-
نگاهی کوتاه به پانزده «ترانهی جنبش این دوران»
[1] در آینهی دو ترانهی جنبش دوران مشروطیت و سه ترانهی دوران انقلاب اسلامی
این جستار پیش از این در نشریهی آرش شمارهی 104 چاپ شده است.
دهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در ایران را از زوایای گوناگون میتوان نگریست. میتوان نوشت: 22 خردادماهِ سال 1388، یک نقطه عطفِ تاریخی. آنگاه زیر این عنوان فصلها باز کرد: سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی. آنگاه میتوان هر فصل را با موضوعها پُر کرد، راهها یافت، حدسها زد، پرسشها مطرح کرد، تحلیلها نوشت.
در میانِ این همه، نگاه به ترانههایی که در این دوران به مناسبت «جنبش مردم» خوانده شدهاند نیز کاری است؛ شاید موضوع جستارها، شاید موضوع کتابی، شاید موضوع کتابها. پس جستاری که پیش رو دارید تنها پیشدرآمد کوتاهی است بر همهی چیزهایی که میتوانند در موردِ «ترانههای جنبش این دوران» نوشته شوند.
جستار کوتاهی که پیش رو دارید برمبنای مقایسهی پانزده ترانه که در فاصلهی 23 خردادماه تا پایان مهرماه سال 1388 اجرا شدهاند با دو ترانهی دوران مشروطیت و سه ترانهی دوران انقلاب اسلامی نوشته شده است. بدین ترتیب این جستار بر دو محدودیت استوار است: محدودیت زمانی، محدودیت تعداد ترانهها.
ناگفته روشن است که محدودیت تعداد ترانهها سبب شده است که گزینشی ناگزیر صورت گیرد. در این گزینش اما، نه دلایل سیاسی در کار بوده است نه دلایل ادبی. تنها تلاش شده است پانزده «ترانهی جنبش این دوران»، دو ترانهی دوران مشروطیت و سه ترانهی دوران انقلاب اسلامی آینهی خصلتنمای ترانههای دوران خود باشند.
سه چیز دیگر را نیز بگویم: نخست این که: سه شعر ایران کهن، سرودهی فریدون مشیری، بشارت، سرودهی نیما یوشیج، ناز پرستو، سرودهی مهدی اخوان ثالث به این دلیل در میان پانزده «ترانهی جنبش این دوران» حضور دارند، که در این «دوران» اجرا شدهاند. دوم این که: در «ثبت» همهی ترانهها شیوهی نگارش یکسانی به کار گرفته شده است، سوم این که: نام ترانهسرا، آهنگساز، خوانندهی ترانهی خونبهاء، نام ترانهسرا، آهنگسازِ ترانهی ندای ایرانزمین و نام آهنگساز ترانهی ندای صلح و آزادی را پیدا نکردهام. جای نام آنها با علامت سئوال پر شده است. دریغ!
در این جستار چه میکنیم؟ گام به گام روشن خواهد شد. نخست پانزده «ترانهی جنبش این دوران» را به ترتیب حروف الفبا به دنبال هم مینویسیم.
1
نام ترانه: آزادیی میهن، ترانهسرا: عباس، آهنگساز: تولید اوستا، خواننده: عباسرسیده موسم آزادیی میهن/ شده هنگام رسواییی اهریمن/ چه خوش باشد که با هم همزمان بودن/ دو باره شاخ و برگ ظالمان چیدن/ بزن بارون بشوی گرد و غبار جاهلیت/ که معنی بگیره باز دوباره آدمیت/ ببر باد صبا پیغام این آزادهگان را/ به سر آمد زمان بردهگی و تابعیت/ به پا خیزیم/ به پا خیزیم/ بیا ایرونی آزاده باشیم و به پا خیزیم/ به پا خیزیم و یک بار دیگر با هم درآمیزیم/ بیا همت کنیم این سرزمین آریایی را/ ز چنگ ظلم و استبداد اهریمن رها سازیم./ به پا خیزید شما ای مادران رنج و غم دیده/ به پا خیزید شما ای نوجوانان ستمدیده/ به پا خیزید شما ای عاشقان راه آزادی/ به پا خیزید، بکوشیم در ره عمران و آزادی.
نام ترانه: ایران کهن، ترانهسرا: بر مبنای شعر ایران کهنِ فریدون مشیری، آهنگساز: پژمان طاهری، خواننده: شهرام ناظری
ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو/ ای بغض گل انداخته فریاد خطر شو/ ای روی برافروخته خود پرچم ره باش/ ای مشت برافراخته افراختهتر شو/ ای حافظ جان وطن از خانه برون آی/ از خانه برون چیست؟ که از خویش به در شو/ گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش/ ور تیغ فرو بارد، ای سینه سپر شو/ خاک پدران است که دست دگران است/ هان ای پسرم خانه نگهدار پدر شو/ دیوار مصیبتکدهی حوصله بشکن/ شرم آیدم از این همه صبر تو ظفر شو/ تا خود جگر روبهکان را بدرانی/ چون شیر در این بیشه سراپای جگر شو/ مسپار وطن را به قضا و قدر ای دوست/ خود بر سر این تن به قضا داده، قدر شو/ فریاد به فریاد بیفزای که وقت است/ در یک نفس تازه باز اثر شو/ ایرانیی آزاده جهان چشم به راه است/ ایران کهن در خطر افتاده، خبر شو/ مشتی خس و خار اند، به یک شعله بسوزان/ بر ظلمت این شام سیهفام سحر شو.
نام ترانه: برخیز مرگ یا فتح، ترانهسرا: بر مبنای شعر بشارتِ نیما یوشیج؛ آهنگساز: محمد شمس، خواننده: گیسو شاکری
برخیز تا کَنیمش ز بیخ و از بنیاد/ برخیز مرگ یا فتح هرچه باداباد/ یا بمیریم یا جملهمان گردیم صاحب زندهگانیی آزاد/ برخیز وقت جنگ است رو به راه کنیم/ برخیز مرگ یا فتح هرچه باداباد!
نام ترانه: بشکن، بسوزان، دود کن، ترانهسرا: شهریار دادور، آهنگساز: شاپور باستان سیر، خواننده: سعید عباسیانبشکن، بسوزان، دود کن/ تو این بت مرگآفرین/ تا بشکفد در خاک ما صدها گل از صدها طنین/ تا بگسلد زنجیر تو از پای تو/ باید شود فریاد تو/ بام بلند داد تو/ در گوش این دژخیم و دد/ این شوم شبکردار بد/ این بدیتر از بد بود/ دست تو اما دست من/ دست من اما دست تو/ سیلی خروشان گر شود/ بنیان این سد برکند/ آن گاه به رقصی جانفزا/ در شادیی بیحد خود/ آزادیات را شعر کن/ شعری به رنگ سرخ گُل/ بر خاک ایرانات ببین/ بر خاک ایرانات ببین.
