موازین کلی انتشار مطلب در اثر
مطلب ارسال شده به خط فارسی و در فایل وُرد ارسال شود. امکان استفاده از مطلب پی دی اف را نداریم.
-
در اثر تنها مطالبی منتشر می شوند که پیش از آن در سایت های اینترنتی دیگر منتشر نشده باشند. فیسبوک، وبلاگ، سایت شخصی و نشریات چاپی شامل این اصل نمیشوند اما چنانچه مطلب شما در نشریه چاپی منتشر شده است، موقع ارسال به ما اطلاع دهید تا ذکر منبع کنیم.
-
بازنشر مطالب اثر در دیگر سایت های اینترنتی لطفن با ذکر منبع باشد.
-
نظر و موضع نویسنده ای در متنی منتشر شده، به معنای نظر و موضع گردانندگان سایت نیست.
-
سایت اثر بنا بر روال معمول کار مطبوعاتی، خود را موظف به رعایت آئین نگارش و دستورزبان فارسی می داند. پس تا جای ممکن خطاهای تایپی، دستوری و نگارشی را تصحیح می کنیم.
-
در بخش «نقد و مقاله» حجم مطلب ارسال شده، حداقل دو صفحه باشد.
-
مسئول نهایی تصمیمگیری برای رد یا انتشار متنی در یک بخش از سایت، دبیر همان بخش است.
-
امکان حذف یا برداشتن مطالب منتشر شده را نداریم.
-
سایت اثر به دور از وابستگیهای سیاسی، حزبی و تشکیلاتی عمل میکند. پس امکان تبلیغ در این زمینهها در سایت اثر وجود ندارد.
-
خوانندگان و همکاران محترم، کلیه ایمیلهای این بخش ویژه امور سایت اثر هستند. لطفن از آنها برای ارسال ایمیل گروهی (ارسال اخبار، اشعار یا لینک و غیره) استفاده نکنید. ارسال ایمیل گروهی برای کسی بایستی با رضایت و هماهنگی قبلی صاحب ایمیل انجام شود. احترام به این خواست، احترام به فردیت دیگران است.
-با تشکرسایت اثر
-
-
-
https://balatarin.com/permlink/2008/4/30/1289343
اگر شد وبلاگ من رو هم که درباره عباس نعلبندیان هست رو لینک کنید.
www.nalbandiyan.persianblog.ir
نخواهمت ساخت اي وطن / چرا كه هربار ساختم
زچنگِ بيدادِ خائنان / تو را به دشمن باختم
چرا بسازم چو خائني / ز دست من آردَت برون
تو را و مرد و زنِ تو را / كشد دوباره به خاك و خون
جواني از خون و خاكها / مرا به تنديكند صدا
كه " ما چرا كشته گشتهايم؟ / چهكس بُوَد دادخواهِ ما؟
به چشمِ دانش چو بنگري / پُر از اميدند دشمنان
بهار و سبزيّ و پيشرفت / ز نااميدي شود خزان
همان اميديكه ميكُشد / اميدِ اين خَلقِ پاك را
به ديدهاش هيچ رَحم نيست / تو را و خاشاك و خاك را !
بِدان شَوي هرچه نااميد / به او فزونتر دهي اميد
سراغت آيد براي قتل / شكنجه و قتل و ناپديد "
نمينشينمكه بَركَنَد / شكوفه و شاخهام سِتم
نهانكنم تيغِ تيزِ خود / اگرچهگاهي عقبكشم
به قلبِ خائن فروكنم / همان نهانكردهْ دشنهاش
هميكنم آب را دريغ / زِ هُرمِ لبهاي تشنهاش
ندايي آيد بهگوشْ باز / كه " ظلمِ خائن ز جهلِ اوست
به او خِرَد بخش با هنر / هَماره خائن شود چو دوست
ز نسلِ انبوهِ خائنان / بُوَد بسي خائنِ جوان
بزايد از هريكي هزار / وگر زني تيغِشان نهان
هرآنكه تيغي زَنَد به جهل / شريكِ جُرمِ خيانت است
جدال و تنديّ و پند و اَخم / فزونگرِ هر جهالت است
ز جهل زايَد خيانتي / ز فقر زايد جهالتي
تسلسلِ اين سه، معضل است / نه نامِكفر و ديانتي
توان جهان را به تيغكُشت / ولي چه آيد ز مردهاي؟
اگر دهي جان به مردهاي / از اين جهان جام بُردهاي "
شاعر: علي . ف
این سایت را از پیوندهای آتی بان پیدا کردم .مطالب بسیار خوبی دارد.شعر کوتاهی از خودم برایتان می نویسم:
فراموشی
*******
من،
در زميني زاده شدم،
كه حركت انتقالي اش را
از ياد برده بود
و حركت وضعي اش،
گهواره اي بود
كه كودكان هفتاد ساله را
در خود مي پروراند
و خورشيدش
هيچ گاه
از غرب طلوع نمي كرد
و چهره اش
هيچ گاه سبز نبود
من ،
در زمين آرامي
در خواب زندگي كردم.
