-
نقد «بیانیه ی جمعی از اهالی هنر و فرهنگ کشور»
امین حصوری
-
مقدمه: در واکنش به بحران جاری در ایران و در حمایت از حق قانونی مردم برای برخورداری از انتخاباتی سالم و صیانت از آرایشان، روز گذشته متنی با عنوان «بیانیه ی جمعی از اهالی هنر و فرهنگ کشور» در برخی از رسانه ها انتشار یافت که امضای بسیاری از شخصیت های نامدارِ عرصه ی امروز هنر و فرهنگ ایران را در پای خود دارد؛ بزرگانی نظیر عزت الله انتظامی، رخشان بنی اعتماد، کیانوش عیاری، حسین علیزاده، داريوش مهرجويي، پرویز شهبازی، محسن مخملباف، لیلی گلستان، مرضیه برومند، پرویز کیمیاوی، حسام الدین سراج ، فرخنده آقایی، فاطمه معتمد آريا، پرویز تناولی و ... .
نظر به تداوم وضعیت بحرانی در کشور و ضرورت حمایت های قاطعانه و گسترده از مبارزات آزادی خواهانه ی مردم، طبعا بحث و دیالوگ عمومی در مورد شیوه های موثر چنین حمایت هایی می تواند سازنده و راهگشا باشد. اما از آنجا که چنین مسئولیتی خواه ناخواه مستلزم تلاش برای بازتابِ داخلی و جهانیِ شرایط واقعیِ جاری در ایران و به ویژه سرکوب های غیر انسانیِ شهروندان حق طلبِ است و چنین موضوع مهمی متاسفانه در متن این بیانیه بسیار محو و کمرنگ دیده می شود، لازم دیدم به عنوان یک شهروند ایرانی، نقدی را که از این زاویه متوجه بیانیه ی فوق می بینم، در قالب نامه ای خطاب به امضاء کنندگان محترم بیانیه، به روشنی بیان کنم. ناگفته پیداست که این نقد با همه ی عریانی اش، به هیچ روی قصد نادیده گرفتن اهمیت و ارزش کار این عزیزان را ندارد، بلکه به قصد کمک به شفاف سازیِ وضعیت حاضر و بهبود و تعمیق تلاش های جمعیِ ضروری بوده و پیش روی همه ی ما انجام می گیرد.
دوستان و سروران گرامی،
با سپاس از همت و تلاش تان در جهت پاسداشت آزادی و حمایت از مردم
پیش از هر چیز باید بگویم که من به واسطه ی آثار ارزشمندتان، بسیاری از شما را دورادور می شناسم و در فرهنگی تنفس کرده ام که بخش مهمی از آن با تلاش های مرارت بار ، عاشقانه و خستگی ناپذیر شما و همکاران تان خلق یا پاسداری شده است. بدین لحاظ احترام زیادی برایتان قایلم. در عین حال به عنوان جوینده ای که دستی ناچیز در نوشتن دارد، به ارزش و کارکرد اجتماعی و انسانیِ والای هنر و فرهنگ واقفم و از این نظر خود را دور از دغدغه های فرهنگی شما و بیرون از این حوزه حس نمی کنم. بنابراین امیدوارم این متن انتقادی را نقدی دوستانه و از درون تلقی کنید، نه به مثابه تقابلی بیرونی و یا خرده گیریِ غرض ورزانه و نیز امیدوارم زمختی کلام مرا به پای دشواری زمانه ی ناهمواری بگذارید که گاه مسئوولیت هایی فراتر از حد توانمان بر دوشمان می نهد.
بیانیه ی قبلی تان در مورد ضرورت شرکت در انتخابات را امضاء نکردم، ولی ترجیح دادم در آن فضای پرالتهاب، دلایلم بر این امتناع را ذکر نکنم تا به سوءتفاهم ها یا دلسردی های رایج دامن نزده باشم (گر چه پیش از آن دیدگاهم پیرامون انتخابات را در خلال مقالاتی منتشر کرده بودم)؛ اما چون دیالوگ را بر کناره گرفتن ترجیح می دهم، بیانیه ی دوم و دعوت به امضاء آن را نتوانستم بی پاسخ بگذارم؛ بنابراین انتقادم را به اختصار و صراحت مطرح می کنم، با این امید که پرسشی برانگیزد و به رشد گفتگویی عمومی پیرامونِ مسئولیت های انسانیِ ما در مواجهه با شرایط تاسف بار کنونی یاری برساند.
