چهارشنبه

اندام های قدرت

دلارام امین زاده

شاید بتوان گفت که فوکو فیلسوف زوایای تاریک تمدن غرب است. او با حوصله فراوان به نقاطی که تمدن غرب سعی در نادیده گرفتن و از دسترس خارج کردن آن ها داشته، سرک می کشد و ردپای قدرت را در این مسیرها دنبال می کند. اندیشمندی که قرائت او از قدرت و نقش مسلطی که به زعم او قدرت در حوزه های مختلف دانش در جامعه بازی می کند، سال ها توجه اندیشمندان و روشنفکران غربی و سپس شرقی را به خود جلب کرده است. حتی متفکرانی هم چون بودریار که از مخالفان تبارشناسی فوکویی به شمار می روند در ابتدا ناگزیر از ویران کردن غول فوکو برای ارائه نظریات خود بوده اند.

قدرت در دید فوکو تنها دولت و لوازم ضروری آن نیست بلکه فوکو عامدانه در پی تحلیل شیوه ها و مجراهای اعمال قدرت بر زندگی افراد جامعه است. فرآیندی که بر اثر آن هر فرد، همزمان هم موضوع دانش است و هم برای این که به عنوان یک سوژه انسانی شناخته شود ناخودآگاه کانالی برای فرآیند اعمال قدرت می شود. قدرت، دانش تولید کرده و بر تمامی دانش های تولید شده نیز نظارت می کند.

علاقه فوکو به کشف روابط دانش و قدرت، او را به مطالعه قدرت اعمال شده بر بدن ها-اشکال تنبیهاتی که از سوی جامعه بر بدن ها اعمال می شوند و فهم ما از جنسیت و رابطه جنسی ای که از سوی جامعه تاکید و یا تقبیح می شود- در جامعه و تبارشناسی جنسیت رسانده است. او به این منظور، تاریخ چند سده اخیر اروپا-قرن هفدهم تا نوزدهم- را زیر و رو کرده و دست به تفسیر عملکرد قدرت در این حوزه ها، خصوصا در پرتو ظهور دانش هایی جدید چون علم روانشناسی می زند.

قدرت كه در آراي فوكو با جسم رابطه اي تنگاتنگ دارد «به شكل قدرت مثبت (ايجابي) و توسعه گر»ا ظاهر مي شود (1) و واقعيت خود را به دو شكل مي نمايد. «قدرتي كه بر جسم ها اعمال مي شود... و... نيروي اراده و ميل خود جسم» (2)

فوکو برای این کار از تبارشناسی استفاده می کند و جغرافیایی تاریخی از جنسیت و سکس در قرون هجدهم و نوزدهم به دست می دهد. به اعتقاد او در این دوره سکس محدود به روابط زناشویی و زوج قانونی شد. گویی تمامی اشکال روابط جنسی به نفع سکسی که منافعی همچون تولید مثل و ازدیاد نسل از آن متصور بود، کنار می رفتند و این یعنی تنها شکل ثبت شده و قانونی ازدواج یک زن و مرد از طرف اجتماع تایید می شد.

تساهلی مشترک که در قرون پیشین بین افراد جامعه در زمینه خطاهای جنسی و روابط خارج از زناشویی دیده می شد، به تدریج رخت بر بست. جامعه دچار نوعی خودسانسوری و پاکیزگی گفتار در ارتباط با مسائل جنسی شد. کودکان هم از این قاعده مستثنا نبودند زیرا آن ها به علت نداشتن رابطه جنسی، از هر گونه سخن گفتن و ایراد پرسش منع می شدند.

کودکان نباید در جمع بزرگسالان در معرض چنین سخنانی قرار می گرفتند و برای پرهیز از هر گونه خطای جنسی باید شدیدا تحت مواظبت و کنترل والدین و نهادهایی چون مدرسه قرار می گرفتند.

فوکو در تحلیل این نوع سخت گیری های جنسی ابتدا تصور رایجی را که در مواردی از این دست به ذهن متبادر می شود-یعنی فرضیه سرکوب- به چالش می کشد.

