-
مترجم: لطفعلی سمینو
جستجو پیرامون شعر «فوگ مرگ»، پژوهنده را با انبوهی از تفسیرها روبرو میکند. در فرهنگ نقلقولها و کلمات قصار دودن (Duden, Zitate und Aussprüche) در بارهی آن میخوانیم:
"زبان اکسپرسیونیستی پل سلان با دنیای تصویرها، رنگها، انگیزهها و نمادهای آن(زیر تأثیر نمادگرایی و سوررئالیسم) را نمیتوان به آسانی درک کرد. فهم منطقی شعرهای او اغلب با دشواری روبرو میشود. «فوگ مرگ» یکی از بهترین نمونهها در این مورد است که استعارهی جسورانه و مشهور "شیر سیاه سپیدهدمان" را در آن به کار میبرد. این شعر شِکوهای و همزمان شکوائیهای است علیه تعقیب و کشتار غیرانسانی یهودیان در آلمانِ دوران ناسیونال سوسیالیسم. از میان رفتن نظم اخلاقی که در این رویدادهای وحشتناک تجلی مییابد، در تصویرها و فرایندهای متفاوتی ترسیم میشوند. استعارهی تضادآمیزِ "شیر سیاه سپیدهدمان" که در آغاز شعر به کار گرفته شده نمونهی تأثیرگذاری از این تصویرها و کلید رمز این شعر است."
شعر دارای چهار بخش است و هر بخش با Schwarzer Milch der Frühe wir trinken sie (dich) "شیر سیاه سپیدهدمان [تو] را مینوشیم" آغاز میشود. در این تصویر که Leitmotiv یا تم اصلیِ تکرارشونده است، تضادی وجود دارد. شیر زندگیبخش است و روشن. سپیدهدم نیز مفهوم روشنایی و آغاز دوباره را در خود دارد، در حالی که سیاهی تیرگی و مرگ را تداعی میکند. یهودیان (که در این شعر از آنها به "ما" تعبیر شده) پیوسته شیر سیاه سپیدهدمان را مینوشند؛ پس همواره جایی میان مرگ و زندگی، امید و ناامیدی جای دارند.
در برابر تمِ تکرارشوندهی "شیر سیاه"، تم دیگری قرار میگیرد: "مردی در خانه است" یا زندگی میکند که منظور از او فرمانده گتوی یهودیان یا اردوگاه مرگ نازیها و طبعاً یک آلمانی است. سلان با انتخاب عنوان فوگ مرگ، پیشاپیش اشارههایی به مضمون شعر میکند. از این عنوان چنین برمیآید که اینجا مرگ مطرح است. بخش دیگر عنوان شعر یعنی فوگ (Fuge) نیز نکات دیگری را به دست میدهد. فوگ فرم موسیقایی مشخصی است که بر اساس قواعد دقیق و پیچیدهای تصنیف میشود و تم واحدی پیدرپی و از میان همهی صداها در آن شنیده میشود. سلان تأکید خود را در این اثر روی جملههای تکرارشونده قرار میدهد این شعر در اصل از چند تصویر جداگانه تشکیل میشود که بدون تغییر یا با تغییر ناچیزی هر بار در ترکیب تازهای پدیدار میشوند و با این کار هر بار جزئیاتشان روشنتر میشود و مضمون تازهای مییابد. تکرار تم اصلی بر اساس فرمول معین و قابلتشخیصی نیست و بیشتر به نظر میرسد، این ترکیبِ مضمون است که هربار ضرورت پیدایش دوبارهی هر یک از تصویرهای آشنا را به وجود میآورد.
تصویر کلی، اردوگاهی را نشان میدهد با انسانهایی که در آن گرد آورده شدهاند؛ اینجا در اسارت به سر میبرند و همین جا کشته میشوند. "نامهای به آلمان"، "صدا زدن یهودیان با سوت" و "چشمهای آبی" همگی حکایت از این دارند که این انسانها یهودیان و این مکان اسارتگاه نازیها است.
سلان برای آشکار کردن وضعیت اردوگاه، به اندیشهها و شخصیتهای اشخاصی میپردازد که در این اسارتگاه زندگی میکنند و میمیرند.