دوستان گرامی، لطفا یک بار دیگر سراسر متن بیانیه را مرور کنید: آیا هیچ نشان و اشاره ای (نه حتی اعتراضی) به کشتار و سرکوب وحشیانه ی مردم در روزهای اخیر در آن می بینید؟! اکنون دیگر موضوع - بر خلاف آنچه در این متن تصویر شده- تنها محدود به نتیجه ی انتخابات و رقابت های سیاسیِ نامتعارفِ میان دو جناح رقیب نیست. موضوع ستم موحشی است که در این چند روز به مردم ما رفته و بر این اساس موقعیت حاضر بسیار فراتر از آن جدال انتخاباتی است. به طبع وظیفه ی هر انسان آزاده ای است که به روشنگری پیرامون ابعاد دهشت بار این ستم و دادخواهیِ بی صدایان برخیزد. بی گمان تمامی شما عزیزان که این متن را امضاء کرده اید، این حوادث را دیده اید و لمس کرده اید و مانند من و دیگران اشک ریخته اید و همچنان بغض در گلو دارید. در این صورت و درست به همین دلیل باید به شما یادآور شد که متاسفانه شما نیز در عمل با جان باختگان دلیر و بی گناهی که برای احقاق حقوق پایمال شده ی خود و همه ی مردم، قربانیِ خشونت عریان و تصلبِ نظم مستقر شدند، ناخواسته به سان خس و خاشاک رفتار کرده اید. چگونه؟! به سادگی، با نادیده گرفتن آنها در متن خود (گیریم با هر مصلحت یا محدودیتی). آنها در «متن شما» همان قدر غایب و حاشیه ای هستند که در «متن رسمی» تحمیل شده از سوی حکومت. شما هم در متن خود هیچ اشاره ای به وجودِ نابود شده ی آنان نکرده اید و این چیزی نیست جز تحریف حقیقت. یعنی همصدا شدن با دستگاه تبلیغاتیِ سیستمی که با اوباش خواندنِ کشته شدگان، قتل فجیع آنان را قابل اغماض و «ناهست» نمودنشان را بی اهمیت قلمداد می کند، همان گونه که با دزدیدن آرایشان، بودنشان و خواست هایشان را نادیده گرفته است (اگر چه این مشابهت ناخجسته در کردار، تفاوت عظیم در نیت ها و خواسته ها و نیز محدودیت های اجباریِ حاکم بر کردار شما را پنهان نمی کند).
گمان می کنم بسیاری از شما امضاء کنندگان این بیانیه با آرای میشل فوکو آشنا هستید و یا به هر حال می دانید که برای بازتولید «سلطه»، مکانیزم های متعددی در سطح خرد و کلان وجود دارد. وظیفه ی «روشنفکر عمومی» شناسایی و شناساندن این مکانیزم ها و توهم زدایی از «عرصه ی عمومی» و شفاف سازیِ گفتمان های رایج است. آیا متن اخیر شما در چنین جهتی قابل ارزیابی است؟! یا به عکس، ناخواسته در جهت تحریف واقعیت و یا غیرشفاف کردن حوزه ی عمومی عمل می کند؟! .... تاکنون حتی بنا بر آمار «رسمی» اعلام شده از تلویزیون دولتی هم، 7 نفر از این «اوباش» یا «خس و خاشاک» ها جان باخته اند. در حالیکه گزارش های گروههای مستقل فعالین حقوق بشر، حداقل تعداد قربانیان را تا عصر روز 3 شنبه، 32 نفر برآورد کرده اند. این در حالی است که با اختلال عمدی دستگاه دولت در تمامی ابزارهای ارتباطی و نیز محدودیت های تحمیل شده بر خبرنگاران، خبر رسانی ها چه در سطح داخلی و چه در مقیاس جهانی با دشواری و با ابهام فراوان روبرست و سرکوب مردم (به ویژه در شهرهایی غیر از تهران) با نوعی بایکوت خبری همراه شده است. از این رو ذکر مستقیم و تایید خبر کشتار و سرکوب وحشیانه ی مردم در بیانیه ی شما (چیزی که قاعدتا خلاف مشاهدات شما هم نبوده است)، می توانست سندی زنده - و در عین حال تاریخی – از یک فاجعه ی در حال وقوع باشد، تا شاید بتواند صدای مبارزه ی نابرابر و تراژیک مردم ایران برای دموکراسی را به نحو موثرتری به گوش همگان برساند و همبستگی و حمایت جدی تری را در هر دو سوی مرزها موجب شود .... اما شما در این متن متاسفانه روی سخن تان نه با مردم ایران و جهانیان، بلکه تنها با همان مراجع اقتداری است که در عین ستمکاری و بیداد، هیچ شکایتی را بر نمی تابند و حتی دادخواهان را به خضوع بیش از حد و خودسانسوری وامی دارند.