-----
هدف لذت
به دنبالش بقاءنسل
دو ناهمجنس
پیچان
دست مالان بر نقاط شرم
نا بخود
هذیان لمس خویش را
تسکین می بخشند.
یکی وحشی،زمخت و خشک،
ز عطر دیگری مدهوش
لطیف آن دیگری،باناز
رباید شیرهء هستی
ز هم آغوش.
بیگانگی
-------
قرن احیاءاست،قرن ما
لانه کرده،بت پرستی
در عمیق عمق ذهن ما.
می فریبد
نقره ای،زردطلائی
به فنا اندر وجود خویش
بی زبان،گویا.
سمانه حیدرشا-زمستان1383
----
من فنا گشتم دراین خلق،آنچنان/خودنمیدیدم،به سان ماهیان
جستجوی سوسیالیسم اندرسرم/عشق او می بوداندر پیکرم
خودبه سان آن هگل پنداشتم/فلسفیدن را ازو برداشتم
عشق اورا چون فلاطون بودمی/مایهءدلهای مجنون بودمی
ماهیئی کوچک بدانگونه سیا/گشته گم اندر درون آبها
اومراباخودهمی برد آن بعید/من به دنبالش روان باصد وعید
من کجابایدشدن؟ هیچم نگفت/من چرابایدشدن؟هیچم نگفت
ماجلوداران این خلقیم،لیک/غرقه بایدگشت در خون،یک چریک
شرط اول خودفناگشتن نمود/سرسپردن در مسیر سرخ رود
مولوی رادرنظراوجلوه کرد/مثنوی رااوبرایم زنده کرد
من بگفتم،شرط اول آگهی ست!/آگهی وارون خودبیگانگی ست!
عاقبت باآن همه دلدادگی/شد نصیبم عالم سرگشتگی
می سپردم گفته هایش را به یاد/می سپردم همچواوسررابه باد
نورچشمان!گفته ام رابشنوید/ای عزیزان!قصه ام رابنگرید
خودندانسته،سیه لشکرشدم/جان خود بر کف، یکی عسکر شدم
خون ما،همچون حسین کربلا/اندرآن سرگشتگی بودی رها
سمانه حیدرشا-زمستان 1383
رباعی
-----
همچو موجودات رنجور و سرافکنده
بسان اسکلت ، یاروح مرده
ویا چون روسپی
خوار و خفیف و منگ
سرگردان و بی معنا
در خیابانها
می لولند
111111
در ذهن نحیف خود
آرزو یا کعبهءآمال خود را
به هر قیمت
در آنسوی خطوط مرز
می جویند
222222
به دنبال یکی سنگی
یا وهمی
که افشانند بر آن
قطرهء اشکی
بر هرمان و ناکامی
بر وضعی، بدین سنگی
333333
به جست و جوی
لحظه ای شادان
در تاریخ می کاوند
چرا، در روزگار کنون خود
نمی یابند
با لبخند زهرآگین و پرمعنا
دوران جوانی را
با نفرین
در خاطر
می آرند
444444
سمانه حیدرشا- زمستان1383
------
خودگرا از ظن خود
می بالد اینسان:
او جهان را میگدازد
ذوب میسازد
و از نو بر مسیری نو
به گرد خویش
همچون کهکشان
منظوم میسازد
سمانه حیدرشا - زمستان 1383
وقتی که واقعیت ، روح ما را می آزارد ، از یک طرف به روح مراجعه میکنیم که : چه میخواهد؟ و چرا واقعیت او را خشنود نمیسازد؟ امّا روح از پیش خود جز تجربه گذشته که همان تجلی واقعیت سابق است چیزی ندارد که به ما عرضه کند و تنها آرزوئی خاک خورده را به ما منعکس مینماید . ناچار به سراغ واقعیت میرویم ، و علت آزردگی روح را در واقعیت جستجو میکنیم