نامِ ترانه: بینام، ترانهسرا: فرامرز اصلانی، آهنگساز: فرامرز اصلانی، خواننده: فرامرز اصلانیاز ته تاریکی چه صدایی برخاست/ در سکوتی بودیم که ندایی برخاست/ نه ز یک جا که همه اهل جهان فهمیدند/ کین گل پرپر باغ ز چه جایی برخاست/ آن که افتاد به خاک/ آن که در گوشهی میدان جان داد/ عاشق مام وطن بود بدان/ جان خود بهر تو و ایران داد/ همهی دنیا را مرگ تو افسون کرد/ درد این ملت را باز هم افزون کرد/ خون سر خی که تو را گلگون کرد/ همه دلهای جهان را خون کرد
نام ترانه: جوان ایرانی، ترانهسرا: پیمان وهابزاده، آهنگساز: محمد خرازی، خواننده: محمد خرازیتو ای حس بیدار جهان، جوان ایرانی/ تو ای نبض پویای زمان، جوان ایرانی/ تو سرچشمهی شور جانها، در انسان جاریی فردا/ بر پیشانیات بوسه میزنم، میستایم تو را/ در واژههای سبز این سرود میسرایم تو را/ زمین گوی آیندهی تو، جوان ایرانی/ بهار آمد از خندهی تو، جوان ایرانی/ شبان سرودی تو یک تن/ سحر هدیهی تو به میهن، جوان ایرانی/ ندا نقش جانات فروزان، نگاهات طلوع بهاران/ ز مهرت کنون گشته پیدا، هزاران ندا در دل ما.
نام ترانه: خونبها، ترانهسرا: ؟، آهنگساز: ؟، خواننده ؟:قسم به بوسهی آخر، قسم به تیر خلاص/ قسم به خون شقایق نشسته بر تن داس/ قسم به آتش پنهان به زیر خاکستر/ قسم به نالهی مادر، قسم به بغض پدر/ قسم به مشت برادر، قسم به خشم رفیق/ قسم به شعلهی کبریت و قسم به خواب حریق/ قسم به بال پرستو، به عطر فروردین/ قسم به نبض ترانه، قسم به خاک زمین/ که خون بهای تو خون سیاه جلاد است/ سکوت دامنه در انتظار فریاد است/ که خون بهای تو اتمام این زمستان است/ طنین نام تو در ذهن هر خیابان است.
نام ترانه: طاقت بیار رفیق، ترانهسرا: مهدی موسوی میر کلائی، آهنگساز: ارسلان محمودی، خواننده: سیاوش قمیشیطاقت بیار، رفیق، رفیق، رفیق،/ طاقت بیار میشه شنید خندیدن دلخواه رو/ تو زنده میمونی رفیق، طاقت بیار این راه رو/ توفانو پشت سر بذار، اون سمت ما آبادیه/ این زمزمه تو گوشمه، فردا پُر از آزادیه/ طاقت بیار رفیق، دنیا تو مشت ما است/ طاقت بیار رفیق، خورشید پشت ما است/ طاقت بیار رفیق، ما هر دو بیکسیم/ طاقت بیار رفیق داریم میرسیم/ دنیا اگه تاریک شد دستای فانوسو بگیر/ با من بیا! با من بیا، چیزی نمونده از مسیر/ سرما و سوز برف رو آهسته پشت سر بذار/ امروز وقت خواب نیست، ما با همیم طاقت بیار.
نام ترانه: من همون ایرانم، ترانهسرا: رها اعتمادی، آهنگساز: فرید زولاند،خواننده: گوگوشمنو از یاد بردین، من همون ایرانم/ وقتی رفتین گریه کردم توی اون فصل غمآلود/ گفتین اما برمیگردین، همه دلخوشیم همین بود/ گفتین و منم نشستم منتظر با چشم بیدار/ بچههای نازنینم پس چی شد وعدهی دیدار؟/ شبها که یاد گذشته پُر میشه توی وجودم/ دوباره یادم میافته که من اون روزها چی بودم/ خالی از حس حقارت، سرفراز بودم و سالار/ بچههای نازنینم پس چه شد وعدهی دیدار/ منو از یاد نبرین، میدونم ویرانم/ ضجههامو میشنوین، من همون ایرانم/ خسته از بوسهی شلاق، چیزی از تنم نمونده/ یه قفس شبیه گربه، پیکر منو پوشونده/ از همون روزی که رفتین من یه روز خوش ندیدم/ بچهها با من نبودین تا ببینین چی کشیدم / هنوز از خودم میپرسم که چی شد اون همه همت/ نکنه که خو گرفتین به پناهجویی و غربت/ هنوزم بیدار نشستم/ نکنه که برنگردین/ بچههای نازنینم، منو از یاد که نبردین؟/ منو از یاد که نبردین؟
نام ترانه: ناز پرستو، ترانهسرا: بر مبنای شعرِ مهدی اخوان ثالث، آهنگساز: دریا دادور، خواننده: دریا دادور خیز و بیا، ناز پرستو بیا/ ناز پرستوی سخنگو بیا/ خیز و بیا، توریام و توریام/ باغ بهشتام، پریام، حوریام/ خیز و بیا/ قمریی باغام بیا/ خیز و بیا، چشم و چراغام بیا/ ما همه شمع و همه پروانهایم/ یکه رو و تک چر و تنها نهایم/ هست در این غافلهی پُرشکوه/ از همه رنگ و همه دین و گروه/ هست در این نادره باغ بهشت/ بس گل نادر ز پی باغ و کِشت/ کارگر بیشهی مازندران/ پیشهور با هنر اصفهان/ دختر شیراز پُر از شعر و قال/ آینهی روی کمال و جمال/ وان پسر بابلیی شرمرو/ چون همهی بابلیان گرمخو/ آن که بود اهلِ خراسان زمین/ روشنیی دیدهی ایران زمین/ خیز و بیا، جان پرستو بیا/ جان پرستوی سخنگو بیا/ خیز و بیا دست به دست افکنیم/ در صف بدخواه شکست افکنیم/ نسلِ جوان باز قد برافراشته/ هر طرفی طُرفه گلی کاشته/ همسفر نسلِ جوان همچنان/ میرود از شهر بسی کاروان/ هم به سراغ کرج سبز پوش/ هم به شمیران پُر از جنب و جوش/ سوی دماوند کهنسالهم/ درهی میگون هم توچال هم/ سوی چمنها درهها، لالهها، چلچلهها، گلها، پروانهها/ خیز بیا، جان پرستو بیا/ جان پرستوی سخنگو بیا/ بیا! بیا! بیا!