در سال های اخیر با کمی تمرکز وسواس گونه بر ساز و کار رسانه ها به این باور رسیده ام که گفتن بخشی از حقیقت، گاهی به مراتب مضرتر و خطرناک تر از دروغ گفتن یا سکوت کردن است، چون به تحریف حقیقت می انجامد. در شرایط دروغ یا سکوت، مخاطب همواره از این امکان برخوردار است که آن جای خالی سکوت و یا آن منطق ناموجه دروغ را با جستجو در منابع دیگر و تامل بیشتر پر کند. اما وقتی کسی بخشی از حقیقت را می گوید، به اعتبار درستی آن بخش، در مخاطب این اطمینان توهم آمیز را بر می انگیزد که تمامی حقیقت را در مورد موضوع مورد بحث بیان کرده است . این دقیقا همان کاری است که رسانه های بزرگِ توده ایmass media ) (انجام می دهند: از یک سو با پوشش خبری تمامی وقایع جاری، وجهه ای عمومی از بی طرفی و کارکرد دموکراتیک کسب می کنند، و از سوی دیگر گزارش های خبری و حتی تحلیل های سیاسی شان عمدتا محدود و سطحی و یا ناقص و مخدوش است. اما در عین حال به یاریِ همان مکانیزم روانیِ یاد شده و نیز با بهره گیری از وجهه ی عمومی مقبولِ خود، می توانند این ناکارآمدی ها یا سوءنیت ها را بپوشانند و حتی به عنوان تنها مرجع معتبر برای حقایق و رخدادهای گوناگون جهان مورد استناد قرار گیرند. (برای نمونه در ارتباط با فجایع جاری در ایران می توان به نحوه ی اطلاع رسانیِ شبکه های خبری «بی بی سی» و «سی ان ان» اشاره کرد که با اصرار عجیبی از تاکید بر کشتارها طفره می روند و در مواردی هم که اشاره ای گذرا به آن دارند، تنها به ذکر آمار ارائه شده از سوی حکومت ایران بسنده می کنند؛ گویا همان حکومتی که این روزها شهروندان خود را به گلوله می بندد و یا با خشن ترین شیوه ها مضروب و مجروح می سازد، بناست چهره ی واقعی اعمال خود را هم عرضه کند).
بر این اساس و همچنین با توجه به محدودیت های موجود برای کار فرهنگی - اجتماعی و دخالتگری مدنی در ایران، آیا بهتر نبود این بیانیه را - در هیئتی چنین ناقص و ابهام انگیز - صادر نمی کردید تا به واسطه ی اعتبار نام هایی که در این لیست آمده ، تحریف سیستماتیک واقعیت توسط نظام (که در متن شما با ذکر نکردن بخش مهمی از واقعیت، همراه شده است) صورت موجه تری به خود نگیرد؟! آیا نمی توان به جستجوی روش های مناسب تری – فردی یا جمعی – برای بیان همبستگی خود با مبارزات آزادیخواهانه ی مردم و حمایت از آنان برآمد؟! برای نمونه هم اینک تعدادی از نویسندگان و هنرمندان مستقل میهن مان که برای دفاع از حق انتخاب خود و مردم در تجمع های مسالمت آمیز شرکت کردند، پس از ضرب و شتم وحشیانه، بازداشت شده و در زندان هایی نامعلوم به سر می برند. آیا کسی از «ما» برای دفاع از حقوق انسانی و شهروندی آنان قدمی برداشته است؟!
