ذهن من شيخ زاهد است
شعری از حسین طوافی
-
-
كلمات نانوشته را به ناگاه غزل مردگي تماشاكن !
سكوت ِ هر قافيه به رنگ تو است
از لاله
تا
برگ پوشي ِ زمستان
من ايستگاه هاي اتوبوس
تلفن هاي همگاني
باران ِ روي بند را
در تالاب ِ خسته ي انزلي
وقتي در اهواز
پرنده پرمي كشد
ديده ام
بر پيشاني ِ صبح
روح مهربان بادبزن هاي ژاپني
در دستهاي من است
نقش صحاري سودان
......................... بر لبم
در كشاكش قطبي ترين عصر
در گرمي يك استكان چاي عنبر ِ خورشيدي
پر مي كشم روي شيشه هاي تو
................................. لندن !
ذهن من شيخ زاهد است
چشم هايم... پاريس
چون دالي بكش مرا
و مهمانم كن......به قهوه
..........................با كاهلو
مرا ببر به اوزيريس
دور...دور...دور
از مجذوب علي شاه
و چشم هايي منتظر
به بندري شني
شايد در مصر
تبريز – زمستان 1381
---