او همچنان كه اعتقاد به سركوب سكس را کاملا نفی نمی کند و باور نداشتن به آن را نوعي «تناقض گويي سترون» (3) مي داند، نمي تواند سركوب را منشأ توليد گفتمان ها بداند. او عميقا باور دارد «عناصر منفي- ممنوعيت، رد، سانسور، انكار- كه فرضيه ي سركوب آن ها را در يك ساز و كار عظيم مركزي به منظور نه گفتن گرد مي آورد، بي شك فقط قطعاتي اند با نقشي موضعي و تاكتيكي در به گفتمان درآوردن و در تكنيك قدرت و اراده به دانستني كه نمي توان تا حد اين عناصر منفي فروكاستشان» (4)

فوکو نقش قدرت را در تمامی این موارد منع، به وضوح رویت می کند. او از نوعی انفجار گفتمانی پرده برمی دارد که بی واسطه از منع و محدودیت ناشی شده است؛ تمامی موارد منع در خدمت بازی عامدانه اسرارآمیز کردن سکس هستند. از این رو همان گونه که برای فهم امر اسرارآمیز و خالی کردن آن از هرگونه رمز و تقدس باید از آن بسیار سخن گفت، سکس نیز به مثابه امری رازآلود، موضوع شناخت و کشف قرار می گیرد.

«آن چه مختص جوامع مدرن است، اين نيست كه اين جوامع سكس را محكوم به در سايه ماندن كرده اند، بلكه اين است كه اين جوامع با بهره برداري از سكس همچون يك راز، خودشان را موظف به سخن گفتن هميشگي درباره ي آن كرده اند.» (5)

با پیش کشیدن این مفهوم تمامی ساز و کار های قدرت در موارد منع مذکور نقش بر آب می شوند. محدودیت هایی که بر روی کودکان حول سکس و خودارضایی اعمال می شد و تن زدن از هر گونه پرسشی در این رابطه اینک یکی از کارکردهای قدرت و بالعکس تصور همگان، برای بیشتر سخن گفتن از آن بود.

در مدرسه، کودکان با حجم وسیعی از نصایح پزشکی و مذهبی در رابطه با مضرات خودارضایی و ناهنجار بودن آن پر می شدند. در کلاس های درس تمامی توجه آموزگاران بر روی کودکان اعمال می شد تا از هرگونه موارد خطای غیر قابل پیش بینی خودداری شود. در مدارس شبانه روزی چیدمان تخت ها و روشن بودن چراغ ها در سراسر طول شب نیز یکی دیگر از این موارد مراقبتی بود.

«در اين مبارزه ي كلي كه بزرگسالان را در رابطه با زندگي جنسي كودكان بسيج مي كرد، چنين لذت هاي ساده و بي پايه اي به صورت تكيه گاه و رموزي در مي آمدند؛يعني اين كه به زور آن ها را پنهان مي ساختند تا اين كه كشف آن ها راممكن سازند»(6)

«به اين ترتيب اميال جنسي كه به ابژه ي تحليل و كانون توجه، مراقبت و كنترل تبديل شده بود، در عين حال موجبات تشديد ميل فرد به جسمش را به وجود آورد» (7)

همه این موارد منع اثر عکس داشتند زیرا با پرگویی تمام کودکان را متوجه جنسیت، بدن خود و همچنین سکس می کردند. تو بدنی داری و می توانی از آن لذت ببری تنها باید آن را کشف کنی...

انفجار گفتماني قرن هجدهم و نوزدهم نتايج ديگري را نيز به دنبال داشت که تحت تاثیر مستقیم کشفیات روانشناسی و ظهور آن در هیئت یک علم بود. از آن جمله است كشف خيل عظيمي از انحراف هاي جنسي در عرصه ي اجتماع.

اين انحراف ها شكل خاصي از امور «خلاف طبيعت» بودند كه از روابط نامشروع ديگر مانند زنا و تجاوز به عنف تفكيك شده بودند.

«اعمالي نظير ازدواج با خويشاوندان نزديك يا لواط، اغفال راهبه ها يا آزارگري جنسي، خيانت به زن خود يا تجاوز به اجساد»(8) که سابق بر این گناه و رفتار هرزه گی در پیش گرفتن محسوب می شدند و فرد خاطی اندک زمانی بعد یا در نهایت پس از کمی بی مهری، مشمول بخشش و فراموشی جامعه می شد اینک تحت نام بیماری و یا انحراف جنسي اتیکت خورده و طبقه بندی می شدند.

مراجع برخورد با این منحرفان جنسی نیز دیگر شریعت و قانون نبودند بلکه به علت زیر پا گذاشتن نظم طبیعت برای مطالعه به آزمایشگاه های روانشناسی فرستاده می شدند.

