-چند شعر از سعید موغانلی
ترجمه آهو حسّانی
از شعرهای زندان
(نامت آزادی ست)
۱
دیوارها رودروی هم ایستاده اند امشب
دیوارها به حرف می آیند امشب
دیوارها چشم در چشم هم می دوزند امشب
امشب میان این دیوارهام
۲
به ماه دست درازی کردم... موی خورشیدُ کشیدم
خالی از نفرت پُرشدم درعشق
آدم نشدم ... شاعرشدم من...
طرف های خدا می پرم تو آسمونا…
۳
دوست داشتن، خودِ خودکشی ست
گل یخ به آفتاب زُل زد و آب شد
دوست داشتن خودِ خود کشی ست
تنها بیا دوست بداریم که نیست... دوست داشتن
میان من و تو و ما
خودِ انقلاب است
من عاشقم
و در زندانم!
۴
(قسمت نُهم)
کی مهمون من می شه
تو لیوان پلاستیکی آب... تشنه ام
تو ظرف شامپو.... قند
یک قوطی بیسکویت....مادر
بالای سرم کلاغِ قار قار
برای من گوشه ای از آسمان بیاورد
کی به مهمونی من میاد
کی مهمون من می شه امشب
کی مهمون من…
کی به من سلام می کنه و وا می سته
کی تو خواب های من میاد
وقتی می خواد تو بیاد مواظب باشه...دم در مأمور ایستاده
کی به من سلام
به کی سلام
کی به من آب.... کی به من چایی میده
کی به من نون... نمی خوام
تو اعتصابم
بخوای نخوای
به من یه سلام لازمه
یه آسمون
کی دل میده به من
دلمو تو امامیه* جا گذاشتم.... یادم رفته
کی دلش به من می سوزه... تا این صبح باز بشه
کی مهمون من میشه
تو این سلٌول یه قلبِ تاپ تاپ
یکی تو سیاهی می پیچه
کی به من قار قار قار
برف برف...
غار غار غار...
برف ...
* امامیه نام گورستانی در تبریز