پنجشنبه
گفت¬وگویی کتبی با بهروز شیدا




تصویر زخم
گفت­وگویی کتبی با بهروز شیدا

شاهرخ تندروصالح*

گفت­وگو یکی از ژانرهای ادبی در جهان معاصر است؛ با این چشم­انداز که می­تواند زمینه­های گفتمانِ انتقادی ـ تحلیلی بین نویسندگان، نظریه­پردازان و اهل قلم و اندیشه را مهیا سازد. جامعة جوان ادبی امروز ایران، با مسائلی نوظهور و گاه تجربه نشده روبروست که پرداختن به چیستی و کیفیت آن­ها، مجالِ گفت­وگوی صاحبنظران را می­طلبد. به عبارتی جستجو در مضامینِ فرضیه­های وارداتی ادبی، بحث پیرامون نظریاتِ ادبی و بازشناسی هنجارها و ریخت­شناسی گونه­های ادبی، از عمده­ترین مباحثی است که در گفت­وگوهای تخصصی قابل بیان شدن هستند. شناسه­های ادبیاتِ امروز ایران در حوزه­های داستان و شعر به خوبی زمینه­های پرداختن به این مهم را نشان می­­دهند. از سوی دیگر، آسیب­شناسی ادبیات ما موضوعی فراگیر است که امکان آن، در مرحلة نخست، در قالب گفت­وگوهایی تخصصی وجود دارد.
با اندک تأملی بر وضعیت موجود بازار تولیدات ادبی، می­بینیم که در وهلة نخست اهل قلم از موضوعی دیرپا نقل و حدیث بسیاری دارند که عمده­ترین وجه مشخصة آن مخاطب آثار ادبی است.
گرایشاتِ مدرنیستی و پُست مدرنیستی در جای خود، موضوعی دیگر است که می­توان آن را مهم­ترین دغدغة تولیدکنندگان آثار ادبی در ایران امروز شمرد. با این اوصاف به نظر می­رسد که فرایند مدرنیزاسیون در ادبیاتِ ایران با موانع و محدودیت­هایی روبروست که جهان معاصر تجربة چندانی از آنها ندارد. مسائلی چون علایق فردی در نقد ادبی، هنجارگریزی­های نقد امروز در ایران، ممیزی­های متعدد و سلیقه­ای، تأثیر ترجمه بر بافت ساختارهای ادبی ایران، مخاطب­گریزی و اقتصاد ایستای نشر فرهنگ، گره­گاه­های فلسفی در آثار ادبی، ترکیب ایده­های سیاسی با ادبیات، پیشی گرفتن ادبیاتِ سیاسی از ادبیاتِ ناب، نقش مطبوعات در اُفت و خیزهای ادبی دوران معاصر و گسستِ معرفتی ـ اندیشه­ای بین نسل­های ادبی، همه و همه از موضوعات قابل ارائه در طرح مدرن­سازی ادبیات ایران هستند. ادبیات تبعید و مهاجرت ایران نیز از شاخص­ترین موضوعاتی است که می­تواند افق تأویلی مجموعه مسائل امروز ما را در خود داشته باشد.
متن حاضر یکی از گفت­وگوهای مکتوب من با نویسندگان مهاجر ایران پیرامون ادبیات تبعید و مهاجرت ایران است. مکتوب از این نظر که نه هم­دیگر را دیده­ایم و نه رویاروی یک­دیگر نشسته­ایم. گپ نیست. تلاش داشتم تا گفت­وگو صورتی آکادمیک داشته باشد. در آغاز، من پرسش­هایی را که پیرامون ادبیات تبعید و مهاجرت ایران طرح کرده بودم، برای بهروز شیدای نویسنده و منتقد فرستادم. توضیحم همراه با متن پرسش­ها این بود: تأملی بر چیستی نوشتن نویسندة ایرانی در سرزمین دیگران. او نیز با مهربانی و لطف خود مرا شرمنده کرد؛ که مهربانی سنگ­بنای نخست اعتماد بر باد رفتة ماست. باری، وقت گذاشت و پاسخ پرسش­ها را نوشت و در مهرماه 1384 برایم ایمیل کرد. در ذیل متن ارسالی بهروز عزیزم من ملزم به رعایت امانت­داری متن شده بودم. ممیزی بیمار مطبوعات ایران فرصت نشر نمی­دهد. نمونه­اش گفت­وگوی من با مجید روشنگر که صفحه­گردان ادبیات روزنامة اعتماد ملی شلاق بر آن کشید. من از نوشتن در مطبوعات سرخورده­ام؛ از شرق گرفته تا آن­ها که رخ در نقاب ممیزی کشیده­اند. تا امروز که بهروز شیدا آن را برای انتشار در اختیار باران گذاشت، بر قول خود بودم. اکنون خوشحالم که مجلة باران افقی برای آن گشوده است. با هم این گفت­وگو را می­خوانیم .

