-
شاعرِ بالدار با دو پا بر روی زمین
هانس – رونالد یوهانسون
برگردان: رباب محب
-
ویکتورهوگو در یکی از عکسهایش که در سال 1853 گرفته شده است، بر رویِ صخرهای در ساحلی نشسته، نزدیکتر به آسمان تا به زمین. نگاهش به سویِ خشکی حالتی دارد که بیننده را به این تصوّر میاندازد که هوگو نمیخواسته دریایِ پشتِ سرش راببیند. عکسِ فوق که توسّطِ چارلز پسرِ ویکتور هوگو، گرفته شده، بازگوکنندهیِ موقعیّتِ اوست در تبعید.
دو سال پیش از گرفتن این عکس هو گو مجبور شد فرانسهیِ پس از لوئی - ناپلئون بناپارت که حالا به زیرِ سلطهیِ ناپلئونِ ِسوّم پسرِ برادرِ ناپلئون بناپارت بود، را ترک کند و به عنوانِ پناهندهیِ سیاسی در جزیرهیِ جررسی واقع در انگلیس، نزدیکِ ساحلی فرانسوی سُکنا گزیند. اگرچه این عکس، مردی را نشان میدهد که انگار در طبیعت تنها به حالِ خود رها شده است، اما او اَبدَن شکسته و درهم به نظر نمیآید. برعکس، او کسی بود که با پَست شمردنِ امپراطورِ تازه به دوران رسیده، به فرانسه پشت کرد و حالا در این عکس با حالتی بر رویِ صخرهیِ خود نشسته که انگار برتختِ شاهی جلوس کرده است. و گوئی که شاهیِ او از امپراطوری فرانسه برتر و والاتر بود.
عکس مذکور در کتابِ بیوگرافی :
(Fayard) Victor Hugo, II: Pendant l` exil I: 1851 - 1864
تنظیم و تدوین شده توسطِ جین – مارک هاوِسه، به چاپ رسیده است. هاوِسه در جلدِ اولِ این کتاب در 1300 صفحهیِ فشرده به سالهایِ 1802 تا 1851 میپردازد. کتاب فوق در سال 2001 منتشر شد. کتابِ دوم به همان قطوری سیزده سال زندگی هوگو در تبعید را بازگو میکند. (هوگو در سال 1870 یعنی پس از سقوطِ امپراطوری به فرانسه بازگشت.)
ویکتور هوگو یکی از مشهورترین نویسندهگان قرن نوزدهم فرانسه و جهان بود که با مجموعه اشعارِ ”Les Orientales” ،”Les Rayons et les ombres” ، پیِسِ ”Hetnani” و ”Ruy Blas” و رومانِ تاریخیِ "گوژ پشتِ نتردام" خوانندهگان بسیاری را به خود جلب کرده بود. او یکی از پایهگذرانِ شعر و تأترِ عصرِ رومانتیک به شمارمیآمد. در سالِ 1845 با اخذِ لقبِ اشرافی واردِ مجلس و دنیایِ سیاست شد. سالِ 1848 وقتی لوئی - ناپلئون بناپارت به قدرت رسید هوگو انتظار داشت تا به پستِ وزارت برسد، اما چنین پُستی به او داده نشد و او از ان پس به فردی رادیکال که دولت را زیرِ تیغِ نقد خود میکشید تبدیل شد. در کودتایِ دولتی دوّم دسامبرِ 1851 به این دلیل که او با مخالفان بناپارت فعّالیّت کرده بود، مجبور به ترکِ وطن شد. وی ابتدا به جزیرهیِ جررسی و سالِ 1855از آنجا به جزیرهیِ همسایه جنرسی مهاجرت کرد. یکی از کسانی که در دسامبر 1851 به او کمک کرد، معشوقعهیِ او ژولیت دُوری بود. هوگو در سال 1830 وقتی روابط اش با همسرش آدِله تیره شد، با ژولیت که در یکی از پیِسهایِ او نقش بازی میکرد آشنا گردید. سال 1852 برایِ ژولیت خانهای در جوارِ منزل خود و خانوادهاش در جزیرهیِ جررسی تهیّه کرد تا بدونِ دردسر، هر روز او را ملاقات کند. زندهگی در این جزیره تأثیری بر شکلِ روابطِ هوگو نگذاشت و زنان مثلِ گذشتهها برگِردِ او جمع میآمدند. او در دفترِ خاطراتش از این روابط با شرحِ جزئیّات نوشته است، مِن جمله از رابطهاش با ژولیت. از آنجائی که هوگو هنگامِ نوشتنِ یادداشتهای شخصیاش - که حتـّا شاملِ رابطه با خدمتکاران زن بود، از زبانِ رمزی استفاده میکرد، تفسیرِ نوشتهها تا حدودی دشواراست. گاهی او از سالهایِ تبعید "سالهایِ زنانِ خدمتکار" یاد میکند.