نام ترانه: نترسون، ترانهسرا: ایرج جنتی عطایی، آهنگساز: فرید زولاند، خواننده: داریوشنترسون باغو از گل، نترسون سنگو از برف/ نترسون ماهو از ابر، نترسون کوهو از حرف/ نترسون بیدو از باد، نترسون خاکو از برگ/ نترسون عشقو از رنج، نترسون مارو از مرگ/ نه تیر و دشنه نه دار و زندون/ ستارهها رو از شب نترسون/ چه ترسی داره بوسه بر لب خونین آزادی؟/ چرا وحشت کنم از عشق؟ چرا برگردم از شادی؟/ از این خاموشه تا خورشید چه ترسی داره پل بستن؟/ از این سرچشمه تا دریا خوشا شکفتن و رستن/ نترسون عاشقا رو از این کولاک تاراج/ به خاک افتادن از عشقِ پروبال به معراج/ کجا پروانه ترسید از حریر شعله پوشیدن؟/ کجا شبنم هراسید از شراب نور نوشیدن؟/ از این شبگوشهی خاموش، از این تکرار بیرویا/ سلام ای صبح آزادی، سلام ای روشن فردا.
نام ترانه: ندا، ترانهسرا: اکبر ذوالقرنین، آهنگساز: مرتضی نیداوود، خواننده: رویاجان شما، جان ایران/ این وطن گشته ویران/ دشمن دلسنگ، اهل نیرنگ/ کشور ما را برده در جنگ/ مردم آزادهی ایران، همه به پا/ از ستم حیلهگران میشوی رها/ از سر زن ننگ حقارت تو بر فکن بیمهابا/ فقر فرهنگ کرده بیداد/ عشق و آهنگ رفته از یاد/ همصدا، همسخن کن شکایت، از غم مملکت، بینهایت/ نوجوانان، جانِ جانان/ یا سر دار یا به زندان/ این ندا جان خود کرده قربان/ تا به شما مردم آزادهی زمان/ عشق به آزادیی خود را دهد نشان/ یاد نداها همه جا گرد این جهان/ بر زبانها چون ترانه است/ عشق ایران در دل ما قصهای جاودانه است.
نام ترانه: ندای ایرانزمین، ترانهسرا: ؟، آهنگساز: ؟، خواننده: ماندانا روستاییتصویر یک میهن شده سیمای معصومات ندا/ صدای هر هممیهنه صدای مظلومات ندا/ قسم به اون نگاه تو، تو لحظههای واپسین/ ظلمتو جارو میکنی از پهنهی ایران زمین/ خونات گل پرچم ما/ آه ای ندای نازنین/ عزم ندای شعلهها است/ تو این خروش آتشین/ از اون ندا تا این ندا/ این خون بهای خلق ما است/ این قیمت آزادیه/ تقدیم تاریخ و خدا/ این خون سرخ و پر طپش کویرو گلشن میکنه/ از صفحهی تاریخ ما بنیاد کینو میکَنه/ نگاه تو میدونای شهر چه رزمیه، چه عزمیه/ با این شقایقهای سرخ، بهار فردا حتمیه.
نام ترانه: ندای سهراب، ترانهسرا: مزدشت، آهنگساز: مزدشت، خواننده: مزدشتخبر اومد زمستون داره میره/سکوت از شهر تیره پر میگیره/ نگاه کن پای آزادیی این خاک/ داره قشنگترین گلها میمیره/ خبر اومد که مردم تو خیابون/ تموم عاشقان جمع اند تو میدون/ خبر اومد ندا غلتیده در خون/ نذاره جون بده آزادی آسون/ خبر اومد که سینهاش سرخه خرداد/ تموم شهر پر از آتیش و فریاد/ خبر اومد که خون شد قلب سهراب/ ترانه رو سوزونده دست بیداد/ ببار ای آسمان بر این شب تار/ که عاشقا رو میبندن به رگبار/ جواب حق ما سرب و گلوله است/ ولی جنگل نمیمیره تبردار.
نام ترانه: ندای صلح و آزادی، ترانهسرا: بهنام باوندپور، آهنگساز: ؟ خواننده: افسانه صادقیاز سهراب نام فرزندم/ از جانام، جان در بندم/ در این زندان مردمکُش به جان تا جان همآهنگم/ ندا فریاد ما دارد/ صدای ما ندا دارد/ سلاح ما صدای ما است که هم شه هم گدا دارد/ ندای صلح و آزادی طنین تا کبریا دارد/ سرودی سبز، صفیری سرخ/ جنون جنس شما دارد/ نشان ما خس و خاشاک/ نشانی چون ندا دارد/ ندای صلح و آزادی طنین تا کبریا دارد/ سکوتی از سخن برتر/ چنین جنبش کجا دارد.
پانزده «ترانهی جنبش این دوران» را به ترتیب حروف الفبا به دنبال هم نوشتیم. نخستین حکم ما این است که در پانزده «ترانهی جنبش این دوران» عناصرِ نوع ادبیی حماسه غالب اند.
حالا تا حکم خود را ثابت کنیم از ویژهگیهای حماسه بهسرعت گذر کنیم.
2
حماسه چیست؟ حماسه حاصل دورانی است که در آن هنوز میان ذات انسان و واقعیتِ جهان شکافی وجود ندارد؛
[2] دورانی که در آن انسان خوشبینانه در راه غایتِ دلپذیر جهان نبرد میکند. قهرمان حماسه دلاوری است یگانه که حس و کردارش بسیار فراتر از حس و کردار دیگران است.
[3] او نمایندهی جمعی است که به او چشم امید دوختهاند. حماسه یک شعر بلند روایی است که ماجراهای قهرمانانه را روایت میکند.
[4] همهی حماسهها رااما، عناصر مشترکی به هم شبیه میکند: مرگ گِرد سر قهرمان حماسه میچرخد. قهرمان حماسه شجاعانه پا به میدان نبردی میگذارد که میتواند آبستن مرگ او باشد. شجاعت قهرمان حماسه اما، کور نیست. برخاسته از باور به جهانی آرمانی است؛ باور به آیینی برتر، اخلاقی برتر، نظمی برتر، فردایی برتر. قهرمان حماسه در راه تحقق جهانی آرمانی نبرد میکند؛ بی آن که حتا لحظهای در امکان پیروزیی خویش تردید کند. قهرمان حماسه همهی رنج جهان را به جان میخرد تا وسایل پیروزیی اردوی خیر فراهم شود؛ وسایل دستیابی به کمال جهان.