-
ادبیات مهاجرت و تبعید ایران از نظر شما دارای چه قدمتی است؟
تبعید جزای تفاوت با قدرت­مداران است؛ جاری در همه­ی تاریخ؛ جاری در تاریخ سرزمینِ ما نیز؛ در سفرهای حلاج، شهرگردی­های سهروردی، خانه­به­دوشی­های عین­القضات. نمونه­های دیگری هم هست؛ در سکونت شاعران سبک هندی در دربار پادشاهان هند در دوران صفویه؛ در سکونتِ زین­العابدین مراغه­ای، فتحعلی آخوندزاده، طالبوف تبریزی در شهرهای کشورهای شرقی در دورانِ قاجاریه؛ در سکونتِ احمد شاملو، غلام­حسین ساعدی، رضا براهنی در پایتخت­های کشورهای غربی در دوران پهلوی. تبعید پُرهیاهوی ما اما، با سرکوبِ نیروهای مخالفِ جمهوری­ی اسلامی آغاز می­شود؛ در پایان خردادماه 1360 هجری­ی شمسی.

-
به نظر شما مشخصه­های اصلی ادبیات مهاجرت و تبعید ایران چیست؟

برای پاسخ به این پرسش بر دو مبنا حرکت می­کنیم: نخست مشخصه­های عمومی­ی ادبیاتِ خارج از کشور را برمبنای مشخصه­های عمومی­ی ادبیات داخل کشور می­نگریم؛ آن­گاه در سطحِ انواعِ گوناگونِ ادبی به ماجرا می­پردازیم؛ در سطحِ رمان، شعر، داستان کوتاه، نقد و پژوهشِ ادبی. هم این­جا، اما، بگویم، که در پاسخ پرسش­های شما از عبارتِ ادبیاتِ خارج از کشور استفاده می­کنم تا به توضیحِ تفاوتِ ادبیاتِ تبعید و ادبیاتِ مهاجرت مجبور نشوم.
بخشِ غالبِ ادبیاتِ سیاسی­ی خارج از کشور برمبنای ستیز اعضای اپوزیسیون با جمهوری­ی اسلامی یا زندان­های جمهوری­ی اسلامی نوشته شده است؛ به عنوانِ نمونه: داستان­­های کوتاه مرایی کافر استِ نسیم خاکسار، دوزخیان بهشتی­ی علی­عرفان؛ چهار فصلِ ایرانی­ی قاضی ربیحاوی؛ رمان­های مونولوگِ پاره پاره­ی شاعران شمای اکبر سردو­زآمی­، نه توی عشق و کین تعزیه­داران سردار صالحی. ادبیاتِ سیاسی­ی داخل کشور بسیاری از اوقات برمبنای ستیز در جبهه­ی جنگ ایران و عراق؛ به عنوان نمونه: دل­ دلدادگی­­ی شهریار مندنی­پور؛ بسیاری از اوقات برمبنای روایتِ انقلاب اسلامی؛ به عنوان نمونه رازهای سرزمینِ من رضا براهنی؛ بسیاری از اوقات برمبنای ستیز اعضای اپوزیسیون با رژیم شاه یا زندان­های رژیم شاه؛ به عنوان نمونه: روضة قاسمِ امیر حسن چهل­تن، بادها خبر از تغییر فصل می­دهندِ جمال میرصادقی. ادبیات خارج از کشور موضوع تبعید را در چهره­ی درد، بحران، پرسش نگریسته است؛ به عنوان نمونه: رمان­های بدون شرح، شرح حال نسلِ خاکستری­ی مهدی استعدادی شاد، نه دیگر تک نه دیگر تابِ حسین نوش­آذر، بادنماها و شلاق­های نسیم خاکسار، تبعیدی­های محسن حسام، در سفرِ مهشید امیرشاهی، تثلیث جادوی منصور کوشان. مجموعه داستان­های پرواز جواد جواهری، خیابان طولانی­ی محمود فلکی. ادبیات داخلِ کشور موضوع تبعید را در چهره­ی انسان­هایی چند شخصیتی و گم­کرده­راه؛ به عنوان نمونه: رمان­های ثریا در اغماء اسماعیل فصیح، آینه­های دردار هوشنگ گلشیری. ادبیات خارج از کشور زبان اروتیک را به یکی از عناصر اصلی­ی خود