- -
نداهایی علیه تاریخ منجمد
امین حصوری
از قتل ندا می گوییم، بی نیاز به اشاره ای به نام فامیلش؛ همه ی ما او را می شناسیم؛ حتی پیش از آنکه دنیا با رسانه هایش او را در نبودنش کشف کند، ما او را در بودنش می شناختیم: پیش تر از آن مرگ اسطوره ای با نگاه واپسینِ پیش از پرواز در آن «شنبه ی خونین». آری او را پیش از این هم می شناختیم؛ این روزها بارها و بارها در خیابان های شهرهایمان او را دیده بودیم که دلیر و مصمم در مقابل دژخیمان ایستاده بود و فریاد آزادی خواهی سر می داد و هنوز هم ایستادن و فریاد زدنش را می بینیم. او را بارها و بارها در هنگام دویدن و باطوم خوردن و یا بر زمین افتاده در احاطه ی «سگ های جنگ» با سر و بدنی کبود و چهره ای خونین دیده بودیم و می بینیم. «ندا» را پیش از آن شنبه ی شوم هم بارها کشته بودند و پس از آن هم کشته اند و خواهند کشت. و درست به همین خاطر«ندا» نماد روشن و گویایی از جوانی و معصومیت و زیباییِ جنبش آزادیخواهیِ نوپای ماست؛ جنبشی جوان و برآمده از عزم و شور و آرمانخواهیِ جوانانی که سلطه ی استبداد پیر و فرتوت را بیش از این گردن نمی نهند. این جنبش از کابوس توحش حکومت اسلامی در 18 تیر گذر کرده است و اینک استوارتر ازهمیشه باز در جدالی نابرابر قد برافراشته است. این بار اما «به پای دارندگانِ آتش ها» را سرِ تسلیم و خموشی نیست، هر چند هر ندای برخاسته از آنان، پاسخی از جنس جنون و گلوله گیرد و به خون نشیند؛ شوق آزادی و رهایی و نیز ضرورت و حقانیت این جنبش در «دل» و جان آنها چنان ریشه دوانیده است که تداوم جنبش را تضمین خواهد کرد که خود عینِ پیروزیست. از همین روست که دژخیمان در مصاف هر روز، تنها قلب «ندا» را نشانه می روند، جایی که ایمان و امید خانه دارند؛ جایی که شور زندگی نفس می کشد.
ندا حتی نمادی از نماد بودن است: اینکه چگونه یک جزء می تواند با این صراحت و شفافیت یک کلیت را نمایندگی و تصویر کند و با این سرعت و وسعت فراگیر و جهانی شود. ندا آن چنان قاطع و شفاف پلشتیِ واقعیت جاری ایران را تصویر کرده است که راه را بر بسیاری از پرده پوشی ها و ابهامات رایج و توصیفاتی چون «درگیری های خیابانی میان طرفداران دو کاندیدا» بسته است. اگر چه در عالم سیاست همیشه راهی برای گریز از حقیقت و تن زدن از مسئولیت های انسانی یافت می شود.