[5] چنین نبردی، البته، در صورتی حقانیت بیخدشه دارد که در مقابل دشمنی صورت گیرد که تبلور شر مطلق باشد. قهرمان حماسه نمیتواند بجنگد، اگر خود را نمایندهی خیر مطلق و دشمن را نمایندهی شر مطلق نپندارد.
[6] از ویژهگیهای حماسه بهسرعت گذر کردیم.
حالا به پارهای از این ویژهگیها در پارهای از «ترانههای جنبش این دوران» نگاه کنیم.
3
در تکهای از ترانهی ایران کهن چنین میخوانیم: ای خشم به جان تاخته توفان شرر شو/ ای بغض گل انداخته فریاد خطر شو [...] گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش/ ور تیغ فرو بارد ای سینه سپر شو.
ترغیب به نبردی قهرمانانه با شر مطلق فریاد این تکه از ترانهی ایران کهن است.
در تکهای از ترانهی بشکن، بسوزان چنین میخوانیم: بشکن، بسوزان، دود کن/ تو این بت مرگآفرین/ تا بشکفد در خاک ما صدها گل از صدها طنین.
ترغیب به نبردی قهرمانانه با شر مطلق فریاد این تکه از ترانهی بشکن، بسوزان است.
در تکهای از ترانهی بینام چنین میخوانیم: آن که افتاد به خاک/ آن که در گوشهی میدان جان داد/ عاشق مام وطن بود بدان/ جان خود بهر تو و ایران داد.
ستایش نبردی قهرمانانه که منجر به مرگ قهرمان در راه خیر مطلق میشود فریاد این تکه از ترانهی بینام است.
در تکهای از ترانهی ندای ایرانزمین چنین میخوانیم: قسم به اون نگاه تُو تو لحظههای واپسین/ ظلمتو جارو میکنی از پهنهی ایران زمین/ خونات گل پرچم ما آه ای ندای نازنین/ عزم ندای شعلهها است تو این خروش آتشین.
ستایش مرگِ قهرمانانه، ایمان به پیروزیی خیرِ مطلق فریاد این تکه از ترانهی ندا است.
در تکهای از ترانهی بشارت چنین میخوانیم: برخیز تا کَنیمش ز بیخ و از بنیاد/ برخیز مرگ یا فتح هرچه باداباد.
ستایش نبردی قهرمانانه با شر مطلق فریاد این تکه از ترانهی بشارت است.
ویژهگیهای حماسیی «ترانههای جنبش این دوران» را خواندیم.
حالا در راه جستوجوی گفتمان حاکم بر «ترانههای جنبش این دوران» از تعریفِ گفتمان بهسرعت گذر کنیم.
4
گفتمان چیست؟ بر مبنای اندیشهی دیرینهیشناسانهی میشل فوکو «گفتمانِ» بنیان «رژیم حقیقت» است. یعنی چه؟ یعنی اینکه گفتمان مجموعهای از نشانههایی است که به دنبال هم میآیند تا یک حکم «حقانی» را بیان کنند.
[7] یعنی اینکه گفتمان روایت خویش از جنبههای گوناگونِ واقعیت را به احکامی تبدیل میکند که بنیانهای ارزشهای یک جامعه را میسازند. گفتمان کلان روایتی است که قدرت را توجیه میکند. اما تنها قدرت حاکم گفتمانهای خویش را نمیسازد؛ صداهای دیگر نیز گفتمانهای خویش را میسازند؛ کلانروایتهای خویش را میسازند؛ بنیانهای قدرت خویش را میسازند.
میشل فوکو در این مورد سخنها گفته است. به عنوان نمونه در کتاب زایش درمانگاه نشان میدهد که فاعل شناساییی بیمار چهگونه در روند تاریخ شکل میگیرد. علم پزشکی در قرن هیجدهم بیماران را از زاویهی معرفتشناسانه مینگریست. در این نوع گفتمان تشخیص نشانههای بیماری اهمیت داشت. یعنی اینکه ریشههای بیماری در جایی به جز جسم بیمار جستوجو میشد. بر مبنای این گفتمان، مرگِ پایان راه نبود. با گذر زمان اما، این گفتمان به سود پزشکیای که بر آسیبشناسیی جسم بنیان گذاشته شده بود، تغییر کرد تا مرگ در مرکزِ علم پزشکی قرار گیرد. از این پس علم پزشکی گِرد محدودیت اجتنابناپذیر جسم شکل میگرفت؛ گِرد فناپذیریی جسم.
[8] از تعریف گفتمان بهسرعت گذر کردیم.
حالا به گفتمانهای حاکم بر «ترانههای جنبش این دوران» نگاه کنیم.
5
نخستین گفتمان حاکم بر «ترانههای جنبش این دوران» این است: نسلِ جوان آبستن همهی ارزشهای خیر است. به عنوان نمونه به تکههایی از دو ترانهی خود نگاه کنیم.
ترانهی نخست: جوان ایرانی: تو ای حس بیدار جهان، جوان ایرانی/ تو ای نبض پویای زمان، جوان ایرانی/ تو سرچشمهی شور جانها، در انسان جاریی فردا/ بر پیشانیات بوسه میزنم/ میستایم تو را.
ترانهی دوم: آزادیی میهن: به پا خیزید شما ای مادران رنج و غم دیده/ به پا خیزید شما ای نوجوانان ستمدیده/ به پا خیزید شما ای عاشقان راه آزادی/ به پا خیزید، بکوشیم در راه عمران و آزادی.
دومین گفتمان حاکم بر «ترانههای جنبش این دوران» این است: وطن مقدس است. تنها تکهی جهان است که میتوان در راه آن از سر گذشت. به عنوان نمونه به تکههایی از دو ترانهی خود نگاه کنیم:
ترانهی نخست: ترانهی ندا: یاد نداها همه جا گرداین جهان/ بر زبانها چون ترانه است/ عشق ایران در دل ما قصهای جاودانه است.
ترانهی دوم: من همون ایرانم: منو از یاد بردین، من همون ایرانم/ وقتی رفتین گریه کردم توی اون فصل غمآلود/ گفتین اما برمیگردین، همه دلخوشیم همین بود/ گفتین و منم نشستم منتظر با چشم بیدار/ بچههای نازنینم پس چی شد وعدهی دیدار؟
سومین گفتمانِ حاکم بر «ترانههای جنبش این دوران» این است: آزادی ارجمندترین هدف هستی است. به عنوان نمونه به تکههایی از دو ترانهی خود نگاه کنیم:
ترانهی نخست: ندای صلح و آزادی: ندا فریاد ما دارد/ صدای ما ندا دارد/ سلاح ما صدای ما است که هم شه هم گدا دارد/ ندای صلح و آزادی طنین تا کبریا دارد.