تبدیل کرده است زبان­های غیرفارسی را در متنِ فارسی به­کار گرفته است، در بیان خشم و میل هیچ محدودیتی نجسته است. ادبیات داخل کشور در همه­ی این موارد دست بسته بوده است. ادبیات خارج از کشور ماجرای گریز از ایران از راه­های پُرکوسه، پُرترس و پُربرف و پُرتجاوز و پُرشگفتی را بارها تصویر کرده است؛ به عنوان نمونه: رمان­های پایان یک عمر داریوش کارگر، در آنکارا باران می­باردِ حسین دولت­آبادی، روایت­های پرسه درکوچه پس­کوچه­های ناآشنای اکبر سردوزآمی، مجموعه داستانِ عروس دریایی­ی داریوش کارگر. ادبیات داخل کشور به این ماجرا چندان نپرداخته است. در ادبیاتِ زنانه­ی خارج از کشور میل به تجدد و تن­کامه­گی به عریانی تصویر شده است؛ به عنوان نمونه : مجموعه داستان­های بریده­­های نور مهرنوش مزارعی، رمانِ شالی به درازای جاده­ی ابریشم مهستی شاهرخی. رمان زنانه­ی داخل کشور به دو شاخه تقسیم می­شود؛ شاخه­ای به سوی تصویر تن­کامه­گی و تجدد رو کرده است، شاخه­ای به سوی ستایش سنت­ها؛ به عنوان نمونه در گروه اول: رمان­های انگار گفته بودی لیلی­ی سپیده شاملو، آسمان خالی نیست شیوا ارسطویی، پرندة من فریبا وفی؛ در گروه دوم: رمان­های یلدا و رهایی­ی مه­کامه رحیم­زاده، دیانا که بود زهرا زواریان، قصه زندگی ستاره نصیریان.
در زمینه­ی رمان شباهت­هایی بینِ نوعی از رمان و بخشِ غالب رمانِ خارج از کشور و بخشی از رمان داخلِ کشور دیده می­شود. بر این مسئله تامل کنیم: رمان داخلِ کشور را از زاویه­ای می­توان به سه گروه تقسیم کرد: رمان پاورقی­گونه، رمان اسلامی، رمان کیفی. در رمان کیفی نیز می­توان دو گروه تشخیص داد: رمان­هایی که عناصر عمده­ی گفتمانِ فرهنگِ ایرانی را در خود بازتولید می­کنند. رمان­هایی که در مقابل عناصر عمده­ی گفتمان فرهنگِ ایرانی می­ایستند. مراد من از عناصر گفتمانِ فرهنگ ایرانی این عناصر است: حضورِ جدالی آشتی­ناپذیر میانِ اردوی نیکی و اردوی بدی، ترجیحِ قلمرو جان بر قلمرو غریزه، باور به ظهور مُنجیانی که سرانجام پیروزی­ی اردوی نیکی را ممکن خواهند کرد، ترجیح کلیتِ آرمانی بر نیازهای فردی، امید به تحقق یک آرمان­شهر، ترجیح عمل بر اندیشه­ی غیرعرفانی­­ای که منجر به عمل نمی­شود. بخش عمده­ی رمان خارج از کشور با رمان کیفی­ی داخل کشور که در مقابلِ گفتمانِ فرهنگِ ایرانی می­ایستد، هم­خوانی نشان می­دهد؛ به عنوان نمونه؛ در میان رمان­های خارج از کشور: خسرو خوبان رضا دانشور، چاه بابل رضا قاسمی، سوره­الغراب محمود مسعودی، سایه­ها­ی محمود فلکی؛ نگاتیو هومن عزیزی. در میان رمان­های داخل کشور: شاه کلید جعفر مدرس صادقی، باورهای خیس یک مرده­ی محمد محمدعلی، سوءقصد به ذات همایونی­ی محمدرضا جولایی.
