از فردوسی تا اسکورسیزی
نوشته: هومن نیکفرد
جوابیهی نقد «سیدعلی تدین صدوقی»
درخصوص اجرای نمایش «سرآشپز پیشنهاد میدهد»
نوشته: «رضا شفیعیان»
کارگردانی: «شهاب الدین حسین پور و رضا شفیعیان»
در تماشاخانه سنگلج
منتشرشده در:
روزنامهی کیهان بهشمارهی 19717 یکشنبه 24مرداد
1- لازمهی نقد هنرهای نمایشی، بهخصوص تئاتر، مطالعه و سواد تئاتری است. به این هنر ارزنده به اندازهی کافی بیتوجهی میشود، حال اگر روزنامهنگاران و منتقدان نیز بهجای رعایت اصول که درخور شغلشان است سلایق شخصیشان را بهدور از چهارچوب آنچه که ما نقد میخوانیم در نوشتههاشان اعمال کنند چه بر سر تئاتر و تئاتریهای این مرز و بوم خواهد آمد؟
گاهی اوقات منتقدان ما از طیف عظیم مخاطبانشان غافل میشوند و چشم میپوشند از اینکه نظر آنها ممکن است چه تبعات جبرانناپذیری داشته باشد. اینکه صرفاً من نوشتاری را از روی غرض به خورد مخاطبم بدهم و اسم نقد روی آن بگذارم، منتقدم نمیکند.
این یادداشت جوابیهای است به نقد دوست عزیزمان سید علی صدوقی - عضو بینالمللی کانون ملی منتقدان تئاتر جمهوری اسلامی - که در روزنامه ی کیهان بهچاپ رسید.
2- هنگامی که با امری جدی، برخوردی شوخطبعانه میشود مدرسان تئاتر آن را «پارودی» یا نقیضه مینامند. البته این سبک، که هیچ اشارهای هم در نقد آقای تدین صدوقی به آن نشده، از دیدگاه ایشان «بازسازی سادهانگارانه اساطیر شاهنامه» است. سادهانگاری در یادداشت این منتقد عزیز که عضو بینامللی کانون ملی منتقدان تئاتر جمهوری اسلامی ایران هستند معنا و مفهوم بهسخره کشیدن را نمیدهد. زیرا مفهومی که ایشان برداشت کردهاند چیزی جز سطحینگری نیست. در حالی که پارودی به معنای در هم شکستن اسطوره با تمام وجاهت و قداستش است، دقیقاً آنچه که ما در نمایش «سرآشپز پیشنهاد میکند» شاهد هستیم.
تدین صدوقی گفته است: «برای پرداختن به اثری شناخته شده و کهن چون شاهنامه فردوسی بدون شناخت و اشراف کامل نسبت به آن اثر و مفاهیم و لایههای زیرین آن و برآیندها و تأثیرات و ارتباطهای زیرمتنی و بینامتنی آن نمیتوان دست یافت.» بارها و بارها این قسمت را خواندم تا ارتباطهای زیرمتنی و بینامتنی برایم قابل فهم شود؛ اما در نهایت پاسخی که میتوان داد این است: آقای تدین، تطبیق دادن ماجرای ضحاک ماربهدوش با شرایط حال و روایت آن بهصورت پارودی آیا همان اشراف داشتن بر اثر و مفاهیم و لایههای زیرین آن نیست؟ بهنظرتان شناخت مختصری که شما از داستان ضحاک دارید برای نوشتن یادداشتتان که نقد هم میخوانیدش کافی است؟ آن قسمت از داستان ضحاک که در شاهنامه برای شما طنز است ـ ضحاک در مقطعی پیران و بزرگان و بخشی از مردم را جمع میکند و از آنها دستنوشته میگیرد که او پادشاه نیکوکار، عادل، مردمدار، سخاوتمند و... است - برای مخاطب امروزی حقیقتی ملموس و چه بسا تلخ است. پس نکتهای که شما از آن غافل شدهاید این است که برای یک کار کمیک نیاز داریم مخاطبانمان را بشناسیم و همچنین بر مسائل روز اشراف داشته باشیم، نه صرفاً بهکار بردن آن چه که شما میپسندید.
3- برداشتی که از «سرآشپز...» دارید بسیار محترم است اما متأسفانه باید ابراز نگرانی کنم از این همه سطحینگریای که در دید شما بهعنوان یک منتقد وجود دارد.
اذعان داشتید ظلم بد است. باید بگویم «سرآشپز...» آنقدرها هم بیکیفیت و عامپسندانه نیست که شما فکر میکنید. چهکسی است ظلم را خوب بداند تا این نمایش در جهت تغییر تفکر او برآید! آری، ظلم بد است. اما چه ظلمی؟ و اصلاً چرا باید ظلمی وجود داشته باشد؟ چهشد که ظلم بهوجود آمد؟ اینها سؤالاتی است که شما باید از خود بپرسید و بعد بهدنبال جواب آن در متن بگردید. این که شما تنها یک بُعد و آن یک بُعد هم از منظر خودتان دیدهاید و نپسندیدید و خلاف آنچه که وجود دارد قلم زدهاید نقد بهحساب نمیآید. قلم غرضورز شما ممکن است تصور مخاطبی را که تابهحال به تماشای این نمایش ننشسته را بهچالش بکشد؛ آن هم با بیان چند نکتهای که هرکدام پاسخی دارند و خلاف عمل شما، قابل تأملاند.
