خدا و بکارت
نسیم روشنایی
مفهوم بکارت از آغاز دوره ی پدرشاهی و شیوه ی تولید دامپروری و کشاورزی ، همراه با شکل گیری دین یهود و تک خدایی به وجود آمد. در شیوه ی تولید دامپروری بنا به ضرورت این شیوه ی تولید و مالکیت بر احشام، اقوام دامپرور می بایست هرچه بیشتر تولید مثل می کردند؛ همچنین برای حفظ مالکیت احشام در قوم به قانون توارث پدر به فرزندان نیاز بود که این مشکل را با ازدواج تک همسری حل کردند. بنابراین زنان در قالب ازدواج به تملک مردان قوم درآمدند ؛ ازدواج پدرشاهی شکل گرفت و فرامین الهی نیز برای رام و برده ساختن آنان از زبان یهوه صادر شد. بکارت یکی از کلیدی ترین فرامین الهی خطاب به زنان بود که در حقیقت حربه ای اقتصادی- سیاسی بود تا امیال آزاد جنسی زنان را خفه کند و برای از دست ندادن وحدت قومی و جلوگیری از نفوذ بیگانه، زنان را در قوم خودشان محصور کرده و بنابراین آنها را به بردگی بکشاند تا مالکیت و ثروت قوم به نام جعلی " وحدت قومی" حفظ شود. ایجاد بکارت و فرودست ساختن زنان و ایجاد قانونِ ازدواج پدرشاهی ضرورتی بود برای حفظ و بازتولید جامعه ی طبقاتی دامپروری و کشاورزی. در ضمن بکارت مبادله ای نمادین بین پدر و شوهر بود. جامعه ی پدر سالار برای مبادله، زنان را موضوع این این مبادله قرار داد و بکارت زن ، نماد درستیِ این مبادله بود. اقوام دامپرور با وجود چنین تابوهایی می کوشیدند ثروت قوم یعنی احشام را زیاد کرده ، و همچنین جمعیت قوم را افزایش داده تا بتوانند بر اقوام بیگانه برتری یابند. پس ضرورت ایجاد ازدواج تک همسری و درون قومی به این دلیل بود که قوم مالکیت احشام را از دست ندهند و به فرزندان خود منتقل کنند تا ثروت از قوم خارج نشود و قوم از هم نپاشد. ترفند این جوامع، استفاده از فرامین الهی برای کنترل روانی و جسمانی و اجتماعی مردم بود. این جوامع با دستورات الهی قوم خود را از ازدواج و رابطه با اقوام بیگانه بازمی داشتند تا مبادا ثروت قوم به اقوام دیگر منتقل شود. فرامینی الهی مانند لزوم بکارت، ازدواج و اصرار بر ارزش های عفت و پاکدامنی و وفاداری برای زنان، تمهیدی بسیار هوشمندانه برای کنترل و سلطه بر امیال و غرایز و روان و کنش زنان بود. این جوامع بنا به ضرورت این شیوه ی تولید، با ساختن مفهوم خدا و بنده، ارباب و برده، شاه و توده ی مردم، مرد و زن، این ایده ی طبقاتی را به تمامی بخش های زندگی اجتماعی و روانی کشانند تا بندگی و بردگی را تولید و بازتولید کنند و جامعه ی طبقاتی برقرار بماند. در حقیقت ساخته شدن خدا ، ستم جنسی بر زنان را ایجاد کرد.