در زمینه­ی شعر در خارج از کشور تنوع موج­ها اندک است، شعر زنانه­ی اروتیک جایگاهی ویژه دارد، اندوه روزمره­گی بسیار به چشم می­خورد، تعمق فلسفی چهره می­کند، شعر مفهوم­گرای سیاسی بسیار سروده می­شود؛ در شعر داخلِ کشور تنوع بسیار است؛ شعر مفهوم­گرای سیاسی کم­تر به چشم می­خورد؛ مکتب­های بسیار چهره می­کنند؛ از آن میان شعر حرکت، شعر سینمایی، شعر چندصدایی، شعر غزلِ جدید، شعرِ گفتار، شعرِ چندلحظه­ای­.
نکته­هایی را که در موردِ شعر و رمان گفتم می­توان در هم آمیخت و در مورد داستانِ کوتاه بیان کرد: در داستانِ کوتاه در خارج از کشور حادثه محوری­تر است، روی­کرد مدرنیستی بیش از روی­کردِ پسامدرنیستی به چشم می­خورد، به موضوع­هایی مثل بحران دو جنس، فشار سنت، تن­کامه­گی­، ویرانی­ی روزمره­گی، اختلاف دو نسل، شکست، پدرسالاری، بیهوده­گی در جوامع مدرن، بحران مردانه­گی و شورش زنانه­گی توجه بسیار می­­شود؛ به عنوان نمونه: مجموعه داستان­های دوازدهمی­ی بهمن فرسی، سلاح سردِ علی عرفان، رخِ جواد جواهرِی، زمانی عاشق بودمِ کوشیار پارسی، فردا می­بینمتِ سودابه اشرفی، پرسه­ی خسرو دوامی، یک روز آفتابی­ی حسین نوش­آذر. در داستانِ کوتاه داخل کشور از تن­کامه­گی، بحران مردانه­گی، شورش زنانه­گی، بیهوده­گی در جوامع مدرن کم­تر نشان­ به چشم می­خورد.
در زمینه­ی نقد ادبی در خارج از کشور به جنبه­ی پژوهشی توجه بسیار می­شود، نظریه­پردازی و نقدِ عملی درهم می­آمیزد، به زبان شاعرانه توجه می­شود، روی­کردهای گوناگون نقد به کار گرفته می­شود، جنبه­ی کشف اهمیت ویژه دارد، از ترجمه­ی اندیشه­های نظری کم­تر اثر هست؛ به عنوان نمونه مقدمه­ای بر ادبیات تبعیدِ ملیحه تیره­گل، اسلامی­نویسی، ذهن در بند، زمینه و پیشینه اندیشه ستیزی در ایران اسد سیف، ما و قهقرا، شاعران و پاسخ زمانه، در ستایش تبعید مهدی استعدادی شاد، روانکاوی و ادبیات، دو متن، دو انسان، دو جهان حورا یاوری، در سوک آبی­ی آب­ها، از تلخی­ی فراق تا تقدس تکلیف،گم­شده در فاصله­ی دو اندوه، تراژدی­های ناتمام در قاب قدرت، پنجره­ای به بیشه­ی اشاره، مخملِ سرخ رویا،* نوشته­ی خود من. همه­ی این عناصر را شاید بتوان در نقد داخل کشور نیز جست؛ هر چند که در داخلِ کشور نقد روزنامه­نگارانه بسیار به چشم می­خورد؛ ترجمه­ی آثار نظریه­پردازانِ غرب بسیار دیده می­شود. به عنوان نمونه؛ به رسمِ تفأل: لَکان، دریدا، کریستوا، نوشته­ی مایکل پین، ترجمه­ی پیام یزدانجو، ادبیات پسامدرن، مجموعه­گزیده­ها، ترجمه­ی پیام یزدانجو، لذت متن، نوشته­ی رولان بارت، ترجمه­ی پیام یزدانجو، مارکسیسم و نقد ادبی، نوشته­ی تری ایگلتون، ترجمه­ی اکبر معصوم­بیگی، درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات، نوشته­ی رابرت اسکولز، ترجمه­ی فرزانه طاهری، زبان شناسی و ادبیات، مجموعه مقاله­ها، ترجمه­ی کوروش صفوی، زیبایی­شناسی و ذهنیت: از کانت تا نیچه، نوشته­ی آندرو بووی، ترجمه­ی فریبرز مجیدی، وصیت خیانت­شده، نوشته­ی میلان کوندرا، ترجمه­ی فروغ پوریاوری، نظریة رمان، نوشته­ی گئورک لوکاچ، ترجمه­ی حسن مرتضوی.
-
-