قبل از ترکِ فرانسه بیش از ده سال میشد که هوگو چیزی ننوشته بود. تبعید میلِ نوشتن را در او دوباره به وجود آورد. پس از نوشتنِ متنِ تندیِ علیهِ "ناپلئونِ کوچک" دفتر شعرِ ”Les Chatiments ” یکی از آثارِ بزرگ قرنِ نوزدهم را که سرشار از اشعاری است بر ضدِّ ناپلئون سوّم و ناسزاگوئی به او، را نوشت. سال 1856 یکی از زیباترین دفترهای شعرش ”Les Contemplations” را منتشر کرد. در این دفتر هوگو افکار مذهبی و فلسفیاش را به زبانِ شاعرانهای بیش از پیش و به وضوح به قلم کشید. این اشعار تصویری از خودِ هوگو نیز به عنوانِ فردی که مسیحیّت را به گونهیِ دیگری تفسیر می کرد، به دست میدهد و بدین لحاظ به نظرِ هاوسه این کتاب باید به عنوانِ "انجیلی برایِ آیندهگان" تعبیر شود. هوگو خود چند سال پس از انتشارِ این کتاب، آثارش را "انجیلِ انسانی" نامید و کوشید تا قرنِ نوزدهم را همانند وُلتر که قرنِ هیجدهم را به اختصار بیان کرده بود، تصویر کند.
فهمِ شرکتِ هوگو، خانوادهیِ او و دوستانش در جلساتِ احضارِ روح در سالهایِ اقامتش در جررسی اندکی دشوار است. سالِ 1853 ممه دِ جیراردین، یکی از آشنایانِ خانوادهیِ او، او را دعوت به نشستن برگردِ میزِ احضارِ روح و دریافتِ پاسخِ به سؤالهایِ خود از ارواح کرد. هوگو در آغاز احضار روح را باور نداشت؛ امّا وقتی ارواح با اطـّلاعاتی که فقط و فقط او از آنها اگاه بود، حاضر شدند، بطور فعّالِ در این جلسات شرکت کرد. از آنجائی که صورتجلسهیِ بخشی از اینگونه جلساتِ پرسش و پاسخها ثبت شده است، ما تا حدودی از جزئیّاتِ این جلسات آگاهیم.
طیِ شبهایِ بلند تا نزدیکایِ صبح، هوگو گردِ میز با بزرگانی چون لوتر، شکسپیر، حضرتِ مسیح، گالیله، آیسیچایلس ، سقراط، حضرتِ محمّد و دانته گفتوُ گو میکرد. او با دانته با گفتنِ ”Caro mio” سلام و احوال پرسی میکرد. درام، مرگ و فکر اینجا چهره مینمود. غیرمنتظرانه نیست که نظرات نویسندهگان حاضر شده، اغلب شبیهِ نظراتِ هوگو بود، بطورِ مثال میتوان از شکسپیر نام برد که باور داشت زبان فرانسه برتراز زبانِ انگلیسی است. ریسینه اعتراف میکرده است که از پیسها و درامهایش خجالت میکشد. اما همیشه اینطور نبود که ارواحِ حاضرشده، شعرِ درخواستی را میتوانستند دکلمه کنند، بلکه اغلبِ آنها به طرزِ غیرِقابلِ درکی قافیه را فراموش میکردند. علیرغم این شکسپیر توانسته بود، پیسِ تازهای بنگارد.