ادیان تک خدایی پدرشاهی ِ یهودیت، مسیحیت و اسلام به دلایل اقتصادی – ارتجاعی خود ، سازنده و بازسازنده ی ستم ، سرکوب جنسی و کنترل امیال مردم برای مهار کردن آنان به نفع طبقات حاکم بودند. و این نقش غیر انسانی خود را چنان خوب ایفا کرده اند که هنوز کدهای بازتولید کننده ی ستم، در ناخودآگاه سوژه ی انسانی رمز گذاری شده است. یهودیت شباهت بسیاری به اسلام دارد و در واقع اسلام رونوشت شیادانه ای از یهودیت است. چراکه شیوه ی تولید در قوم بنی اسراییل و اعراب، شیوه ی تولید دامپروری است. الله نیز همان یهوه است . فرامین یهوه درباره ی زنان درست به فرامین الله شبیه است. زنان در اساطیر یهودیت و اسلام نقشی شیطانی دارند و این تصور هنوز وجود دارد. زن در یهودیت و اسلام یعنی میل ورزی و عاطفه و لذت، جادو و امور مادی و ماتریالیسیتی، یعنی شیطان، چیزی که دقیقا بر خلاف ماهیت کاربردی یهوه و الله و قدرت مرکزی آنهاست. زن قادر است مرد را اغوا کند. زن ممکن است با بیگانه همبستر شود و وحدت قوم و مالکیت قوم را بر هم زند. بنابراین برای برای جلوگیری از اغتشاش مادی و روانی قوم، فرامین خدا باید اجرا شوند. کاهن – پیامبر، باید قوم خود و قدرت و ثروت قوم را گسترش دهد. از این رو زنان ،امیال شیطانی و غریزی و آزادی خواهانه، باید توسط فرامین الهی مهار شوند. وظیفه ی الهی زنان در یهودیت و اسلام تولید مثل و مادری و همسری است تا قوم بنی اسراییل و اعراب پر جمعیت شوند و به قدرت بیشتری دست یابند. ازدواج، بکارت و امثال این منهیات، لازمه ی شیوه ی تولید دامپروری و شیوه ی تولید کشاورزی بودند.
همچنین در تمدن هایی که با شیوه ی کشاورزی ایجاد شد نیز بنا به ضرورت، کماکان مفهوم ارباب و بنده ، خدا و بنده، شاه و مردم و فرادست و فرودست برقرار ماند و با وجود ادیان سامی تولید و بازتولید شد، چراکه جامعه ی طبقاتی وجود داشت. قدرت خدا در این مرحله به پادشاه منتقل شد و خدا به امری ذهنی تبدیل شد. یعنی خدا در آن دوره فرامین خود را از زبان پادشاه صادر می کرد و درواقع بنا به ضرورت شیوه ی تولید کشاورزی ، به ناچار قدرت خود را به پادشاه منتقل می کرد. در این دوره نیز موضع ادیان سامی نسبت به زن کماکان مانند دوره ی دامپروری بود. زن در این دوره، مانند زمین، دارایی مرد محسوب می شد و از او به عنوان ابزار تولید مثل و ابزار تولید فرزند و نیروی کار بر روی زمین استفاده می شد. بکارت هنوز هم مبادله ای نمادین بین پدر و شوهر بود. بنابراین لزوم مفاهیم بکارت ، ازدواج و سرکوب و ستم جنسی بر زنان هنوز موضوعیت داشت.
