آقای رادی! من یکی از آن ده نفر بودم.گفتوگوی ستاره بهروزی با حمیده بانو عنقارادی را هیچوقت از نزدیک ندیدم اما یادم است در جایی از قول او خوانده بودم که "گاهی نمایشنامه من را مینویسد و گاهی من نمایشنامه را "شاید به همین علت است که ندیدنش ناراحتم نمیکند. او را میشناسم و انسان مشوش روی صحنهاش را که نه به ضرب "نرمینکساز و ترقص یا مراسم مستظرفه" بلکه با گوشت و خونش بند بند وجودم را به ارتعاش درمیآورد. لحظههای نابی را با نوشتههایش تجربه کردم با شکوه در نم نم باران زیر آلاچیق، در کنار بامداد "از پشت شیشهها"، با خانم گل و نگرانیهایش، در اتاقهای "ارثیه ایرانی" و حالا میخواهم درباره کسی بنویسم که این لحظات را مدیون اویم. رادی به خاطر ارادتش به رشت آبی مهربان بارها محکوم به پرداختن به تئاتر منطقهای شد اما به قول خوب خودش "بر چه اساسی شخصیتهای تهرانی ملیاند و شخصیتهای گیلانی یا خوزستانی منطقهای؟" تاکید رادی بر رشت شاید نشات گرفته از کوچ اجباری دوران کودکیاش از این شهر مهربان باشد و خاطراتی شیرین در روزهای تلخ جنگ جهانی دوم و شاید ستمهایی بر آن شهر "شهید" رفته. اما چیزی که غیر قابل انکاراست این است که رادی در تمام آثارش به نوعی دغدغه یک تئاتر جهانی را داشته است. او معتقد بود که این گونه تئاتر دردهای مشترک انسان معاصر را با لحنهای مختلف بیان میکند اما چه شد که تئاتر ایران از این قافله جا ماند شاید اینکه تئاتر ما ملغمهای از فرم و تکنیک غربی و بینش فلسفی و راهحلهای شرقی در زبانی مرده است و این نشاندهنده نیاز کشورهای جهان سوم به نوعی تئاتر است که رادی آن را "تئاتر هویت" مینامند. "یک تئاترملی با یک طنین تاریخی در مورد دردهای معاصر". از دید رادی هنر تئاتر به عنوان یکی از مسئولترین هنرها باید متعهد به روز باشد و در مورد جریانهای اجتماعی. از این رو رادی مخالف "نوستالژی تاریخ" در نوشتن نمایشنامه است که از دید او یا "گریختن از شر روبهرو" یا "صدف درشتی است که خالی از آدمهای روزگار ما". از دیدگاه رادی تئاتر از برخورد با اجتماع شکل میگیرد و این برخورد به معنای فیزیکی نیست بلکه بیشتر "حساسیت گیرندههای مخمر" نویسنده را طلب میکند. او بین تئاتر سیاسی و تبلیغاتی تمایز قائل میشود و از دید او این متعهد به روز بودن تاثیر گرفتن از یک سیکل معین تاریخی نیست. درباره جریانهای اجتماعی روز غالباً به نوعی تمثیل در تئاتر میانجامد ولی امتیازی که تئاتر دارد این است در شرایط نامساعد میتوان برای آیندگان "هاگ" ببندد. جایی از رادی خوانده بودم که "رسالت تئاتر ترسیم مدینه فاضله نیست بلکه آرزویی است خاضعانه که شبی نه 100نفر بلکه 10 نفر از تماشاچیان را منقلب کنم" من فقط میخواهم اینجا بگویم آقای رادی! من یکی از آن ده نفر بودم...
ستاره بهروزی
در مورد اجرای کارهای رادی، چرا این اجراها محدود به آقای مرزبان است؟
این سوال شما را میتوانم اینگونه تغییر دهم که (غیر از یکی دو استثنا) چرا در بین کارگردانهای حرفهای تنها آقای مرزبان برای اجرای کارهای رادی اشتیاق نشان میدهند؟ و پاسح اینکه کارگردانهای پیشکسوت، متنهای خارجی و یا اقتباس از متون کهن را ترجیح میدهند زیرا این آثار سهلالوصول هستند، صاحبی ندارند و میتوانند تا بینهایت در آنها دخل و تصرف کنند بدون این که کسی مدعی متن شود. دوم اینکه اینگونه فکر میکنند که به علت خارجی بودن اثر و بزرگی ابعاد صحنه (80 بازیگر و 10 نوازنده و ...) شان بیشتری برایشان حاصل میشود و سوم اینکه متن خارجی یا اقتباس از متون کهن، کمتر مورد ممیزی قرار میگیرد و در نتیجه کارگردان مربوطه آسایش و امنیت بیشتری در زندگی خواهد داشت. اما در مورد کارگردانهای جوانتر؛ رادی در "پشت صحنه آبی" میگوید: "به عقیدهی من نمایشنامهنویسان و کارگردانان با نگاه به کار هنرمندان اروپایی دچار توهم شدهاند. در واقع هنرمندان ایرانی از عملکرد اروپاییان در تاتر مدلسازی کردهاند، بدون اینکه ضوابط و شاخصههای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی خودمان را در نظر بگیرند. درست است که برخی از هنرمندان اروپایی نمایشنامهای که خودشان نوشتهاند، کارگردانی کردهاند اما عموماً یک وجه کار آنها شاخصتر بوده و در تاریخ مانده است. چنانچه ما مولیر را بهعنوان نمایشنامهنویس میشناسیم و بخش کارگردانی آن را حذف میکنیم. حتی شکسپیر و ایبسن هم تعدادی از نمایشهای خودشان را کارگردانی