چالشِ آفرینشِ هنری در خلاء
گفتوگو با «نیلوفر بیضایی»
به بهانهی اجرای «چهره به چهره در آستانه فصلی سرد»
محسن عظیمی* «نيلوفر بيضايی متولد ٢٥ ديماه ١٣٤٥ (١٥ ژانويه ١٩٦٧) در تهران است. وی دوران دبستان و دبيرستان را در تهران گذراند و در سال ١٣٦٤ (١٩٨٥) ناچار به ترك ايران شد. او در دانشگاه گوته ی فرانكفورت به تحصيل در رشته های ادبيات آلمانی ، تئاتر- سينما و تلويزيون و تعليم و تربيت پرداخت و در سال ١٣٧٣ (١٩٩٤) در همين رشته ها فوق ليسانس (كارشناسي ارشد) گرفت. او در همانسال گروه تئاتر “دريچه“ را در شهر فرانكفورت بنا نهاد و بعنوان نمايشنامه نويس، كارگردان تئاتر، طراح صحنه و لباس و طراح نور به فعاليت پرداخت. حاصل فعاليت هنري او در اين ساليان دوازده نمايشنامه با حدود دويست اجرا در آلمان و كشورهاي ديگر اروپايی بوده است.» نيلوفر بيضايی در سال ٢٠٠٥ جايزه ي
آكادمي جهاني هنر، ادبيات و مطبوعات را براي فعاليتهاي بي وقفه در زمينه ي نمايشنامه نويشي و كارگرداني تئاتر در شهر بوداپست از سوي بنيانگزاران ايراني اين آكادمي ( كاتگوري هنرهاي دراماتيك) دريافت كرد.»
«چهره به چهره در آستانه فصلی سرد» چگونه شکل گرفت و چهطورشد که اینبار بهسراغ «طاهره قرهالعین» و «فروغ فرخزاد» این دو زن کمنظیر تاریخِ ایران رفتید؟
طرح نمایشی در مورد طاهره را حدود ده سال بود که در ذهن داشتم، به این دلیل که او را جزو شخصیتهای بسیار نادر تاریخمان میدانم که جای نگاهی منصفانه به زندگی و افکارش خالیست. اما قراربود برای امسال نمایش دیگری بنویسم و بهروی صحنه ببرم. هنگام نوشتن آن متن بناگاه متن طاهره بهسراغم آمد و بر قلمم جاری شد. تابلوی فروغ فرخزاد در طول نوشتن متن طاهره آمد و بهنوعی بهعنوان نسل بعدی زنان تاثیرگذار در این متن جای گرفت.
مختصری درباره شیوهی اجرایی نمایشتان بگویید و اینکه آیا تاکنون نمایشنامههایتان توسط کارگردانهای دیگر اجرا شده و چهقدر به این موضوع تمایل دارید؟
با وجود اینکه موضوع اکثر نمایشهای من امروز ما و بهعبارتی بسیار رئالیستی است، اما پرداخت صحنهای و شیوهی اجرایی من بسیار آبستره است. دلیلش هم این است که به این موضوعات امروزی از نگاه رایج، همگانی و روزمره نمیپردازم. در نتیجه در فرم اجرایی هم باید با این روزمرگی بهنوعی فاصله ایجاد کنم. میدانم که در ایران کسانی تلاش کردهاند متنهایی از من را اجرا کنند که مسلما نتوانستهاند از مرزهای ارشاد و سد سانسور بگذرند. اخیرا باخبر شدم که یکی از متنهایم در ایران در یک اجرای خصوصی بهنمایش درآمدهاست.
درباره اجراهایتان بگویید و اینکه در چه شهرهایی اجرا داشتید و دارید و استقبال تماشاگران چگونه بود؟
تاکنون در یوتبوری سوئد، فرانکفورت و کلن اجرا داشتهایم و قرار است سال آینده یعنی 2012 در چند شهر دیگر آلمان و اروپا اجرا داشته باشیم و سپس به آمریکا و کانادا نیز برویم.
به طورکلی تماشاگران اجراهای شما در خارج از ایران چه کسانی هستند؟
آمیزهای از بخش روشنفکری خارج از کشور و آن بخش از مردم که به تئاتر و هنر علاقمند هستند.
تا چه حد با نمایشنامهنویسان و هنرمندان چند دههی اخیر تئاتر داخل ایران آشنایی دارید و بهنظرتان با شرایط موجود در داخل ایران چهقدر این هنرمندان میتوانند در این عرصه فعال باشند.
در حدی که از راه دور میشود با یک جریان هنری آشنا بود. بیشتر از طریق نشریات و اینترنت آنها را دنبال میکنم. میدانم که شرایط کاریشان بسیار سخت است. اما این را هم باید بگویم که چون در کشور خودشان یا خودمان کار میکنند از امکانات حرفهایِ (منظورم بازیگر است.) بسیار بهتری نسبت به ما که در خارج از ایران و بهزبان فارسی کار میکنیم برخوردارند.
اما مسلم است که مسئلهی سانسور و کنترلِ دائمِ دستگاهِ حکومتی بر آفرینش هنری، امنیت را از هنرمند سلب میکند و در عین حال او را به جستجوی راههایی برای گذشتن از سدها و موانع وامیدارد یا بهعبارتی دیگر کار هنری را به چالشی روزمره بدل میکند. این چالش برای ما که در اینجا از یکسو امکان و آزادی بیان داریم اما از سوی دیگر با مخاطبی پراکنده و شدیدا چند قطبی روبهروایم بهنوعی دیگر وجود دارد. چالش ما چالش آفرینش هنری در خلاء و در میان مردمانی است که زندگی در غربت و اختلافنظرهای بسیار، آنها را از هم دور کرده است و در هنر بهدنبال نوعی بیخیالی و وقتگذرانی میگردند. چالش آنها چالش فآ
خلاقیت درمیان مردمانی تشنهی گذشتن از مرزهای رسمیست که در هنر بهدنبال سیرابشدن میگردند.
شما خودتان از هنرمندانی هستید که مهاجرت کردید؛ نظرتان درباره نمایشنامهنویسان و هنرمندانی که مهاجرت کردند چیست و کارشان را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا با همین شرایط اگر در ایران بودند، میتوانستند فعالیت مفیدتری داشته باشند؟
حتما همینطوراست که شما میگویید. مسلم است که بودن در محیطی که پرداختن به آن در کار هنریات تعیینکنندهاست و ارتباط تنگاتنگ با آن محیط ، برای هر هنرمندی بسیار مهم است.
اما از سوی دیگر نمیدانم باتوجه به درصد بالای هنرمندانی که در ایران ماندند و حرام شدند و یا بهنوعی به سکوت واداشته شدند و یا به قتل رسیدند، آیا درست و غلطی نیز میتواند وجود داشته باشد یا نه. فکر میکنم روشن باشد که استفاده از واژهی مهاجرت برای توصیف چرایی ترک سرزمین لااقل در مورد ما کم است و بازتابدهندهی اجبار و خطرات جانی که ماندن در ایران برای ما در پی داشت، نمیتواند باشد.
---
----------------------------------
* بهنقل از وبسایت مجموعه آثار نیلوفر بیضایی:
http://www.nbeyzaie.com