با پرآوازه شدن ندا ، «شنبه ی خونین» به سان نقطه ی عطفی در تاریخ مبارزات حق طلبانه ی مردم ایران و به عنوان برگ سیاه برجسته ای در تاریخ جنایت بار حکومت اسلامی جاودانه شد. «شنبه ی خونین»همان روزی است که با وجود تهدیدات مستقیم رهبر نظام در روز قبل و صدورِعلنیِ مجوز سرکوب از سوی او، مردم به خیابان ها ریختند تا این بار به طور مستقیم به رهبر و به کل نظام تحت امرِ او «نه» بگویند. روزی که خیابان های تهران آکنده از صدای گلوله و فریاد بود و سنگفرش خیابان ها پوشیده از خون. همان روزی که «سی ان ان» تعداد جان باختگان را بر اساس منابع «غیر رسمی» تا 150 نفر تخمین زد. اگر چه در نهایت و به روال همیشگی، مانند «بی بی سی» و دیگر رسانه های «بزرگ»، تخمین خود را با ارجاع به منابع «رسمی» یعنی دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی «دقت» بخشید تا تعداد جانباختگان به 19 نفر تقلیل یابد و به تدریج در همین رقم در اذهان عمومی تثبیت شود؛ تا به این طریق و با رقیق و تلطیف کردن فاجعه، وجدان دنیا کمتر معذب شود و سیاستمداران «بزرگ» برای سکوت و مشی انفعالی شان کمتر تحت فشار افکارعمومی قرار گیرند. برای این رسانه ها اهمیتی ندارد که که «منبع رسمی» ای که به آن ارجاع می دهند، همان حکومتی باشد که کشتار می کند و جنازه ها را از بیمارستان ها می دزدد و حتی اجساد جوانان را هم از خانواده هایشان دریغ می کند. همان که با وسواس ویژه ای تمام زخمی های گلوله و مجروحینِ سرکوب را در بیمارستان ها شناسایی و بازداشت می کند. البته می دانیم که تاریخ را فاتحان می نویسند و دیگران از روی دست آنان کپی بر می دارند و طرفه آنکه ما این درس تلخ را از خود تاریخ آموخته ایم. اما این بار آمده ایم که تاریخ را خود مان بسازیم.
اینکه کشورهای قدرتمند دنیا همچنان به رفتار محتاطانه و کج دار و مریض خود در برابر کشتار هر روزه ی آزادیخواهان در ایران ادامه می دهند، خواه در قالب سیاست «نظاره کردن» دولت اوباما و خواه در قالب محکومیت های لفظی و درخواست های بی پشتوانه ی کشورهای اروپایی از دولت ایران (گو اینکه چین و روسیه نیازی به این پرده پوشی ها نمی بینند)، بار دیگر به روشنی گویای این حقیقت است که اساسا امور جهان در سیطره ی «سیاست» است و سیاست خود در چنبره ی اقتصاد! و چگونه از اقتصادی که یکی از چرخ دنده های اصلی اش تجارت سلاح و جنگ افزار است می توان انتظار داشت پروای دموکراسی و حقوق بشر در کشورهای «دیگر» را داشته باشد؟! آیا چنین جهانی را امکان آن هست که در عمل و در ورایِ تعارفات دیپلماتیک و لفاظی ها و نمایش هایِ رسانه ای، به جاری شدن خون نداهای بی شمار بر سنگفرش خیابان ها در ایران و عراق و افغانستان و ... وقعی بنهد؟!. آیا فراموش کرده ایم که در طی 8 سال چنگ ایران و عراق (طولانی ترین جنگ قرن بیستم) اغلب کشورهای اروپایی به همراه آمریکا و شوروی سرگرم فروش تسلیحات به هر دو سوی نبرد بودند؟! و هنوزهم آتش جنگ و خونریزی و تبعات آن در همسایگی ما فروکش نکرده است. آیا در فوریه ی امسال نشنیده ایم که شرکتی آلمانی به حکومت ایران ابزارهای شکنجه صادر می کرده است (با خدمات جانبی و آموزشی از سوی نظامیانِ آلمانی)؟! و آیا در روزهای اخیر نشنیده ایم که شرکت فراملیتی نوکیا- زیمنس تجهیزات شنود و جاسوسیِ مخابراتی به ایران فروخته است؟!