بطور کل ارواح تمایل به همکاری داشتند. شبی از اوسیانن خواسته شد تا روحِ موزات را حاضر کند. او قول داد تا پیامی برای موزات فرستاده تا وقتِ غروب روحش را بر او نمایان سازد. شبی بطورِ غیرمنتظرانه ناپلئونِ سوّم خود را نمایان کرد. اینطور به نظر میرسید که حتـّا فردِ زنده، اگر در حال خوابیدن باشد میتواند کنارِ میزِ احضار روح حاضر شود. امپراطور مُدّعی شد که او کتاب ”Les Contemplations” را خوانده و از رفتارِ خود با هوگو پشیمان است.
ترجمهیِ آثارِ شکسپیر به فرانسه توسّطِ پسرش فرانسیوس – ویکتور سبب شد که او در سالِ 1864 در بارهیِ شکسپیر این نابغهیِ غرب متنِ بلندی بنویسد. اگر چه این متن از ارزشِ علمی کمی برخودار است، اما حاویِ دیدِ هوگو نسبت به این نویسندهیِ بزرگ و الهامبخش میباشد. صرفِ نظر از نویسنده یا بینانگذار دین، فیلسوف یا دانشمند بودن ، این تنها «نابغه» است که میتواند با استعدادِ خلق و آفرینش، هستی و وجود را با شیوهای بنیانی در دستِ خود بگیرد و دقیقن مثلِ خودِ هوگو، آثاری خلق کند که تضادها را مقابلِ هم قرار داده و از آنها هارمونی بیافریند. در این دوران تمامِ هستی حتـّا آنچه که متضاد و مخالفِ شعر بود میبایستی در شعر میگنجید، ؛ زیراکه « هیچ چیز منفرد و مجرّد» نیست و « همه چیز با شرکتِ همگان» معنا مییافت.
قرنها آثار نابغهگان بر رویِ هم اثر گذاشتهاند و بیدلیل نیست که هوگو آیسیچایلس را در عهدِ آنتیک شکسپیر مینامد و شکسپیر را در زمانِ امروزی آیسیچایلس. آثار بزرگ فراموش نمیشوند، بلکه دامنهشان با خلقِ آثار جدید گسترش میِیابد. خالقانِ بزرگ به گفتهیِ هوگو همکارانی هستند که نمیتوان بر اساسِ مقام دستهبندیشان کرد. وظیفهیِ فردِ نابغه این است که آورندهیِ نور و روشنائی باشد و تحقیق و تفحّص کند و بر انسانها نور بیفشاند – l´infini یکی از معمولترین واژههایِ هوگوست که نشان میدهد چگونه حوزهیِ فعّالیّتهایِ فردِ نابغه با خلاقیّت درآمیخته است و آفریدهگار "زندهیِ جادوانه" است.
در میانِ نامهایِ آورده شد فقط یک نام کم است و آن نامِ خودِ هوگوست که با غیابش میدرخشد.