نقد سلاحی است که با شکافت واقعیت ، درون آن را به ما بر ملا میسازد و استعداد واقعیت را برای شکوفاندن آرزو به ما می نمایاند . اگر نقد نباشد ما قادر به جستجو در کنه واقعیت نیستیم و اگر آرزو نباشد ما نمیدانیم به دنبال چه چیز باید واقعیت را بشکافیم . بنا بر این جستجو در واقعیت چیزی مگر تخریب و اضمحلال آن نخواهد بود .از این پس نقد با کنش خود در واقعیت ، هم واقعیت را تغییر میدهد و هم غیر منطقی بودن آرزو را به ما روشن میگرداند ، یعنی هم واقعیت را تغییر میدهد و هم ذهنیت را . یعنی نقد ، ذهن و عین را دگرگون میکند .هر مانعی که بر سر راه این پروسه قرار گیرد ، واپس گراست . چرا که خواهان ماندن نقد درهمان مقامی است که بوده است پس مانعی است بر سر راه خودآگاهی و عمل آگاهانه بشری . نقد خواهان اینست که به هر حوزه ای سرکشی کند و هیچ خط قرمزی نمی شناسد، زیرا که همواره خواهان اینست که با عمل مداوم خود در ذهن و در عین ، خود را نیز در معرض تغییر و تکامل قرار دهد . زیرا که نقد، خود ارضا نمی شود اگر در شور و شوق سازندگی و بالندگی جهان آینده شرکت نداشته باشد . نگرانی نقد اینست که هر کاستی را عیان کند و به دنبال آن هر عمل نادرست یا نا کافی برای رفع کاستی را نیز ، برملا گرداند و ترفیع بخشد ، و با این عمل هست بودن خود را به ظهور رساند . عوامل جلوگیرنده در واقع در روند حیات بخشی و هست بودن نقد اخلال ایجاد میکنند و خود پیداست که مقاومت نقد نیز بی خردانه نیست چرا که هستی اش بر این روند آزاد روانه بستگی دارد ." تاریخ نقد ، تاریخ نقد اولین جزم است ". موضوع نقد ماکیاولی عمل می کند ، یعنی از هر وسیله ای برای حفظ بقاء خود و تن ندادن به تغییر و عقب نشینی استفاده می کند . انتخاب ضعیف ترین یا قوی ترین نقطه برای تهاجم نقد ، به زمان وقوع واقعه بستگی دارد .
*
" پیشرفت تاریخ ، پیشرفت حقیقت و آزادی نیز هست . و هدف نقد نه فقط به معنی شناخت خوبی ، بلکه خواستن آن نیز هست " . چهره سیاسی روزگار ما آنگاه در معرض قضاوت صحیح قرار میگیرد ، که نه در رفاه مادی خود را بنمایاند ، بلکه در چهره نقد آزاد روانه که هر امتیاز و هر مرجعیتی را در معرض نقد بگذارد ، خود را نشان دهد . دیر زمانی است – خیلی پیشتر از زمانی که با مشت های گره کرده اراده خود را ، با فریادی که همه جهان به منزله " لبیک " ما انگاشتند ، در دستان رژیم سابق کنونی قرار دادیم – که ما راضی نیستیم که تاریخ بشریت را فقط " ممالک راقیه " بنویسند و ما فقط بازتابش آن را دریافت کنیم . قرن ها است ما از این شوق سازندگی جهانی بی بهره ایم ، که نه تنها زندگی و نیازهای روزمره ، که اندیشه خود را به اندیشه بیرون یدک کرده ایم . بنابراین ناقد هستی یک وطن است و وطن نه تنها هدف ناقد است بلکه دستآورد فعالیت ناقد است . ابزار نقد خِرَد است که کمالش خود حاصل نقد است . بنابراین " خرد ، خود را با خرد میسازد " و ترمیم میکند و لاغیر . هنگامی که بدین ترتیب خرد متکامل دریافت شد ، این بار مانند نقدی زنده با واقعیات مواجه میگردد و برای پیوستن به واقعیت هیجان دارد و نمیتوان آن را مهار کرد . اینجاست که خواست و تصمیم که زاده نقد است ، متولد میگردد.