آری اقتصاد دست های سیاست را بسته است و مسیر حرکت های آن را پیشاپیش در جهت تضمین سود خود تعیین کرده است. پس امید بستن به حمایت و دخالت دولت های متروپل برای کمک به «رهایی» مردم در کشورهای پیرامونی عبث و بی سرانجام است. بر این اساس جنبش «دموکراسی خواهی» در کشورهای جنوب تنها می تواند به توان درونی خود متکی باشد. اگر چه بی گمان به همبستگی معنوی و حمایت های جانبیِ آزادیخواهان و وجدان های بیدار جهان نیازمند است. با این حال می توان و می بایست با نقد و افشاگریِ این همراهی ها و این «استانداردهای دوگانه»، تضادهای ساختاری نظام های مدعی دموکراسی را عیان کرد تا زمینه ای باشد برای رهاییِ دموکراسی از اسارت اقتصاد. خاک دموکراسی از چشمه های اومانیسم آب خورده است. چگونه می توان در گوشه ای از دنیا دموکراسی داشت، ولی کشتار و جنون و جنایت در دیگر بخش های دنیا را نادیده گرفت و یا با هر مصلحتی مورد تایید مستقیم یا تلویحی قرار داد؟ چگونه می توان در قرن بیست و یکم قتل عام فجیعی چون کشتار مردم بی پناه در «شنبه ی خونین» ایران را ناچیز قلمداد کرد و به فراموشی سپرد؟! مردمی که تنها خواستِ آزادی را فریاد می زدند! از این رو بر ماست که در هر فرصتی با صدای رسا به دولتمردان و سیاستمداران «بزرگ» کشورهای غربی یادآور شویم که: " تنها شما نیستید که قادرید بر اعمال و گفتار و شیوه ی زیست و معیشت ما «خارجیان» نظارت کنید! ما نیز همواره عملکرد شما را به دقت با شعارهای دموکراتیک تان تطبیق می دهیم و شما را قضاوت می کنیم. همان شعارهایی که از آنها مشروعیت می گیرید. ما سکوت 20 ساله ی معنادار شما را در برابر فاجعه ی کشتار زندانیان سیاسی ایران درسال 67 فراموش نکرده ایم و نخواهیم کرد و اکنون نیز باز برای ما بزنگاهی مهم و تاریخی در مسیر چنین نظارت و قضاوتی است. داوری و فضاوتی که برای آن ملاک و معیار روشنی در دست داریم: از این پس هر دولتی که دیکتاتوری عیان شده ی حکومت اسلامی در قالب دولت برآمده از کودتای 23 خرداد را به رسمیت بشناسد و یا جنبش آزادیخواهانه ی مردم ایران در برابر سرکوب عریان حکومت را به حال خود رها کند، بی گمان نمی تواند متعهد به دموکراسی خواهی محسوب شود؛ چرا که به سرکوب دموکراسی و نقض حقوق بشر در ایران خدمت کرده است. "
آری، در نگاه واپسین ندا هم بی پناهیِ جنبشِ آزادیخواهیِ مردم ایران تصویر شده است، و این پیش از هر چیز پیام تلخی به خود ماست: اینکه در این راه تنهاییم و باید بر روی پاهای خود بایستیم، از قضا «پرزیدنت» اوباما هم دیروز (23 ژوئن) در سخنرانی خود به همین تنها بودن ما از زاویه ی دیگری یعنی زاویه ی آمریکاییِ آن اشاره کرد: "من با دیدن تصاویر منقلب شدم ... کشتار در هر جای دنیا محکوم است.... اما اینها مسائل داخلی ایران است و ما نمی توانیم دخالت کنیم." این حرف انطباق تکان دهنده ای دارد با بیانیه ی حکومت ایران خطاب به دبیر کل سازمان ملل (که اتفاقا آن هم دیروز انتشار یافت) مبنی بر اینکه در مسائل داخلی ما دخالت نکنید! آری مسائل داخلی ماست، تو گویی «پدر»ی سرگرم تادیب فرزندانش است! ... اما این فرزندان اینک «بالغ» شده اند و همچون «اودیپ» پا در مسیر تدارکِ «پدرکشی» نهاده اند. پس قدم هایشان را گرامی بداریم!
گرامی باد یاد و راه ندا و تمامی جان باختگان راه آزادی!
امین حصوری / 3 تیر 1388
کلمه "کج دار مریز" درست است. بدین معنی که کج بگیری در حالی که مواظب باشی نریزی. کج دار مریض اشتباه است.با تشکر مقاله ات جالب بود. اوکتای از تبریز