افکارِ مذهبی و فلسفیِ هوگو در دو رومانِ "بینوایان" و "گوژپشتِ نتردام" به وضوح آمده است. این دو آثار پاسخی بود به « جهنّمِ دانته ». روابطِ اجتماعی و واقعیّتهایِ زندهگی بخشِ اعظم این کتاب را تشکیل میدهند و همانطور که هوگو خود میگوید؛ "رومان باید معنوی باشد زیرا که بدبختی و فلاکت مادی است." شخصِ اولِ رومانی که هوگو در سال 1862 به خاتمه رساند فردی است به نامِ ژان والژان که به خاطرِ دزدیدن چند نان به زندان افتاده و به سختی شکنجه میشود. ژان والژان موفق میشود از زندان فرارکند و با نامِ مستعار، به عنوانِ فردی پاکنیّت و خیّر، جائی برایِ خود در جامعه بازکند، در حالی که جاورِ پلیس به دنبالِ او می گردد. اما والژان از پسِ درکِ این وضعیّت برنیامده و دستِ آخر دست به خودکشی میزند. لامارتینِ شاعر با بینشِ کمتری از هوگو، میگوید:" رومان خطرناک است وقتی اجازه دهد فردِ خوشبخت احساسِ ترس کند و فردِ بدبخت احساسِ امید. "
این دوگانهگی یعنی برخوردِ پیوستهیِ خوب با بد، جائی برایِ ابعاد دیگر یا مشاهداتِ روانشناسانه نمیگذارد. این رومان اغلب کوتاه و مختصر ترجمه شده است زیرا که کتاب مملو است از موضوعاتی که از مسئلهیِ اصلی دور است. یک امیتازِ مهمّ این رومان 1700 صفحهای این است که نشان بدهد که اطـّلاع و گزارش دادن سودبخش است، زیرا که بخشی از آفرینش را تشکیل میدهد.
بیوگرافیِ هاوسه مثالهایِ زیادی از بزرگبینی هوگو ارائه میدهد. البته هوگو به این خاطر بسیار مورد انتقاد بوده است. ژان کُکته نیشدار امّا شاید به حق میگوید: " ویکتور هوگو دیوانهای بود که تصوّر میکرد ویکتور هوگو است."
انتقاد از آثارِ جاودانهیِ ویکتور هوگو کارِ سادهای نیست و به انتقاد کننده اغلب به چشمِ فردی حسود و بیبینش نگاه میشود. واقعیّت این است که هوگو این الهام بخش شاعرانشبیهِ مرغِ دریائیِ بادلِر نبود که بالهایِ عظیمَش مانع از این میشد که بتواند میانِ مردمِ معمولی حرکت یا زندهگی کند – هوگویِ شاعر همانند کُتبِ آسمانیِ یک پیامبر است، گنجی است برایِ موعظهگر. به گفتهیِ هوگو شاعر برایِ یافتنِ خواننده باید از خود حرکت کند؛ ظاهرَن شاعر بال برای پروازکردن دارد، اما دو پا هم برایِ بر رویِ زمین ماندن دارد.
بیوگرافیِ هاوسه با وجودِ حجمِ مطالب و سیصد صفحه یادداشت، بسیار سرگرمکننده است.
و گرچه نویسنده گاهی بطرزِ خندهآوری از موضوعِ خود فاصله میگیرد و مخاطباش کسانی هستند که شاید هوگو و زندهگیاش را به خوبی میشناسند، اما برایِ آیندهگان این یک کتابِ مرجع است.
این مقاله به تاریخِ بیست و نهم جولای دوهزار و نه در روزنامهیِ سونسکاداگ بلادت، صفحهیِ فرهنگی منتشر شده است.
هانس – رونالد یوهانسون دکترِ زبان فرانسوی و محقق دانشگاهِ استکهلم است.
-
-اسامی:
Hans – Roland Johansson, Victor Hugo, Charles, Louis – Napoléon Bonaparte’s, Napoleon III, Jersey, Jean – Marc Hovasse, Juliette Drouet, Adéle, Racine, Luther, Shakepeare, Jesus, Galileo, Aisichylos, Socrates, Mohamed, Dante, Voltaire, Oceanen, Mozart, Francois – Victor, Javert, Jean Val jean, Baudelaire, Lamartine.