-آنچه در زیر میخوانید پاسخ امین قضایی است به این پرسش که «چرا ندا سمبل مبارزه و قیام آزادیخواهانهی مردم ایران شد؟»سایت اثر
--اجازه بدهید ابتدا یک نگاه مقدماتی برای پاسخ به این سئوال ترسیم کنم. وقتی یک نشانه به یک نماد تبدیل می شود که بتواند ارتباط خود را با مدلول و واقعیت جزئی قطع کند و سپس نشانه ای برای مدلول ، مفهوم یا واقعیتی کلی تر باشد. امری که به انسانی تر شدن تجربه زیستی ما می انجامد. نماد نشانه هایی هستند مخصوص انعکاس جهان انسانی و نه جهان اشیا و ابژه ها. برای مثال رنگ سرخ به جای آنکه تنها به خون انسان دلالت کند ، به مفهومی کلی تر ، به استثمار و بردگی کارگران جهان دلالت کرده و به نماد مبارزه با وضعیت جنایتکارانه دولت های سرمایه داری تبدیل می شود. اکنون سئوال شما را برای خودم به صورت دقیقتر تکرار می کنم : چه چیز سبب می شود تا مرگ ندا آقا سلطان تنها به جنایت یکی از مامورین جمهوری اسلامی در خیابان امیرآباد شمالی تهران دلالت نکند بلکه به نمادی از جنایت دولت دیکتاتوری جمهوری اسلامی برعلیه ملت ایران و معصومیت و حقانیت مردم معترض تبدیل شود؟
این سئوال ارائه ی پاسخ را آسان تر می کند . با وجود اطلاعات اندک و همان تصویر کوتاه از نگاه معصومانه و خونبار ندا در لحظه مرگ ، نظام دیکتاتوری را برای توجیه این جنایت خلع سلاح می کند. او دیگر نمی تواند اوباش و اراذل و آشوبگر قلمداد شود، هیچ سلاحی همراه نداشت ، هیچ نشانی از درگیری به چشم نمی خورد و ازطرف دیگر نمی توان آنرا یک جنایت شخصی و از پیش برنامه ریزی شده قلمداد کرد. چه اتفاقی در یک شهر می افتد اگر کسی براحتی سوار موتور به قلب دختری در ترافیک نشانه رود ؟ تمامی اینها سبب می شود که مرگ ندا را نتوان با فاکت های محدودی که یک جنایت را ترسیم می کند ، توصیف و تفسیر کرد ، برای تفسیر باید به مفاهیمی کلی تر و تاریخی تر رجوع کرد یعنی به جنایت سی ساله ی جمهوری اسلامی برعلیه آزادی خواهان و مبارزین ایران. آخرین نگاه زندگی این دختر ، نگاهی بود به تمامی دنیا . این نگاهی نیست که مردگان در سردخانه ها ما را می نگرند همچنان که رسانه ها سردخانه های واقعیت روزمره اند. فجایع بشری توسط رسانه ها با لحن خنثی مجریان و گزارشگران نقل می شوند و به تاسف و اندوهی از سر رفع مسئولیت توسط مخاطبین ختم می شوند. افسوس! این تمامی اتفاقی است که برای واقعیت می افتد. حجم عظیمی از اطلاعات مخابره می شود و سپس در انبوهی از مکالمات روزمره محو می گردد. اما نگاه مرده ی ندا نمی توانست دالی باشد برای یک مدلول مشخص مانند مرگ یک نفر در تصادف یا حتی ترور. این نگاه از انبوه جریان اطلاعات فراتر رفت و با جهان انسانی مخاطب و نه با جهان رسانه ای او رابطه برقرار کرد. بسیاری از هنرمندان با آثار هنری خود تلاش می کنند نمادها را به زندگی ما برگردانند تا در دالهای کارکردی زندگی روزمره غرق نشویم. مخاطب با این نگاه و این نماد تنها به اطلاعاتش افزوده نمی شود بلکه به پرسش های انسانی تر هدایت می شود : آیا این جنایت به همان راحتی انجام نشد که آشویتس شاهد آن بود؟
--
,.,.