آن را بیند و در این حالت جذبه ای دست می دهد که اهل تصّوف آن را با نام های فناء، وجد، سماع ، ذوق، شرب، غیبت و سُکر خوانند، [۸- ص۲۸۰] سماع و وجد را حالتی می دانند که از دیدار چیزی شورانگیز به سالک دست می دهـد و حاصل اش شادی یا غـم است. [۵۰- ص۵۷۶] مسـعود بک بخـارایی (قرن هشتم هـ.) در رسـاله ی « الکشف فی بیان حقیقت السماع » حرکت و جنبش را در سماع هزَّت می خواند و برای آن انواع می آورد؛اگر در تن پدید آید، تواجد است و اگر درقلب روی نماید وجد است. نزدیک به همین مضمون از قطب الدین ابوالمظفر منصوربن اردشیرعبادی مروزی (قرن ششم هـ.) می باشد که : وجد دو گونه است؛ ساکن و متحرک و هر دو را محض حق دانسته است .[۴۸- صص۳۷۸ و ۲۱۱] احمد بن الطوسی حرکات سماع را بر دو گونه می داند « حرکات یا از داخل بُوَد یا از خارج. اگر داخل بُوَد آن را جذبه خوانند و اگر خارج بود آن را دف خوانند و نی وغنا گویند. » [۷- ص۲/ ۴۸- ص۲۶۰]
--
ادامه دارد....
پی نوشت ها و منابع در آخرین قسمت
------------------------------------------------------------
چاپ شده :
با نام " سماع درویشان در آینه تصوف": فصلنامه خیال : شماره ۲۱ و ۲۲ : فرهنگستان هنر
-
بهسوی دیگر نوشتههای رسول معرکنژاد در سایت اثر
-
-
www.flickr.com
|
www.flickr.com
|
www.flickr.com
|
www.flickr.com
|
www.flickr.com
|
www.flickr.com
|
http://www.moareknejad.com./mysit/article/Untitled-12.html
برای مطالعه مقاله های دیگر
http://www.moareknejad.com./mysit/New%20folder/Article.html