حمید راه شناس 14/4/83
نقد دین ، نقد سیاست
هم کنون در هم در آمیخته
آنچنان آمیزه ای تشکیل داده
که منفک کردنش
کاری ست بس مشکل
ونا لازم
*
به پیش ! ای تشنه آزادی و دانش
بهل هر کار دیگر را
بروز آور دو قانون جهانی را
و با آندو
بیاندیش و ، بکوش و ، پاسبانی کن
*
نقد را همچون سلاحی
بر کف ات گیر و
در نبردی پنجه در پنجه
رو در رو
بزن ! پروا مکن ، فرصت مده
تا توهم ها ، شکیبائی ، فرو ریزد
*
بر زوال او قضاوت کن
او موشی ست ، کفتاری ست
پائین تر ز انسانی ست ، سطح او
ریزه خوار خوان اوهام است
موضوعی برای شغل جلادان و
افکندن به قعر مزبل تاریخ
*
بزن بر او ! به زانویش درافکن
پروا مکن ، دین مرد ، یا دین یار
شهزاده ، یا دینکار
*
تا جهانی نو بسازی
زیر و رو کن ! واژگون ساز
فشار بار افزون کن
به آگاهی ، از باری که بر دوش است
هر سپهری را به سان مشتی از خروار
بنمایان
*
بترس از حال و روز خویشتن
دلاور شو
سرفرازی کن
قرنها پس ماندگی پر کن
*
نیاز مردمان ، خود
علت غائی ارضاء است
نیازت را برآور
سرافرازی به چنگ آور
*
سمانه حیدرشا – پائیز 1383
وبيشه اي كه شيرانش مرده اند
جنگ ها به شكست مي رسند
وجغد ها به تصويرمي كشند
شبي شوم را...
بنگر درونت چه مي شود
ترسي موريانه وار
كه جاني بركند
زتمامي شجاعتي
كه در تو بوده است
تنها خاطره اي مانده
كه تمامي بودن توست
به شبي در تنهايي
وشكست...
سعيد مطوري/مهرگان
از دفتر غمنامه
تا بگم راز دلم رو آقا جون
ديگه شبها ستاره بوسه نكرد
ماه زيبا به شبا مو آقا جون
دزدكي درشباي تارو سياه
مي سوزه گلها ي شبو آقاجون
تو نگفتي رفاقت صفا داره
بي وفايي كرده هر سو آقا جون
اشك من بوسه اي به غم منه
دل شكستم و سفيد مو آقاجون
عمرمو به عشق اوفنا شدم
ديده من روميگه يارو آقاجون
من به تب والله هذيون نميگم
تو ببين همه ي كارو آفاجون
سعيد مطوري/مهرگان
از دفتر ترانه
http://www.megaupload.com/?d=0C8RH8ME
نگاهم به طاق است
یاد چشمان تو می کنم
آسمانم ستاره باران می شود.
یاد تو می کنم
و زندگی را پله ای دیگر به پایین می روم
در سیاهچال خود
فریادی را پنهان کرده ام.
2004 1 18
شهاب طاهرزاده
وقتی که سیب نرسیده ی انتظار را
گاز میزنی با دندان تردید
تردید مکن
و برزخ خلوت مرا
شیپور بزن
تا برخیزم از گور تنهایی
وگرد زمان نبودنت را
با دستان وصل پاک کنم...
سعید مطوری/مهرگان
از دفتر تنهایی
باكلماتي در وبلاگ www.oshnar.blogfa.com عشق را باز نوشته ام اگر خوانديد در اثر بازخواني كنيد عشق را
اين روزها كلمات را بايد باز گفت تا گمان نبرند ما كلمات را از ياد مي بريم
برای بردن ثواب
با کمترین زندگی
مارو بکن بندگی
ترس از خدا ثواب داره
خدا قائم مقام داره
چوب و فلک بر میداره
باباتوم و با هفت تیر
سرتو پریشون میکنه
داغون و واغون میکنه
با جیپ آمریکائی
جنازه تو له میکنه
یا توی انفرادی
بی یار و یاور میکنه
بهت تجاوز میکنه
رسوای تو شهر میکنه
سمانه حیدر شا
حکمتش خیلیه ، ها
حرف نداره به مولا
برژینسکی و اوباما
زدن تو سر ، واویلا
اونا کجان ، ما کجا
چه عرض کنم ،حسودا
امثال فتنه گرها
زدن بیرون ، میلیونها
گفتن قاطی داره ،ها
نباشه جون شما
به جون بسیجی ها
اورجیناله از جاوا
رنگش ، عینهو طلا
قاچاق برادرها
از یکسوکابلی ها
با اند بصیرت ها
هایپرتکنوی بالا
چون موشک سجیلا
با برد کیلومترها
دودش مثل اژدها
از منخرین آقا
گیج میکنه دشمنا
میبره توی رؤیا
سمانه حیدرشا8/8/2011
بر بال بادهای پائیزی نشاندم
تا با گذر از زمستان سخت سرد
بهار را به کلبه ام باز آورم
هیهات...
هیهات، که باد پائیزی
سرکش تر از آن بود...
همه رؤیای کودکانه ام را
باخود برد...
سمانه حیدرشا 25/9/1390