ترانهی دوم: نترسون: از این شبگوشهی خاموش، از این تکرار بیرویا/ سلام ای صبح آزادی/ سلام ای روشن فردا.
سه گفتمان حاکم بر «ترانههای جنبش این دوران» را خواندیم.
حالا در راه جستوجوی ساختار «ترانههای جنبش این دوران» از اندیشهی ساختار گرایی بهسرعت گذر کنیم.
6
ساختارگرایی به مثابه یک روش، شاید از اندیشهی فردینان سوسور آغاز میشود. فردینان سوسور به سه سطح فعالیت زبانی اشاره میکند: لانگاژ، لانگ، پارول. تعریف ساختار لانگاژ، که مطلق زبان است، ممکن نیست. لانگ ساختار عام زبان است؛ پارول گفتار خاصِِ یک فرد.
[9] رابطهی لانگ و پارول بنیان اندیشهی ساختارگرایی است؛ رابطهی ساختار عام و ساختارهای خاص. بر مبنای اندیشهی ساختارگرایی، از یکسو ساختارهای خاص آینهی ساختارهای عام است، از سوی دیگر ساختار عام خود را در ساختارهای خاص تکثیر میکند. در چهارچوب همین جستوجوی ساختارهای خاص در ساختار عام ـ ساختار عام در ساختارهای خاص است که به عنوان نمونه ولادیمیر پراپ ساختار مشترک قصههای پریانهای روسی را جستوجو میکند؛
[10] یا لوی استراوس هر اسطوره را یک پارول میخواند که به الگوی ساختار لانگ جهان اسطورهها بریده شده است.
[11] ساختارگرایی نظم مشترک ساختارها را جستوجو میکند؛ تقابلها، تفاوتها، تشابههای مشترک را.
از اندیشهی ساختارگرایی بهسرعت گذر کردیم.
حالا به ساختار حاکم بر «ترانههای جنبش این دوران» نگاه کنیم.
7
در راه جستوجوی ساختار ترانههای این دوران، نخست هر ترانه را در یک روایت فرو میکاهیم. به این نتیجه میرسیم که ساختار عام «ترانههای جنبش این دوران» روایتی چهار جملهای است: این چهار جمله را مینویسیم: شب است. سحر میشود. زمستان است. بهار میشود. در جستوجوی ساختار عام «ترانههای جنبش این دوران» به تکههایی از چهار ترانهی خود نگاه کنیم.
ترانهی نخست: ندای سهراب: خبر اومد زمستون داره میره/سکوت از شهر تیره پر میگیره/ نگاه کن پای آزادیی این خاک/ داره قشنگترین گلها میمیره.
ترانهی دوم: ناز پرستو: خیز و بیا، جان پرستو بیا/ جان پرستوی سخنگو بیا/ خیز و بیا دست به دست افکنیم/ در صف بدخواه شکست افکنیم [...] سوی چمنها درهها، لالهها، چلچلهها، گلها، پروانهها/ خیز و بیا، جان پرستو بیا/ جان پرستوی سخنگو بیا/ بیا! بیا! بیا!
ترانهی سوم: طاقت بیار رفیق: طاقت بیار رفیق داریم میرسیم/ دنیا اگه تاریک شد دستای فانوسو بگیر/ با من بیا! با من بیا، چیزی نمونده از مسیر/ سرما و سوز برف رو آهسته پشت سر بذار.
ترانهی چهارم: قسم به بوسهی آخر: که خون بهای تو خون سیاه جلاد است/ سکوت دامنه در انتظار فریاد است/ که خونبهای تو اتمام این زمستان است/ طنین نام تو در ذهن هر خیابان است.
به ساختار حاکم بر «ترانههای جنبش این دوران» نگاه کردیم.
حالا بپرسیم شباهتها و تفاوتهای «ترانههای جنبش این دوران» با ترانههای دوران مشروطیت چیست؟ در راه پاسخ به این پرسش دو ترانه از دوران مشروطیت را به ترتیب حروف الفبا به دنبال هم مینویسیم.
9
نام ترانه: از خون جوانان وطن لاله دمیده، ترانهسرا:عارف قزوینی، آهنگساز: عارف قزوینی، خواننده: عارف قزوینی، الهه، شجریان، پریسا و ...
هنگام می و فصل گل و گشت (جانام گشت، خدا گشت) چمن شد/ دربار بهاری تهی از زاغ و (جانام زاغ و خدا زاغ و) زغن شد/ از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد/ دلتنگ چو مرغ قفس بهر وطن شد/ چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سر کین داری ای چرخ/ نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ/ از خون جوانان وطن لاله دمیده/ از ماتم سرو قدشان سرو خمیده/ در سایهی گل بلبل از این غصه خزیده/ گل نیز چو من در غمشان جامه دریده/ خوابند وکیلان و خرابند وزیران/ بردند به سرقت همه سیم و زر ایران/ ما را نگذارند به یک خانهی ویران/ یارب بستان داد فقیران ز امیران/ از شک همه روی زمین زیر و زبر کن/ مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن/ غیرت کن و اندیشهی ایام بتر کن/ اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن/ از دست عدو نالهی من از سر درد است/ اندیشه هر آن کس کند از مرگ نه مرد است/ جانبازیی عشاق نه چون بازیی نرد است/ مردی اگرت هست/ کنون وقت نبرد است.
نام ترانه: مرغ سحر، ترانهسرا: ملکالشعرا بهار، آهنگساز: مرتضی نیداوود، خواننده: ملوک ضرابی، قمرالملوک ضرابی، شجریان و ...
مرغ سحر ناله سر کن/ داغ مرا تازهتر کن/ ز آه شرر بار این قفس را/ برشکن و زیر و زبر کن/ بلبل پر بسته ز کنج قفس درا/ نغمهی آزادیی نوع بشر سرا/ وز نفسی عرصهی این خاک توده را/ پرشرر کن/ ظلم ظالم، جور صیاد/ آشیانام داده بر باد/ ای خدا، ای فلک، ای طبیعت/ شام تاریک ما را سحر کن/ نوبهار است، گل به بار است/ ابر چشمام ژاله بار است/ این قفس چون دلام تنگ و تار است/ شعله فکن در قفس ای آه آتشین/ دست طبیعت گل عمر مرا مچین/ جانب عاشق نگه، ای تازه گل، ازین/ بیشتر کن/ مرغ بیدل، شرح هجران مختصر مختصر مختصر کن/ عمر حقیقت بهسر شد/ عهد و وفا بیسپر شد/ نالهی عاشق، ناز معشوق/ هر دو دروغ و بیاثر شد/ راستی و مهر و محبت فسانه شد/ قول و شرافت همهگی از میانه شد/ از پی دزدی وطن و دین بهانه شد/ دیده تر شد/ ظلم مالک، جور ارباب/ زارع از غم گشته بیتاب/ ساغر اغنیا پر می ناب/ جام ما پر ز خون جگر شد/ ای دل تنگ ناله سر کن/ از قویدستان حذر کن/ از مساوات صرف نظر کن/ ساقیی گلچهره بده آب آتشین/ پردهی دلکش بزن ای یار دلنشین/ ناله برآر از قفس ای بلبل حزین/ کز غم تو سینهی من پر شرر شد/ کز غم تو سینهی من پُرشرر پُرشرر پُرشرر شد.