«ديگر رفتارهاي جنسي در مقوله ي گناه قرار نمي گيرد؛ بلكه تحت عنوان ناهنجار و غيرعادي محدود مي شود. و البته اين قانون ِحقيقت طبيعت را بسيار سخت تر از قانون اخلاقيات صريح ساخته ي انسان مي شود كنار گذاشت.»(9)

از این رو جنسیت و سکس تبدیل به موضوعاتی برای دانش روانشناسی شدند. روانشناسی نیز تا جایی که می توانست در طبقه بندی خود انواع انحرافات و خاستگاه روانی آن ها را به دقت مشخص کرد.

در سده هاي پيشين«لواط يكي از اعمال ممنوع بود و لواط كار تنها سوژه ي قضايي اين اعمال بود اما همجنس خواه سده ي نوزدهم در اين جريان به يك شخصيت مبدل شد داراي يك گذشته، سرگذشت و كودكي، منش، شكلي از زندگي و نيز نوعي ريخت شناسي افشاگر و شايد نوعي فيزيولوژي رازآميز. در مجموع همه چيز او متأثر از سكسواليته اش بود» (10 ) برخوردی ملموس که شاید در قرن اخیر بارها از برنامه های پزشکی تلویزیون یا روزنامه ها و کتاب های روانپزشکی تبلیغ و ارائه شده است و در آن فرد همجنس خواه را در رده منحرفین جنسی قرار داده است.

در این رویکردها میل به همجنس، گاه نتیجه نوعی اختلال یا جهش در شبکه ژن ها و گاهی عقده های فروخورده روانی یا نداشتن الگوی رفتاری مناسب از جنس مخالف در کودکی معرفی می شد. شاید باز شدن پای روانشناسی تنها مرجعیت قانون و عرف را برای برخورد با این افراد در عرصه اجتماع از بین برد اما روانشناسی خود را به عنوان قدرت مسلط در تعریف و طبقه بندی همجنس خواهان به عنوان بیمار منحرف جنسی محق تر از دیگر نهادها می دانست.

قدرت، افزون بر اعمال محدودیت و معرفی انحرافات جنسی که حجم عظیمی از گفتمان ها را اطراف جنسیت و سکس برقرار می کرد با فرآیند دیگری افراد را وادار کرد تا خود از سکس شان بگویند. به این شکل تمامی شهروندان در فرآیند جدید اعمال قدرت به شکلی آگاهانه از امیال جنسی و سکس خود سخن می گفتند.

«پس اين وظيفه تعيين شد كه نه تنها بايد به اعمال خلاف قانون اعتراف كرد، بلكه بايد ميل خود، هر ميل خود را به گفتمان درآورد و تا حد ممكن هيچ چيز نبايد از اين سخن بگريزد، حتي اگر كلماتي كه درآن به كار مي رود، بايد به دقت خنثي شده باشند»(11 )

این شکل جدید از اعتراف که ریشه در سنت اعتراف کلیسای کاتولیک و شعائر مذهبی آن داشت در خدمت سکس و گفتمان های مربوط به آن قرار گرفت. فوکو اصل اعتراف را گذشته از شخص اعتراف کننده مبتنی بر حضور مخاطب بالقوه ای می دانست که علاوه بر گوش کردن به اعترافات طلب کننده آن نیز باشد. از این رو نهادهای مسلط در فرآیند اخذ اعتراف حول سکس و رابطه جنسی، به نوعی فزاینده این اعترافات در باب زندگی جنسی شخصی را از گوینده طلب می کردند.

این مراجع اخذ اعتراف جنسی که عمدتا خاصیتی پزشکی یا روانشناسانه داشتند با معاینه دقیق و ثبت جزییات سعی می کردند تا به سکس شکلی قابل فهم و بی ضررتر دهند. کوچک ترین و پنهانی ترین امیال تاویل می شدند زیرا نظر غالب بر این بود که بیشتر بیماری ها و امراض جسمی ماهیتی جنسی دارند و چون سکس به خودی خود موضوعی گشوده و ساده نیست و اغلب درباره امیال پنهانی و عقده های فروخورده جنسی در وجودمان چیزی نمی دانیم باید همه چیز را گفت و از ریزترین جزییات در این زمینه نیز غافل نشد. در واقع این از کارکردهای مستقیم روانشناسی و روانکاوی بود که ادعای دسترسی به ضمیر ناخودآگاه پرتلاطم ما را با توسل به تداعی آزاد و خواب مغناطیسی داشت.

