اتفاقی ساده و گس
(به یاد ارشیز)شعر از شیریندخت نورمنش -
صاعقه زد خبر
از پس صفحهای تابناک.
دنیا کمی سیاه شد
و باران
ــ رَش رَش ــ
روی صفحه
خطِ خونابهای کشید.
چشمان من هم
خود را به تیغ زد.
مردی مُرد؛
حضور دانش
در گسترهای خاموش،
پیشآمدی ساده و گس
از هیونِ هستی
سرنگون.
مرغی هم در این میان
در خاموشی خاکستر خویش
یک دلِ سیر گریست.
خواهشی مبهم
رنگین از هجوم قهقهه و طنز،
شیطانیِ سخن،
و فاصلهای
همیشه
دستخوشِ سوختن در زبان:
ــ آتشیدن ــ
شعری
طنزی
بُهتانی بیهوده.
و اکنون اتفاقی
ــ بس ساده و گس ــ
که واژهشکاف
افسونِ کتاب اسطوره و خِرد
از آن پا به ماه است.
پتیارۀ زمان را
بازگشتی نیست.
مردی که مُرد
از آن شعری که برایم گفته بود
دستخطی نرساند
ولی
پیش از آن
گوشۀ کوچکی از
قلبم را
به نام خود خطخطی کرد.---
بازگشتی نیست."
بسیار زیبا بود