دو ترانهی دوران مشروطیت را به ترتیب حروف الفبا به دنبال هم نوشتیم.
حالا به تشابهها و تفاوتهای ترانههای دوران مشروطیت و «ترانههای جنبش این دوران» نگاه کنیم.
10
تشابههای ترانههای دوران مشروطیت و «ترانههای جنبش این دوران» چیستند؟
ویژهگیهای حماسی در ترانههای دوران مشروطیت نیز حاکم اند. به عنوان نمونه در این تکه از ترانهی از خون جوانان وطن لاله دمیده: غیرت کن و اندیشهی ایام بتر کن/ اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن.
گفتمان ستایش جوانی، ستایش آزادی به مثابه ارجمندترین هدف هستی، تقدس وطن در ترانههای دوران مشروطیت نیز حضور دارند. به عنوان نمونه ستایش جوانی در این تکه از ترانهی از خون جوانان وطن لاله دمیده: از خون جوانان وطن لاله دمیده/ از ماتم سرو قدشان سرو خمیده؛ ستایش آزادی به مثابه ارجمندترین هدف هستی در این تکه از ترانهی مرغ سحر: بلبل پر بسته ز قفس درا/ نغمهی آزادیی نوع بشر سرا؛ تقدس وطن در این تکه از ترانهی از خون جوانان وطن لاله دمیده: از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد/ دلتنگ چو مرغ قفس بهر وطن شد.
ساختار ترانههای دوران مشروطیت نیز همان ساختار «ترانههای جنبش این دوران» است: شب است. سحر میشود. زمستان است. بهار میشود. به عنوان نمونه در این تکه از ترانهی مرغ سحر: ظلم ظالم، جور صیاد/ آشیانام داده بر باد/ ای خدا، ای فلک، ای طبیعت/ شام تاریک ما را سحر کن.
تفاوت ترانههای دوران مشروطیت با «ترانههای جنبش این دوران» اما، یکی بیش نیست.
در ترانههای دوران مشروطیت نوعی گفتمان «عدالت اقتصادی» به چشم میخورد که در «ترانههای جنبش این دورانِ » غایب است. در جستوجوی «گفتمان عدالت اقتصادی» تکههایی از دو ترانهی خود را زیر ذرهبین بگیریم.
نخست: تکهای از ترانهی از خون جوانان وطن لاله دمیده: خوابند وکیلان و خرابند وزیران/ بردند به سرقت همه سیم و زر ایران/ ما را نگذارند به یک خانهی ویران/ یارب بستان داد فقیران ز امیران.
بعد: تکهای از ترانهی مرغ سحر: ظلم مالک، جور ارباب/ زارع از غم گشته بیتاب/ ساغر اغنیا پر می ناب.
به تشابهها و تفاوتهای ترانههای دوران مشروطیت و «ترانههای جنبش این دوران» نگاه کردیم.
حالا بپرسیم شباهتها و تفاوتهای «ترانههای جنبش این دوران» با ترانههای دوران انقلاب اسلامی چیست؟ در راه پاسخ به این پرسش سه ترانه از دوران انقلاب اسلامی را به ترتیب حروف الفبا به دنبال هم مینویسیم.
هم اینجا اما، بگوییم که هنگامی که از ترانههای دوران انقلاب اسلامی سخن میگوییم تنها ترانههایی را در نظر داریم که گفتمان مسلط دوران انقلاب اسلامی را تصویر میکنند.
11
نام ترانه: ژاله خون شد، ترانهسرا: سیاوش کسرایی، آهنگساز: حسین علیزاده، خواننده: محمدرضا شجریان
ژاله بر سنگ افتاد، چون شد؟/ ژاله خون شد/ خون چه شد؟ خون چه شد؟/ ژاله خون کن، خون جنون کن/ سلطنت زین جنون واژگون کن/ سلطنت زین جنون واژگون کن/ ژاله بر گل نشان، گلپران کن/ بر شهیدان زمین گلستان کن/ نام گمنامها جاودان کن/ تا به صبح آید شام تیره/ در شب تیره آتشفشان کن/ دست در کن/ شو خطر کن/ خانهی ظلم زیر و زبر کن/ جان خواهر، روستایی، برادر/پیشهور، ای جوان، ای دلاور/ ما همه یک صف و در برابر/ آن ستمکار، آن تاج بر سر/ خواهر من، گرامی برادر/ چون به هر حال تنها است مادر/ من به خاک افتادم، تو بگذر/ بهر ایجاد دنیای بهتر/ ای شما، ای صف بیشماران/ اشک من در نثار شمایان/ بر سر هر گذرگاه و میدان/ ژاله شد، ژاله شد، ژاله چون شد؟/ ژاله خون، ژاله دریای خون شد/ خون جنون، خون جنون/ سلطنت واژگون، سلطنت واژگون.
نام ترانه: وحدت، ترانهسرا: سیاوش کسرایی، آهنگساز: اسفندیار محمدزاده، خواننده: فرهادگفتی که یک دیار هرگز به ظلم و جور نمیماند برپا و استوار، هرگز، هرگز، والا پیامدار محمد/ آنگاه تمثیلوار کشیدی/ عبای وحدت/ بر سر پاکان روزگار/ والا پیامدار محمد/ در تنگ پرتبرک آن نازنین عبا/ دیرینه ای محمد/ جا هست بیش و کم آزاده را/ که تیغ کشیده است بر ستم/ والا پیامدار محمد.
نام ترانه: الله، الله، الله، ترانهسرا: افشین سرفراز، آهنگساز: فریدون خشنود، خواننده: رضا رویگریالله، الله، الله، لا الاهه ال الله/ ایران، ایران، ایران، رگبار مسلسلها/ الله، الله، الله، لا الاهه الالله/ ایران، ایران، ایران، خون و مرگ و عصیان/ بنگر که همه فریاد/ بنگر که همه توفان/ از اشک یتیمانات، از خون شهیدانت/ فردا که بهار آید/ صد لاله به بار آید/ فردا که بهار آید/ آزاد و رها هستیم/ نه ظلم و نه زنجیری/ در اوج خدا هستیم/ در اوج خدا هستیم.