ابتدا مردی تصویر میشود با چشمهای آبی که فرمانده اردوگاه است. این مردی است با دوچهره و دو شخصیت. چهرهای از او در خانه، در درون خود تصویر می شود و چهرهی دیگر هنگامی که "پا از خانه بیرون می گذارد" یعنی آنطور که خود را نشان میدهد. اما او در خانه فقط هنگامی که هوا تاریک میشود، "نامهای به آلمان"، به همسر یا معشوقش مارگارته مینویسد که موهای طلایی دارد. او با مارها بازی میکند، با خطر و مرگ. در خانه با شخصیت اصلیاش روبرو هستیم. او در تاریکی و در نهان مینویسد و افکار و عواطفش را بیان میکند اما نزد دیگران نمیتواند خود را آشکار کند. وقتی پا از خانه بیرون میگذارد، رفتاری بکلی متفاوت دارد: فرمان میدهد، سوت میزند، یهودیانش را صدا میکند و " سلاح آهنین را به تکان درمیآورد" و گلولهی سربیاش "به خطا نمیرود". بیرون از خانه به تجسمی از مرگ، به "استادی از آلمان" تبدیل می شود. او با خودش صادق نیست. ممکن است از اینکه این همه انسان را میکشد یا در این کشتار شرکت دارد، شرم داشته باشد. تلاش میکند با هدیه دادن گوری در هوا به یکی یا با امتیاز دادن به دیگرانی که مطابق میلش مینوازند، خود را تبرئه کند. اما اینان نیز دود میشوند و به هوا میروند (اشاره به سوزانده شدن در کورههای آدمسوزی) و آسمانِ پر از ستارههای چشمکزن را تاریک میکنند. او در نهایت تا آنجا پیش میرود که مرگ را در رؤیای خود همچون "استادی از آلمان" میبیند.
در سوی دیگر اسیران قرار دارند که در بیت هشتم به وضوح "یهودیان" نامیده میشوند. اسیران دو گروهاند: دستهای که گور خود را زیر نظارت و فشار در زمین میکنند و گروه دیگری که در شعر "دیگران" نامیده میشوند و طبق مقررات دقیق فرمانده مینوازند، میخوانند و میرقصند تا گور بهتری در هوا برای خود به دست آورند. پس اسیران نیز در دودستگی و نوعی جامعهی طبقاتی به سر میبرند. این نکته به ویژه در نیمهی اول شعر آشکار میشود. اینجا سخن از گروهی با عنوان "ما" در میان است که شیر مینوشد، مینوازد و گور بهتری در هوا برای خود به دست میآورد. نکتهی درخور توجه این است که شاعر این گروه را "ما" مینامد. سپس گروه دیگری به نام "یهودیان" وارد صحنه میشود. این گروه با سوت فراخوانده میشود و باید گور خود را در خاک بکند. این "یهودیان" در آغاز به وضوح در سطح پائینتری از "ما" قرار دارند.
سپس این دو گروه روبروی هم قرار میگیرند. دستهای باید گور خود را بکنند و "دیگران" باید آنها را با موسیقی خود همراهی کنند. این وضع برای کدام دسته حقارتبارتر است؟ در این بخش آشکار میشود که تفاوت واقعی میان وضعیت آنها وجود ندارد؛ هر دو دسته فرمان میگیرند و باید فقط آنچه را که استاد آلمانی از آنها میخواهد اجرا کنند. این واقعیت در پایان شعر کاملا آشکار میشود، آنجا که دیگر از "ما" و "یهودیان" سخنی در میان نیست، بلکه مرد آلمانی سگهایش را به جان هر هر دوی آنها میاندازد و گوری در هوا به هر دو هدیه میدهد. تفاوتی که در واقعیت هرگز وجود نداشت، اکنون در ظاهر نیز از میان رفته است. بیهودگیِ نواختن و رقصیدن که در اساس اشتغال حقارتباری برای اسیرانِ ظاهراً ممتاز بود، آشکار میشود، زیرا همه در نهایت به گوری درهوا خواهند رفت. شیر سپیدی برای هیچیک از دو گروه وجود ندارد. همه باید شیر سیاه سپیدهدمان را بامداد و نیمروز و شامگاه بنوشند و همه باید بمیرند.
وضع مرد آلمانی نیز در اردوگاه از دیدگاهی با اسیران یکسان است. او هم دستخوش دوگانگی درونی است؛ در نهایت نمیتواند آن را تاب بیاورد و به رؤیا پناه میبرد. هم او و هم اسیران، همچون سازهای گوناگون، نوای یکسانی را در یک فوگ، در فوگِ مرگ، فقط با صداهای متفاوت مینوازند.
شولمیت که در غزل غزلهای سلیمان، این شاعرانهترین بخش کتاب عهد عتیق، محبوبهی زیبا و بینقص، و نامی عام برای دختران اورشلیم است در این فوگ مرگ همچون نماینده یا نماد قربانیان یهودی در برابر مارگارته قرار میگیرد که با موی طلائیش نمایندهی ملت آلمان است، ملتی که با پشتیبانی از جنایتکاران نازی در برپایی اسارتگاهها و جنایتهای آنان سهم دارد. گیسوی "همچون ارغوان" شولمیت که "پادشاهان در طرههایش اسیرند" (غزل غزلها، 7،5) به خاکستر آغشته شده. قومی به خاکستر نشسته! عزاست!
___________________________________________________________________
* بخش عمدهی این متن (به استثنای پاراگراف اول و آخر) ترجمهی تفسیری است که در تارنمای
http://referateguru.heim.at/Todesfuge.htm بدون ذکر نام نویسنده درج شده است.
-
-
-