در شرایطی چنین زخم زننده و طاقت فرسا، که بسته بودن سیستم حاکم گاه می تواند انفعال و نظاره گری صرف را در مواجهه با فجایع اجتماعی بر ما تحمیل کند، فشار وجدانِ اخلاقی معذب می تواند ما را به برخی کنش های انسانی و سیاسی برانگیزد که جوانب و نتایج حاصل از آنها چندان مورد سنجش و تعمق بایسته قرار نگرفته است. شوربختانه من صدور این بیانیه از سوی جمع هنرمندان و نویسندگان امضاء کننده ی آن را برکنار از چنین فضایی نمی بینم (با وجود حسن نیت و همت در خور ستایشی که به وضوح در این کار می بینم). امیدوارم در این مورد بر خطا باشم.
پاینده و سرفراز باشید
با درودهای بی پایان و احترام صمیمانه
امین حصوری / 27 خرداد 1388
-
پیوست: متن بیانیه
به نام خدا
بيانيه جمعي از اهالي هنر وفرهنگ كشور
جمعه بيست و دوم خرداد روز با شكوهي بود . همه بودند . آنها كه هميشه مي آمدند و آنها كه هرگز نيامده بودند . همه محترم بودند. هيچكس خس نبود ، خاشاك نبود .
جمعه بيست و دوم خرداد روز نمايش اعتماد ، آگاهي و عقلانيت ملت و درك صحيح مردم از ارادة دردست گرفتن سرنوشت خويش بود .
1- جامعة هنري ايران همپاي اين جريان تاريخي ، پيشگام حركت سرنوشت ساز انتخابات رياست جمهوري دهم شد و در بستر سازي اين اعتماد عمومي ، به سهم خود تلاش كرد.
2- متاًسفانه در هنگامة تجلي اين ارادة ملي ، جريانهاي شناخته شده اي با سوءاستفاده از امكانات ملي و دولتي به كارگرداني آرا و مديريت آن پرداختند و در يك اقدام ويرانگر تاريخي ، ضربة مهلكي به حقوق مدني مردم وارد كردند و عملاً بخش گسترده اي از جامعة ايران را در آستانة خروج از دايرة اعتماد به نظام قرار دادند.
3- در شرايطي كه بسياري از نخبگان سياسي و فرهنگي كشور به همراه بخش عظيمي از ملت ، در صحت انتخابات دچار تشكيك شده اند ، متاسفانه رسانه ملي ايران به جاي بستر سازي براي رفع نگراني ها و اعتراضات و تلاش جهت شفاف سازي واقعيت ها ، همچنان از مواضع و ادبياتي دور از شان اين ملت بزرگ استفاده مي كند.
جامعة هنري و فرهنگي ايران همگام با خواست و ارادة عمومي ملت كه در راهپيمايي ميليوني آنها تجلي يافته و در اظهارات نامزدهاي معترض منعكس شده است، از تمامي مراجع قانوني و مذهبي درخواست مي كند ، نقش پناه مردم را در اين شرايط خطير ايفا كنند و براي اعادة حقوق از دست رفتة ملت و بازسازي بناي ويران شدة عدالت اجتماعي ، اقدام كنند.
اين جامعة هنري و فرهنگي همچنين از نيروهاي نظامي و انتظامي درخواست مي كند با خويشتن داري و پرهيز از خشونت ، تصويری جوانمردانه و در خور ملت محترم ایران را نزد جهانیان ، به نمايش گذارند .
امضا کنندگان : .....................