سه ترانهی دوران انقلاب اسلامی را به ترتیب حروف الفبا به دنبال هم نوشتیم.
حالا به تشابهها و تفاوتهای ترانههای دوران انقلاب اسلامی و «ترانههای جنبش این دوران» نگاه کنیم.
13
تشابههای ترانههای دوران انقلاب اسلامی و «ترانههای جنبش این دوران» چیستند؟
در ترانهی دوران انقلاب اسلامی نیز ویژهگیهای حماسی حاکم اند. به عنوان نمونه در این تکه از ترانهی ژاله خون شد: دست در کن/ شو خطر کن/ خانهی ظلم زیر و زبر کن.
ساختار ترانههای دوران انقلاب اسلامی نیز همان ساختار «ترانههای جنبش این دوران» است: شب است. سحر میشود. زمستان است. بهار میشود. به عنوان نمونه در تکهای از ترانهی ژاله خون شد: تا به صبح آید شام تیره/ در شب تیره آتشفشان کن. و در این تکه از ترانهی الله، الله، الله: از اشک یتیمانات، از خون شهیدانت/ فردا که بهار آید/ صد لاله به بار آید/ فردا که بهار آید/ آزاد و رها هستیم.
تفاوت ترانههای دوران انقلاب اسلامی با «ترانههای جنبش این دوران» اما، در گفتمان آنها است.
نخستین گفتمان حاکم بر ترانههای دوران انقلاب اسلامی این است: آزادی و عدالت را باید در آسمان جست. به عنوان نمونه در این تکه از ترانهی الله، الله، الله: الله، الله، الله، لا الاهه ال الله/ ایران، ایران، ایران، رگبار مسلسلها/ الله، الله، الله، لا الاهه الالله/ ایران، ایران، ایران، خون و مرگ و عصیان.
دومین گفتمان حاکم بر ترانههای دوران انقلاب اسلامی این است: «مبارزان» باید گرد محور اسلام وحدت کنند. به عنوان نمونه در این تکه از ترانهی وحدت: آنگاه تمثیلوار کشیدی/ عبای وحدت/ بر سر پاکان روزگار/ والا پیامدار محمد/ در تنگ پرتبرک آن نازنین عبا/ دیرینه ای محمد/ جا هست بیش و کم آزاده را.
سومین گفتمان حاکم بر ترانههای دوران انقلاب اسلامی این است: باید با مفهوم « ظلم» ستیز کرد. به عنوان نمونه در این تکه از ترانهی وحدت: گفتی که یک دیار هرگز به ظلم و جور نمیماند برپا و استوار، هرگز، هرگز، والا پیامدار محمد. و در این تکه از ترانهی الله، الله، الله: فردا که بهار آید/ آزاد و رها هستیم/ نه ظلم و نه زنجیری/ در اوج خدا هستیم/ در اوج خدا هستیم.
بیست ترانه از سه دوران را خواندیم.
حالا بپرسیم تشابهها و تفاوتهای ترانههای این سه دوران چه میگویند؟
14
پرسش نخست: ویژهگیهای حماسیی ترانههای سه دوران چه میگویند؟ چنین میگویند: در دوران، خیزشهای اجتماعی جهان به چشم انسان ساده میشود. پاسخهای سریع جایگزین پرسشهای پیچیده میشوند. تردید جای خود را به یقین میدهد. صداهای متفاوت فرصت شنیدن پیدا نمیکنند. تقدس عمل شجاعانه جای حرمت اندیشه را میگیرد.
پرسش دوم: ساختار مشترکِ ترانههای سه دوران چه میگویند؟ چنین میگویند: انتظار به سر نرسیده است. بهار هنوز نیامده است. سحر هنوز نیامده است. بهاری که انسان ایرانی به آن دل بسته بوده است یا بهار نبوده است یا در نیمهراه به زمستانی دیگر تبدیل شده است. سحری که انسان ایرانی به آن دلبسته بوده است یا سحر نبوده است. یا در نیمهراه به شبی دیگر تبدیل شده است.
پرسش سوم: گفتمانهای متفاوت ترانههای سه دوران چه میگویند؟ چنین میگویند: جنبش مشروطیت شورش گفتمان مدرن است علیه سنت پادشاهیی سر کوبگر. انقلاب اسلامی شورش گفتمان سنت اسلامی است علیه پادشاهیی مدرن سرکوبگر. «جنبش این دوران» شورش گفتمان مدرن است علیه سنت اسلامیی سرکوبگر.
در مورد گفتمانهای متفاوت سه دوران کمی تأمل کنیم.
15
گفتمانهای متفاوت ترانههای سه دوران ما چنین نیز میگویند: به نظر میرسد که از دوران مشروطیت تا کنون پنج گفتمان در کنار یک دیگر در جهان انسان ایرانی زندهگی کردهاند.
گفتمانِ نخست: گفتمان مدرنِ عصرِ روشنگری که خود را از جمله در بخشی از اندیشهی متفکرانی چون میرزا آقاخان کرمانی متبلور میکند.
[12] گفتمان دوم: گفتمان مدرن سرکوبگر که خود را در سیاست رسمیی حکومت پهلوی متبلور میکند.
[13] گفتمان سوم: گفتمان ناسیونالیسم ایرانی که خود را در اندیشهی بسیاران متبلور میکند؛ از فتحعلی آخوندزاده تا محمدرضاشاه پهلوی، از محمدرضاشاه پهلوی تا محمد مصدق؛ آمیختهای از اندیشهی بسیاران؛از کوروش، زرتشت، زروان، مانی، انوشیروان، رستم، فردوسی، میترا تا دیگران؛ آمیختهای از «شکوه» پادشاهان، «نیکی»ی چهرههای اسطورهای، «خرد» اندیشمندان.
[14] گفتمان چهارم: گفتمان اندیشهی سوسیالیستی که از اندیشهی انجمن اجتماعیون عامیون آغاز میشود، به اندیشهی حزب کمونیست ایران میرسد، در اندیشهی گروه 53 نفر ادامه پیدا میکند، در اندیشهی دهها سازمان سیاسی متبلور میشود.
[15] گفتمان پنجم: گفتمان اسلامی که در قالب جمهوریی اسلامی به قدرت میرسد، از مسجد تا اینترنت را صحنهی جولان میکند، خود را در چهرهها و روایتها متبلور میکند؛ از میرزای نایینی تا شیخ فضلالله نوری، از مجاهدین خلق تا علی شریعتی، از روحالله خمینی تا عبدالکریم سروش.
