چاپ دوم رمان «چاه بابل» نوشته رضا قاسمی با تصحیحات در 276 صفحه توسط نشر باران در سوئد منتشر شد.
این رمان که نخستین بار سال 1999 منتشر شد، داستان زندگی یک خواننده ایرانی ساکن پاریس را همزمان با داستان زندگی تناسخ قبلی او در دوره قاجار روایت میکند.
داستان در پاریس میگذرد و شخصیت اصلی آن «مندو» دچار بحران روحی است. زندگی بیشتر شخصیتهای این رمان نیز در سیاهی فرو رفته است و هیچ روزنه امیدی در زندگی آنها نیست. «مندو» کور می شود، «کمال» در عذاب وجدان میمیرد، خانواده «نادر» از هم میپاشد٬ «فلیسیا» به آمریکا میرود٬ «آرتور» هنر را ترک میکند، «روژه لوکنت» میمیرد٬ رمان «ف.و.ژ» خراب میشود و ایلچی با تزار دیدار نمیکند.
رمان با این جملات آغاز میشود: «از جمله دلايلی که برای اثبات تناسخ می آورند يکی اين است که در زندگی بارها به اشخاصی برمی خوريم که نمیشناسيم و با اين حال چهرهشان به طرز غريبی آشناست؛ طوری که بیوقفه از خود میپرسيم: "کجا ممکن است ديده باشماش؟"
مندو هم چشمش که به فليسيا افتاد از خودش همين را پرسيد. بی گمان اگر کسی از معتقدان به تناسخ کنار دستش بود، میگفت: "در زندگی پيشين!" کسی که کنار دستش بود به تناسخ اعتقادی نداشت. از پرسش سوزانی هم که کاسه سر مندو را به جوش آورده بود خبر نداشت. با اينهمه، ديری نگذشت که مندو به ياد آورد فليسيا را دو قرن پيش ديده است؛ در روسيه، در کاخ تزار الکساندر! اما تا به اين ماجرا برسيم ابتدا بايد از شمايل سرگردان فليسيا بگوييم؛ شمايلی رنگ و روغن که شاهکاری مسلم بود و کار استادی زبردست و با اينهمه، به هر خانهای میرفت جايش در پستو بود يا انباری؛ طوری که حالا سطح تابلو را لايههای متعددی از غبار پوشانده بود؛ از غبارهای چرب اتاقی زيرشيروانی تا خاکهای نرم و محجوب انباری قصر آدم محترمی مثل "ف. و. ژ". فکر نکنيد ميخ کنده می شد يا، بر اثر اتفاقی بيرون از دايره فهم، شمايل خودش راه میافتاد و از ديوار پايين میآمد (حالا ديوارهايی میسازند که ميخ در آن فرو نمیرود يا اگر برود ديگر درنمیآيد). نه. چيزی در خود شمايل بود که بيننده مجذوب را وامیداشت دست به جيب ببرد، دسته چکاش را بيرون بياورد، با رغبتترين امضای همه عمرش را بيندازد پای آن و فليسيای سرگردان را با خودش ببرد. حالا اگر يکی دو روز بعد فليسيا را از ديوار برميداشت و به پستو میبرد و بعد طوری رفتار میکرد که انگار چيزی ديده است که نبايست می ديده (يا حالا که ديده، انگار عهد بسته است که شتر ديده، نديده) گناهش گردن کس ديگریست.»
برای تهیه این کتاب با نشر باران تماس بگیرید
info@baran.st