دو شعر از مهرداد عارفانی
-
-
ملکه
--
با دامنی کوتاه....چکمه ای بلند
بیش از آن که معمولی ست.... رژ لب....قرمز می زند
ماشین ها که بوق.... ترمز می شدند....50 پوند
موزائیک دهانش باز.... می خندد پیاده رو
ماه با ماسک روی لندن سرفه می کرد
آدم هایی زیر پا تهی شدم
خیابان هایی قد می کشم
دستش را نمی شد ندید
با این که دستکش سفید تا آرنج پوشیده است
از آن دست هاست....که....خیلی برای مردم تکان خورده بود
و حالا سیگار می کشید کنار سینه بند و چکه چکه های آب
انعکاس لخت روی سقف
انگشت نداشت که سایه بر دیوار روباه می گذرد
اتاق روی ملحفه.... پنجره بی پرده
....
حالا صبح
باید به قصر برگردد
-
-.
.
ترن
از منظومه ی بلند سارایوو
مهرداد عارفانی
.
می تواند با دو حاشیه در دو سمت
به خزر برسد
خیابانی زیر پا بگذارد
تختی تر از فردوسی
با فشار پلک ها از کندوان بگذرد
.
ایستگاه کوپه ای برای من
پراگ با کبوتران مرمر تا واگن شب
گاهی در تونل رعد و برق
گاهی تپه های اوین آن طرف قد می کشد
مامور...... بلیط
نگهبان...... ملاقات ممنوع
و پدر از مشهد تا شهسوار گریه می رود
تا ستاره های بوسنی هرزه گوین
روی جنگل پچ پچ کنند
و بوی آبجو در کوه پاره شود
زاگرب روی پا سنگ برقصد
و در میدان مین تمام ایتالیا از نقشه سر بخورد
ترن بدون پنجره .....بدون در
ترن بدون واگن......شیشه...... مامور کنترل
و باد ملحفه را پرچم کرده
آن ها شلیک می کنند
و چراغ های برق...... گاهی می افتند......گاهی می ایستند
-
ژوئن 2009 بروکسل
اتفاقات شعری شما بوی پست مدرن می دن