همین جا باید پرانتزی باز کرد و بر دو نکته انگشت گذاشت. نکتهی نخست این که بسیاری از چهرهها و روایتهای اسلام تلاش کردهاند اسلام را با گفتمان غالب اندیشهی مدرنِ دورانِ خویش آشتی دهند.
[16] نکتهی دوم این که پارهای از گفتمانهای غالبِ اندیشهی مدرن تلاش کردهاند خود را در چهارچوب اسلام بازتعریف کنند.
[17] شاید از همین رو است که در گفتمانهای ترانههای سه دوران خود شاهد نوعی ترکیب گفتمانهای رقیب در یک دیگر هستیم.
حالا بپرسیم گفتمانهای ترانههای سه دوران ما حاصلِ ترکیب چه گفتمانهایی هستند؟
16
گفتمان ترانههای دوران مشروطیت ترکیبی است از گفتمان مدرنِ عصرِ روشنگری، گفتمان ناسیونالیسم ایرانی، سایهی نوعی گفتمان چپ، سایهی نوعی گفتمان اسلامی.
گفتمان ترانههای دوران انقلاب اسلامی ترکیبی است از نوعی گفتمان اسلامی، سایهی نوعی از گفتمان چپ.
گفتمان «ترانههای جنبش این دوران» ترکیبی است از گفتمان مدرن عصر روشنگری، گفتمان ناسیونالیسم ایرانی.
حضور و غیاب گفتمانهای تاریخ صد سال تاریخ اخیر ما در ترکیب گفتمان ترانههای سه دورانِ ما خود سخن میگویند. حالا بپرسیم غیابهای جاری در ترانههای سه دوران ما چه چیزهایی هستند؟ چه میگویند؟
17
پیش از این نیز از غیابهای جاری در ترانههای سه دوران خود گفتیم. طور دیگری بگوییم: در ترانههای سه دوران ما سه غیاب بزرگترین اند: غیاب اول: پرسش؛ غیاب دوم: صداهای متفاوت؛ غیاب سوم: تردید در مورد غایت آرزومندانه.
غیاب اول به ما میگوید که در دوران جنبشهای سیاسی – اجتماعی انسان گاه در مقابل جنبشی که پیش چشم او به نمایش درآمده است، خاضعانه سکوت میکند
[18] تا همنوایی در مقابل نیروی شر خدشهدار نشود. در چنین دورانی انسان گاه تلاش میکند تنها نوای تسلابخشی را بشنود
[19] که اعلام کرده است آینده را در مشت دارد.
غیاب دوم به ما میگوید در دوران جنبشهای سیاسی – اجتماعی راه گفتوگو با متنهای دیگر چندان گشوده نیست؛ یعنی گاه یک صدا تنها صدای موجود پنداشته میشود.
غیاب سوم به ما میگوید در دوران جنبشهای سیاسی – اجتماعی گاه راهی بهجز باور صدای مسلط وجود ندارد. در چنین دورانی گاه حضور صداهایی که صدای مسلط را نمیپذیرند، «مخل وحدت» پنداشته میشوند.
حضورها و غیابهای ترانههای سه دوران ما مکرر اند. دور میزنیم.
19
در این جستار چه کردیم؟ در بیست ترانه از سه دوران تاریخ خود دور زدیم. چه دیدیم؟ هوای سلحشوری دائم بود. گفتمانهای تاریخِ ما رنگ عوض میکردند، در هم میآمیختند، جایگزین یکدیگر میشدند. شب بود. زمستان بود.
اسفندماه 1388
در اینجا از عبارت «جنبش این دوران» به جای «جنبش سبز» استفاده میکنم تا بهروشنی تأکید کنم گرایش سیاسیی مشترکی در پانزده ترانهی ما به چشم نمیخورد.[1]
لوکاچ، جورج. (1381)، نظریة رمان، ترجمهی حسن مرتضوی، تهران، صص 17 - 16[2]
نورتروپ، فرای. (1377)، تحلیل نقد، ترجمة صالح حسینی، تهران، ص 48[3]
مختاری، محمد. (1368)، حماسه در رمز و راز ملی، تهران، ص 21[4]
مسکوب، شاهرخ. (1374)، «بخت و کار پهلوان در آزمون هفت خان» در تن پهلوان و روان خردمند، تهران، ص 53[5]
کزازی، میرجلالالدین. (1372)، رویا، حماسه، اسطوره، تهران، صص 190 - 183[6]
[7] Foucault, Michel. (1972), The Archaeology of Knowledge, London, p. 141
[8] Foucault, Michel. (1976), The Birth of the Clinic: An Archaeology of Medical Perception, Translated into English by A. M. Sheridan, London, p. 197
سوسور، فردینان. (1378)، دورة زبانشناسی عمومی، ترجمة کوروش صفوی، صص 54 - 3[9]
[10]Propp. Vladimir. (1979), Morphology of the Folktale, Translated by Laurence Scott, Revised by Louis A. Wagner, London, pp. 21 - 65
[11] Harland, Richard. (1987), Superstructuralism: The Philosophy of Structuralism and Post–Structuralism, London and New York, pp. 25 - 33
آزاد ارمکی، تقی. (1380)، مدرنیته ایرانی: روشنفکران و پارادایم فکری عقبماندگی در ایران، تهران، صص 168 - 165[12]
دیگار، ژان پیر.، هورکاد، برنار.، ریشار، یان. (1378)، ایران در قرن بیستم: بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در یکصد سال اخیر، برگردان: عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی، تهران، صص 198 - 77[13]
ولی، وهاب.، بصیری، میترا. (1379)، ادیان جهان باستان: جلد سوم، ایران، تهران، صص 117 - 3[14]
اقبالی، علیرضا. (1381)، مقدمهای بر تشکیل سرمایه و تفکر اقتصادی احزاب و گروههای سیاسی در ایران، تهران، صص 239 - 192[15]
به عنوان نمونه شاید بتوان ردِ پای لیبرالیسم را در اندیشهی مهدی بازرگان، رد پای مارکسیسم را در اندیشهی سازمان مجاهدین خلق، رد پای هرمنتیک را در اندیشهی عبدالکریم سروش جستوجو کرد.[16]
به عنوان نمونه شاید بتوان به تلاشهای متفکران دوران مشروطیت، از آن میان طالبوف تبریزی و زینالعابدین مراغهای، اشاره کرد.[17]
لوکاچ (1381)، ص 38[18]
همانجا، صص 17 - 16[19]
این جستار پیش از این در نشریهی آرش شمارهی 104 چاپ شده است.