سه شعر از سام داوسون
1
رفت
پنجره ها را بَستم
پَرده ها را کِشیدَم
چراغِ را خاموش کردم
آرام .....
مـــــُـــــردَم
2
نه از سیاست چیزی میدانم
نه از بازیِ بزرگ مردان و باختنِ بینوایان
مرا چه به این حرف ها
دنیا هرگز به دستِ من نخواهد چرخید
من راءی داده ام
انتخاب کرده ام
تو
سال هاست
در ولایتِ دلِ من
حکمرانی
3
خــــدا جون
قــربونت بــرَم
" دی جِی "
تویی
چی میشه
لطف کنی ، این مِلودیِ آروم زندگی رو عـَــوَضِ کنی
جاش یه آهنگِ شـــاد و قِــــری بذاری
بیای
با هم
برَقصیم !