نوشتن در مقام ِ باشاندن جهان و انکار کتاب
فریاد ناصری
از آنجایی که در ریشهیابی تاریخی "آدم شدن"، آدم چه به مفهوم دینی و چه تعریف امروزی انسان از خودش، بیلچه به دست و با برسهای نرم احتیاط، خاک تمدنهای گذشته را میکاویم و به عقب، به عمق میرویم وَ هر جا نشانهای از دستکار آدمیست را، نشانی میگذاریم تا راه پر پیچ و خم ِ تفکر و تعقل و اندیشیدن آدمی را گم نکنیم و در این مسیر هر چه به عقبتر میرویم به اولین تمدنها میرسیم و در این رسیدن به تمدنها میتوانیم بپذیریم که تمدنها زادهی یک تمدن مادراند و میتوانیم هم برعقیدهای دیگر باشیم چون این که هر تمدن و قومی سوای امکان ارتباطها، خود بر اساس خواستها و اُخت و انسشان با زمین و زندگی و روشنتر شدن ذهنشان به زندگی جداجدا پیش آمدهاند؛ اما بر هر نظریهای که انگشت صحت بگذاریم، نمیتوانیم تفاوتهای زمانی و مکانی و کیفی تمدنها و اندیشهها را وَ بزرگتر از این میل به برقراری ارتباط با جهان و هستی را در آنها نادیده بگیریم.
آدمی ازآن روز که خود را بر این کرهی خاکی پیدا کرد و خود را در آئینهی خود و اندیشهاش دید، در پیجویی خودش، آسمان و زمین و خدایان و فرشتهها را به هم دوخت تا خود خلق شود و راه و روشی داشته باشد برای درک و تعریف از دنیا و رابطه با آن.
انسان امروز اما- این انسان امروز شامل همهی انسانهای بر زمین نمیشود که آن انسانیست که زودتر از بقیهی دو پایان همسان خودش به درک امروز نائل آمده است- دیگر تمام هم وغماش ایجاد ارتباط با دنیا، دنیایی که برایش ساختهاند، نیست. پیش از همه چیز او در فکر خلق دوباره و باز آفرینی جهان و دنیای خود است. او میخواهد جهان خود را در آینهی خویش و به وسعت ذهن و دست خود بسازد، حتا اگر بپذیریم و بپذیرد که ارتفاع ذهن و دست اش کوتاه است. او برای ساخت و ثبت و روایت این میل و خواست به اندازهی خودش هم ابزارهایی به دست دارد.
یکی از این ابزارها، میتواند نوشتن و روایت باشد وَ به زعم من مهمترین و شاه کلید ابزارهای او.
با شناخت انواع نوشتن و روایت و شناخت دورههای گوناگون آن میتوانیم باستان شناسی دیگری از وجود و لایههای آدمی و هستی اش به دست دهیم، این متن اما به اندازهی ذهن و ارتفاع دستاش همین خاک زیر پا و اتفاقات پیش رویش را بکاود، باید که کلاهش را هوا بیندازد.
اما نوشتن و روایت:
در میان انواع نوشتن و روایت تا همین امروز، بیشتر آنها تلاش برای توصیف دنیا و آدمی و رابطه و نسبت هرکدام از این ها با هم است. یعنی نوشتن و خلق کردنیست برای توصیف و شناخت آنچه هست، اما نوشتن انسان امروز هم متناسب با زندگیاش دیگر در فکر ارتباط با این دنیای هست "همین که هست"، نیست. نوشتن او خلق دنیای او شده است.
او مینویسد در مقام امر باش، تا جهاناش بباشد و برای این باشاندن ِ دنیایاش، در متن نوشته و خود و جهان، شیوهایی تازه و غریب بهکارمیبرد. شیوهای که دیگر مردمان جهان را واداشته چون کهن مردمان جهان، کتاب و شیرینی و شگفتیاش را سحر و جادو بنامند، در حالی که این چیزی را نمیرساند جز این امر که آنها در یک زمان از هم فاصلهی زمانی دارند.
تنی چند بر این زمین اهل امروزند، باقی همه در بقای گذشته ی خویشاند. گذشته، امروز بیشتر آدمیان را تسخیر کرده است. در میان این انسانهای گذشته ی امروز، هستند کسانی که در طمع ِ توجه و سر و صدا و بههم زدن خیل و گروهی، چون صاحب کتاب واقعی، دعویهای کذب میکنند و کذاب میشوند وَ خود مانع بزرگی میشوند در میان هزار مانع دیگر که راه گذشتن انسان از گذشته را سد میکنند و نمیگذارند به امروز خودش نائل شود. چرا که سند روشنی از حال و احوالاش به دست نمیدهند.
با ادعایی کذب چیزیی دروغ میسازند و به دست میدهند، نقشی زیبا بر آینهی پیش روی زشت.
حال با این حرفها سراغ متنها و روایتهای انسان امروز ایرانی برویم.
کدام نقش خود اوست؟ کدام رمان نو اوست؟ کدام شعر امروز اوست؟ کدام اش با او صادق است و خودش را نشاناش می دهد؟ وَ کدام اش اهل هیاهو و دعوی کذب است؟ اهل بازار و مشغله و سرگرمی است؟ کدام اش نقش زیباست بر آینهی پیش روی زشت؟
و سوالی دیگر، به نظر شما ما در کجای مرحلهی "آدم " شدن و "انسان" شدنایم؟
در کجای مسیر ِ به سمت امروز و درک انسان قرار داریم، آیا به لحاظ تاریخی هنوز در برههی ایجاد ارتباط با دنیا و جهانایم یا نه، رسیدهایم به آنجا که بسازیم؟
اگر نرسیده باشیم، برداشتن ابزار انسان امروز برای الان ِ ما شبیه این است که گوریل مادهای، آینهی ملکهی زیبایی جهان را پیش روی خویش بگیرد و ناز وغمزه بیاید.
واقعیت این است که این گوریل هنوز در مرحلهی دیدن خویش در آب و شاید هم آهن صیقلی است، نه آینهی دست ساز ِ فلان استاد. مگر این که به تفاوت و جاماندگی خویش آگاه باشد. که ناآگاهی و جهلاش در کنار ادعای اصل بودن جنساش بیشتر مایهی خندهی دیگران میشود.
http://tananegi.blogfa.com
12 /7/88