کردهاند، ولی همه آنها را بهعنوان نمایشنامهنویس میشناسند. حالا نویسندگان ما این نمونهها را الگوی کار خود کردهاند، حتی آنهایی که در اصل نمایشنامهنویس نیستند- یعنی آن جوهره و مادهی مستعد نمایشنامهنویسی را ندارند- از آنجا که می خواهند علاوه بر کارگردانی، نویسنده کار خودشان هم باشند، دست به نوشتن زدهاند." البته یکی دیگر از دلایل این کار نیاز مالی است که بعضی نمایشنامهنویسان را وسوسه میکند. اگر این معضلات از طریق سازمانهای مربوط به هنرهای نمایشی حل میشد، امروز همه نویسندگان ما کارگردان نبودند. این توضیحات داده شد تا به این جا برسیم که بگویم تنها هادی مرزبان این دیکته را نوشته است و از آن جایی که دیکته نوشته شده ممکن است غلط هم داشته باشد هجمهی سنگینی از انتقادات به اجراهای او در طول این سالها شکل گرفته و حالا سوال من این است آیا چون دیگران به هر دلیلی از بار این مسئولیت شانه خالی کردهاند عذر آنها موجه است؟
چرا رادی در حدی که شایسته او و کارهایش است شناخته شده نیست؟
این سوال شما را از دو بعد میتوان بررسی کرد، شخصی و فراشخصی. در بعد شخصی، متاسفانه باید بگویم که بسیاری از جوانهای ما جذب اداهای روشنفکرانه میشوند نه آثار و افکار روشنفکران، به طوری که اصلاً وارد دانشکدههای هنر میشوند که متفاوت باشند. در حالیکه رادی هنرمندی بود بدون اداهای مرسوم. به عادیترین فرم ممکن لباس میپوشید، به عادیترین نحوه ممکن زندگی میکرد، در مجامع عمومی دیده میشد، احیاناً از بقالی سر گذر خرید میکرد، در دسترس خبرنگاران بود و آنها برای صحبت با او مجبور نبودند از چند صافی یا فیلتر عبور کنند و برای سه هفتهی بعد زمان ملاقات بگیرند و در نتیجه هیچگاه دور سرش هالهای از راز و رمز تشکیل نشد که اینگونه جوانان را مجذوب خود کند.
اما بعد فراشخصی که برمیگردد به عملکرد سیستم آموزشی، پژوهشی، تبلیغاتی و برنامهریزی مجموع سازمانهای تاتری، دانشکدهها، رسانهها که به صورت محسوس و نامحسوس، مستقیم و غیرمستقیم در تمامی این سالها کوشیدهاند تا تئاتر را مساوی با تعزیه، شبیهخوانی، تختهحوضی، معرکهگیری و سایر گونههای آئینی سنتی و اقتباس از تاریخ جلوه دهند و شما این رویکرد را در دانشکدهها به نحو بارزتری مشاهده میکنید.
در نتیجه دانشجوی کممطالعه (اگر نگویم بیمطالعه) که ماهیت هنری خود را توسط مجموع این شرایط پیدا میکند و خودش تاثیر کمی در شکلگیری آن دارد، دارای ذهنیتی میشود که به او تزریق شده است. اما از همه این موارد که بگذریم کسانی که به "تئاتر هویت" یعنی تئاتر آدمهای زندهی روزگار معتقدند، رادی را متناسب با جایگاه شایستهاش می شناسند و خوب هم میشناسند.
به تیپهای نمایشی اشاره کردید. رادی همیشه از شما به عنوان یک همراه و یار صمیمی نام میبرد اما زنها در بعضی نمایشنامههای رادی نقش منفعلی دارند که با دیدگاه رادی نسبت به زن مغایرت دارد این به چه صورت است؟
ما به دنبال نگاه واقعگرایانهی رادی به زندگی، با طیف گستردهای از شخصیتهای زن مواجهیم مثلا شما گیلان و آفاق در "ملودی شهر بارانی" را منفعل میدانید؟ و یا کتایون در "منجی در صبح نمناک"، ناهید در "شب روی سنگفرش خیس" و یا فرح در "کاکتوس" منفعلند؟ شما در مورد شخصیتهای زن "لبخند با شکوه آقای گیل" چه نظری دارید؟ به همین دلایل گفتن این که زنهای نمایشنامه های رادی منفعل هستند همانقدر سطحی و غلط است که منتقدی در مورد زبان در آثار رادی (تنها به دلیل تکرار چند کلمه در بیان کارکترها) گفته بود "شخصیتهای رادی همه مثل هم حرف میزنند و همه مثل خود رادی"!
به هر حال رادی بهعنوان یک نویسنده متعهد و مسئول، واقعیتهای زندگی را در زمانهای که زیسته به ثبت رسانده است بدون هیچ ملاحظه و باجدادنی. ولی این به آن معنا نیست که با چنین طرز فکرهایی الزاماً موافق بوده است، چنانکه میبینیم که رادی در مکالمات، زن را "در کنار مرد سرافراشته" توصیف میکند، برای رادی زن "آزاده، با منش، مدرن" دوشادوش مرد حرکت میکند و"مرشد مرد است."
در مورد چاپ آثار رادی مشکلی وجود دارد؟
در حال حاضر ادارهی ممیزی بیش از 80 مورد در نمایشنامه "صیادان" ایراد گرفته و خواستار تغییر یا حذف آنها شده است. به همین دلیل فعلاً چاپ و نشر آن معلق مانده در حالی که همین نمایشنامه دو بار در سالهای 1382 و 1386 در جلد اول "روی صحنه آبی" چاپ و منتشر شده. متاسفانه کسی پاسخگوی این تناقض در معیارهای ممیزی نیست. -
-
-