فرد مراجعه کننده به روانکاو ساعت ها درباره امیال و روابط جنسی اش صحبت می کرد تا واقعیت هولناکی که خود نیز از آن بی خبر بود بر روانکاو حاضر و سپس به وسیله او تبیین و تاویل شود. اما تمام این اعتراف برای شکل گرفتن دانشی پزشکی حول سکس صورت می گرفت و در پی دستیابی به حقیقتی علمی بود. چیزی که فوکو از آن به علم جنسی یاد می کند و دقیقا آن را نقطه ای در تاریخ می داند که غرب از هنر کامجویی خالی و سکس در آن به منزله امری به شدت آسیب پذیر معرفی شد.

در تقابل با تكنولوژي اخذ اعتراف حول سکس و تبدیل آن به یک علم نزد جوامع غربي ، ملل شرقي راه هنر كامجويي را پيمودند. اين هنر كه در بين اقوامي نظير هندوها، چيني ها، رومي ها، ژاپني ها و ملل مسلمان پي گرفته مي شد در جستجوي لذتي في نفسه بود. لذت به مثابه لذت. در نزد اين جوامع لذت خاصیتی کیفی داشت یعنی فرد اثر آن را به طور مستقیم بر بدن خود حس می کرد و می توانست شکل و شدت تجربه اش از لذت را بدون واسطه درک کند. مقیاس و پیمانه برای سنجش لذت نیز خود لذت بود.

«بنابر اين دانشي شكل گرفت كه بايد مخفي مي ماند، نه به علت انگ بدنامي كه ابژه ي اين دانش بر خود داشت بلكه به دليل ضرورت حفظ اين دانش با بيشترين خويشتنداري. زيرا بنابر سنت اين دانش با افشا شدن كارايي و خاصيتش را از دست مي داد» (12)

از اين رو رابطه اي همچون رابطه ي نوآموز و مرشد شكل گرفت و هنر كامجويي به فراخور حال نوآموز به او آموزش داده می شد. «اما بايد يادآور شد كه با اين حال هنر كام جويي از تمدن غرب محو نشد و از حركت براي توليد علم جنسي هميشه غايب نبود.

در اعتراف مسيحي و نيز به ويژه در هدايت و امتحان وجدان و در جستجوي اتحاد معنوي و عشق به خدا مجموعه ي كاملي از روش ها وجود داشت كه به هنر كام جويي شبيه بود. هدايت مسير نوآشنايي توسط استاد، افزايش تجارب حتي در اجزاي جسماني شان، افزايش اثرها به كمك گفتمان همراه با آن ها، پديده هاي تصاحب و شعف كه در كاتوليك گرايي جنبش ضد اصلاح ديني بسيار شايع بودند بي شك اثرهاي مهارنشده اي داشتند كه از تكنيك كام جويي كه ذاتي اين علم ظريف جسم است فراتر مي رفت» (13)

منابع:

1- ابرساختگرايي فلسفه ي ساختگرايي و پساساختگرايي/ ريچارد هارلند/ فروزان سجودي/ حوزه هنري/ چاپ اول 1380 / صفحه235

2- همان صفحه 231

3- اراده به دانستن/ ميشل فوكو/ نيكو سرخوش، افشين جهانديده/ ني/ چاپ سوم 1384/ صفحه 15

4- همان صفحه 19 و 20

5- همان صفحه 44

6- ميشل فوكو فراسوي ساختگرايي و هرمنيوتيك/ هيوبرت دريفوس، پل رابينو/ حسين بشيريه/ ني/ چاپ اول 1376/ صفحه293

7- ابرساختگرايي فلسفه ي ساختگرايي و پساساختگرايي/ ريچارد هارلند/ فروزان سجودي/ حوزه هنري/ چاپ اول 1380/ صفحه 233

8- اراده به دانستن/ ميشل فوكو/ نيكو سرخوش، افشين جهانديده/ ني/ چاپ سوم 1384

9- ابرساختگرايي فلسفه ي ساختگرايي و پساساختگرايي/ ريچارد هارلند/ فروزان سجودي/ حوزه هنري/ چاپ اول 1380/ صفحه236

10- اراده به دانستن/ ميشل فوكو/ نيكو سرخوش، افشين جهانديده/ ني/ چاپ سوم 1384/ صفحات 53 و52

11- همان صفحه 27

12- همان صفحه 69 و 68

13- همان صفحه 83

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!