اما پس از پیروزی بورژوازی با شیوه ی تولید سرمایه داری بر فئودال ها و شیوه ی تولید کشاورزی و ظهور انقلاب صنعتی و عصر روشنگری در غرب، تغییراتی در رویکرد اقتصادی بر جنسیت ایجاد شد. بورژوازی بر اساس ماهیت مادی و سود محور شیوه ی تولید خود، لزوم استفاده از قوانین الهی و منع کننده ی ادیان تک خدایی را از دست داد. هم چنین سرمایه داری بنا به ضرورت شیوه ی تولید خود، دیگر برای افزایش جمعیت به تولید مثل نیازی نداشت ؛ از این رو رابطه ی جنسی معنایی لذت جویانه و سودجویانه به خود گرفت و از آن پس رابطه ی جنسی اغلب بدون هدف تولید مثل انجام می شد. بنابراین مفهوم بکارت در غرب به تدریج رنگ باخت. اما مفهوم ازدواج پدرشاهی هنوز پابرجاست. زن در سرمایه داری خرید و فروش نمی شود، بلکه نیروی جنسی اش خرید و فروش می شود. زنان هم در ازدواج و هم در روابط روسپی گری ، نیروی جنسی خود را می فروشند اما خود به مایملک مردان تبدیل نمی شوند و در واقع سرمایه داری همه چیز را قابل خرید و فروش کرده است. معضل بکارت در جوامع صنعتی از بین رفته اما سرمایه داری ستم های جدیدی برای زنان ایجاد کرده است . چراکه هنوز مفهوم ارباب و بنده، فرادست و فرودست، کارگر و سرمایه دار و در واقع تضاد طبقاتی و تبعیض های طبقاتی وجود دارند. اکنون رییس جمهور نقش خدا، کاهن، پادشاه ، ارباب ، پدر و شوهر را بازی می کند . در این دوره زنان به کارگران ارزان قیمت تبدیل شده اند و به دلایل اقتصادی وادار می شوند نیروی کار و نیروی جنسی خود را بسیار ارزان بفروشند، چه در قالب ازدواج چه در قالب روسپی گری. بنابراین تا آزادی جنسی و رهایی زنان راه درازی است و تا وقتی جامعه ی طبقاتی وجود دارد، ستم وجود دارد و ستم بر زنان نیز بازتولید خواهد شد. پس مبارزه ی زنان لزوما با مبارزه ی طبقاتی گره خورده است.
اما امروزه علی رغم وجود بورژوازی و شیوه ی تولید مادی و سودمحور و لذت جوی سرمایه داری بیشتر کشورهای غرب ، حکومت های کشورهای مسلمان، به علت عقب ماندگی در شیوه ی تولید و فرهنگ شان ، هنوز برای اداره ی جامعه و حفظ ارتجاع طبقاتی خود، از قوانین الهی برای کنترل و مهار مردم استفاده می کنند؛ قوانینی با منشاء الهی که بر زور ، ناعقلانیت، بی عدالتی و سرکوب استوار است. زن در اسلام از آغاز تا امروز ملک پدر محسوب می شده و از این رو باید قبل از ازدواج، رام شده، سرسپرده و باکره باشد تا برای پدر - شوهر- خدا- رهبر، مطیع، سلطه پذیر ، فرودست ، مقبول و بی خطر باشد. در غیر این صورت از تأیید و حمایت جامعه با روش هایی وحشیانه طرد می شود. در دنیایی که انسان باید به ضرورت، برای رفاه و لذت و آگاهی بیشتر تمام افراد جامعه به سوی عقلانی شدن گام بردارد، وجود چنین قوانین و عرف غیر عقلانی و بیمارگونه ای بسیار مضحک و در عین حال ترسناک هستند. بدین ترتیب به زنان کشورهای اسلامی ستمی مضاعف تحمیل می شود ، بنابراین اکنون زنان به مبارزه و اتحادی دو چندان نیاز دارند. یعنی مبارزه با مذهب، همراستا با مبارزه علیه جامعه ی طبقاتی.
بنظر من شرایط زن و مرد در هر جامعه و در هر مقطع زمانی متفاوت از زمان دیگری بوده و بسیار دورههائی میباید بوده باشند که هردو جنس مورد سوٕء استفاده قویترها قرر میگرفتهاند و امروزه سوء استفاده از هردو جنس در غرب داوطلبانه شده و باورهای مذهبی جای خود را به باور به آزادیهای فردی داده است که به گمان من نویسنده این مقاله در پایان به آن اشاره کرده. بسیاری از جوامع غیر غربی هم امروز در درجات گوناگونی، هنوز در شرایط گذشته هستند ولی تلاش میکنند همچون غرب به مرحله سوء استفاده داوطلبانه برسند
بهروز - تورنتو