4- این نمایش را چه به لحاظ متن و چه اجرا ضعیف خواندهاید. دلایلتان غیرمعقول و خلاف دانش تئاتریای است که حتماً شما از این دانش برخوردارید.
از لحاظ متن، به الزامی بودن تقارن زمانی و مکانی اشاره داشتهاید و تأکید کردهاید بر اینکه سیاوش و بیژن سالها بعد از شهرناز (در متن کیهان شهرنواز نامیده شده) و ارنواز متولد شدهاند و این دو خواهر چهگونه از سیاوش و بیژن خبر دارند؟
جناب آقای صدوقی، چطور شما چشمتان را بر دیگر تقارنشکنیها! میبندید و آنوقت از چیزی صحبت میکنید که ممکن است اصلاً آن سیاوش و بیژن ذهنی شما نباشد. استفاده از لفظ پیامک، فیشفینگر، مارمالاد، سولار و استفاده از سوسیس ، شعر فریدون مشیری، مجلهی سینمایی و دیگر چیزها را نمیبینید آنوقت به موضوعی اشاره میکنید که از هیچ اهمیتی برخوردار نیست؟ تعجب میکنم چطور ایرادی بر سِونآپ نگرفتهاید.
5- فرمودهاید که باید اندیشید چرا فردوسی مارهایی را بر دوش ضحاکی میرویاند که از ابتدا آدم بدی نبوده؟ چهچیز ضحاک را وا میدارد که رفتهرفته خوی انسانیاش را از دست بدهد؟
چرا همهچیز را آنطور که هست نمیخواهید ببینید؟ مگر به تماشای «شب هزار و یکم» نشستهاید که خردههای اینچنینی روا میدارید؟ خلاف اظهارنظر شما باید گفت: چرا رضا شفیعیان، نمایشنامهنویس کار، در نمایش تختهحوضی خود، مارهایی را در سر ضحاک میپروراند؟ چهچیز ضحاک «سرآشپز...» را وا میدارد با اینکه نزد مخاطب سنگلج محبوب است، خوی حیوانی از نظر شما پیدا کند؟
6- برای ضعف بازی و کارگردانی دلیل آوردهاید که تنها لودهبازی برای نمایش کمیک کافی نیست و کارگردان شناختی نسبت به عناصر کمیک و کمدی و طنز ندارد. لازم است برایتان مفهوم نمایش «تختهحوضی» را هم شرح دهیم:
«در گذشته در خانههای بزرگ ایرانی در وسط حیاط، حوضی وجود داشت که کاربردهای فراوانی داشت و از آن جمله در زمان جشنها و میهمانیها ساکنان خانه روی آن تخته بزرگی میگذاشتند و شکلی همانند صحنه نمایش به آن میدادنند و عدهای بازیگر روی آن تخته به اجرای نمایش و البته از نوع کمدی آن میپرداختند و چون در آن هنگامه در ایران، یک شخصیت معروف کمدی یعنی سیاه وجود داشت این نمایشها اکثرا ًدر ابتدا و رفته رفته سیاهبازی شد. براین اساس است که امروزه تئاتر سیاهبازی را «تختحوضی» و یا «روحوضی» میخوانند.»1
حال ببینید این کجا و برداشت شما کجا.
7- در مورد بازیها هم لطفی به گروه داشتهاید که آنهم نیاز به مطالعه و تحقیقی مختصر دارد. آقای صدوقی، «باید تیپ و یا تیپشخصیت را شناخت» یعنی چه؟ یعنی شما چیزی غیر از تیپ بر روی صحنه دیدید؟ یا تیپها باید شکل میگرفتند؟ سوالم اینجاست که اگر تیپ نیز نیاز به شکلگیری در روند داستان دارد، پس معنای شخصیت دیگر چیست؟ آیا سرآشپز با آن حرکات و رفتار تیپ نبود؟ آیا میرغضب و نجیبزاده هرکدام تیپی نیستنند که خلقکنندگانشان برای آنها زحمت کشیدهاند تا چنین جذاب بهنظر برسند؟
8- به استفاده از کمدی کلام بهجای رفتار اشاره کردهاید؛ بازهم جای سوال است؛ پس تیپهایی که از آنها یاد کردیم آیا کمدی مورد نظر شما را نداشتند؟ پیشنهاد میکنم یک بار دیگر بدون موضعگیری به تماشای این نمایش بنشینید و فراموش نکنید «سرآشپز...» در تماشاحانهی سنگلج اجرا میرود نه سالن اصلی تئاتر شهر. مخاطبان سنگلج مشخص هستند، نمیآیند که شب هزار و یکم را ببینند.
9- آقای تدین صدوقی، نه تنها شما، بلکه روی سخنم با تمامی منتقدان تئاتری است که با نداشتن اطلاعات کافی این جرأت را به خود میدهند تا از طریق رسانهای عمومی نمایشی را که شاید ایراداتی غیر از اینها به آن وارد باشد، به چالش بکشند. تئاتر امروز ما به اندازهی کافی به اسارت کشیده شده است، اگر خود را یک تئاتری میدانید نقدی بنویسید در جهت رشد گروه پارکینگ و یا هر گروه هنری دیگر نه اینکه حقیقت را وارونه نشان مخاطبانتان دهید.
10- اینروزها با گسترش دنیای مجازی، تارنماهای بسیاری از تئاتر مینویسند. از بین این نویسندگان هم هستند افرادی که قلمشان سلیس و آگاهتر از کسانی است که ادعای نقدشان میشود و مطبوعات را به سیطرهی خودشان در میآورند.
پانوشت:
1- ویکی پدیا