دوشنبه

زوزه
رباب محب

با صدای شاعر

گر کارِ فلک به عدل سنجیده بُدی
احوالِ فلک جمله پسندیده بُدی
ور عدل بُدی به کارها در گردون
کی خاطرِ اهلِ فضل رنجیده بُدی
خیام


ابعادِ تخریب ........ بر پیکرانسانیِ ما ضرب می شود
ما مساوی می شویم با... قلمِ پایت را می شکنم
.................................... اگر از خانه ات شوی بیرون.


نگاه کن!
رقم هایِ.......پشتِ شیشه هایِ مِه گرفته
شعرهایِ مرا چند فاز می کنند.


امروز
نیمی از مرا آماندا با زلزله برد
نیمه یِ دیگرم را سیل وُجنگ وُ حبس وُ بلندگوهایِ حضرت عباسی
وَ دُمِ خروس


جهان به یقین....هسته یِ هلوئی ست .... در گلویِ جامِ جم

اینک که گوئی ...کسی بر طبل ما ... می کوبد.
گوئی... کسی بر طبل ما ... با دست هایِ دیگری می کوبد.
گوئی ... کسی بر طبل ما... ...... آری .... می کوبد

........................................امیدی هست؟



دست هایم بر شقیقه وُ بردل!
........................ این صدا...... صدایِ افتادنِ برگ است
............................................ بر خاشاک وُ بر
............................................. رویِ واژه هایِ تو



وتو؟
تو.......دقایقی قبل از سقوط
دقایقی..... قبل از وقوعِ حادثه
کجایِ رفتن....... کجایِ رسیدن بودی؟

این صدا
صدایِ زنی ست
به شمایلِ یک وَ صفر می آید
سازِ مرا بی کلید کوک می کند
تا زبانِ مرا به سقِ دهانم بکوبند بگویند:


تأیید شدی؛ تُنگِ بلورِ دست هایِ زندگی
زهدانِ خالیِ دیوارهایت
نطفه هایِ مترسک ات را
به تاراج می بردند

به جهانِ اوّلت برگرد!



اینک
کمی بیشتر از لرزشِ شانه های آماندا برخاک
گرگی.... دیوارهایم را می لرزاند.



روز..اما ..هم چنان.... راهِ خود را می رود
و یک شبِ دیگر
من غوطه ور...در خودم می مانم
کنارِ ترس هایِ خانه گی.



و این صدا...
و این صدا...
صدا...
صدا
به شمایلِ سنگ وُ سایه می آید:


غبار
: غبارِ پنجره
قرص
: قرصِ ماه
و آن سایه
که آخرین پله هایم را گرفت رفت
سرم را خطاب می کند


یک نفس تا نمازِ شامِ غریبان
صدایِ زوزه می آید
هو.....................

باید
خودش باشد
دهانِ
به بویِ گرگ
آغشته.


اول مارس دوهزار و ده/استکهلم
2010/02/27 زمین لرزه شدیدی به وسعتِ ۸.۸ ریشتر شیلی را به لرزه در آورد و آمانداها را با خود برد تا با خاطره اش بماند. این درحالی است که هنوز از خاطره یِ سلامِ ندا به آزادی و وداعِ او با ظلم سالی نگذشته است. مغروقم در خاطره... خاطره یِ جزنی، خاطره یِ گلسرخی و دانشیان، خاطره یِ فرخزاد، خاطره یِ مختاری. خاطره یِ پوینده. خاطره یِ پناهی؛ جعفرها. خسروها. هدایت ها. با نام ها. و بی نام ها... شهلا، هما. برگیتا صدیقه. از شما خاطره ها دارم... و خاطره هائی از مرگ.
اما مرگ هر عزیز پایان یک زندگی نیست. که زندگیِ تازه است!



0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!