-
-

آیا تبعید یک قلمرو جغرافیایی خاص دارد؟
خیر! تنها تبعیدِ جغرافیایی، یک قلمرو جغرافیایی­ی خاص دارد. تبعید­های دیگری هم هست. تبعید از خویش؛ یعنی تناقض با خویش. تبعید از فرهنگِ غالب؛ یعنی تناقض با بسیارانی که صدای انسان را درنمی­یابند؛ تبعید از رژیمِ حاکم؛ یعنی تناقض با حکومتی که تنها ترس و کوچکی می­آفریند. تبعید از جاودانه­گی؛ یعنی­ جان­سختی­ی اضطرابِ مرگ در وجود؛ تبعید از جهان؛ یعنی بی­باوری به رهایی­ی سیاسی­ ـ اجتماعی­ی انسان. تبعید دوری است؛ تبعید جغرافیایی اما تنها دوری­ی جغرافیایی نیست؛ حسِ بی­بدیل ناتوانی در مقابل قواعد بازی­های ناآشنا است؛ حس بی­بدیلِ شنیده نشدن زبانِ مادری در کوچه­ها؛ حس بی­بدیل به یغما رفتنِ گذشته؛ حس بی­بدیل دوپاره­گی در غروبِ پُربغضِ پارک­های عصرِ یک­شنبه.

-به نظر شما تبعید، مهاجرت، پناهندگی و مسائلی از این دست بزرگترین تاثیراتش را بر روی کدام­یک از ویژه­گی­ها و مشخصه­های آثار ادبی گذاشته و نشان می­دهد؟
این پرسش همان پرسش شماره­ی دو است در قالبی دیگر.
-
تأثیرپذیری یا تاثیرگذاری، کدامیک از این پدیده­ها بیشترین ساختارشناسی ادبیات مهاجرت و تبعید را معلوم می­سازد؟
تأثیرپذیری.
-زبان گفتاری و نوشتاری به عنوان ارکان اصلی ارتباطات بینازبانی و بینا فرهنگی مطرح اند. به نظر شما در ادبیات مهاجرت و تبعید ایران این عناصر چگونه به حیات خود ادامه می­دهند؟
گمان نمی­کنم تقسیم زبان به دو حوزه­ی «گفتاری و نوشتاری در ادبیات» چندان دقیق باشد؛ یا همه­ی ماجرا را بیان کند. به ویژه در بیست­ سال گذشته، بحث­های گوناگونی در این زمینه در جریان بوده است؛ با این­ همه با کمی مسامحه: ناگفته روشن است که زبان گفتاری ( زبانِ گفت­وگو؟ زبان کوچه؟) در یک متنِ ادبی چنان منعکس می­شود، یا باید منعکس شود، که در میان حاملان آن زبان بیرون از متنِ ادبی جاری است. «زبان گفتاری»­ی ایرانیان در خارج از کشور، بنابراین، زبانی است به­تمامی متفاوت با زبان «گفتاری­»ای که در رمان­هایی چون کابوس سیامک گلشیری، شهر بازی­ی حمید یاوری، عادت می­کنیمِ زویا پیرزاد، پستی­ی محمدرضا کاتب، آداب بی­قراری­ی یعقوب یادعلی، پاگردِ محمد حسن شهسواری می­بینیم. در ادبیات ِ خارج از کشور از عباراتی مثل از آب­گوشت به بالا حرف زدن، آنتن دادن، مخ را تیلیت کردن، خفن بودن، تو نخاع کسی زدن اثری نیست. «زبانِ گفتاری­»ی دیگری هست: زبانِ دوزبانی­ی نسل کنونی از یک­سو و زبان «کوچه­»­ی «نسلِ گذشته» از سوی دیگر. سایه­ی این دو زبان، به عنوان نمونه، در رمان­های کافه رنسانس ساسان قهرمان، اتفاق آنطور که نوشته می­شود می­افتدِ ایرج رحمانی، تابستان تلخ رضا علامه­زاده، بچه­های اعماقِ مسعود نقره کار، برادرم جادوگر بودِ اکبر سردو­زآمی، مجموعه داستان­های یاد و رویای تهران مهدی استعدادی شاد، سرسفره­ی خویشان حسین نوش­آذر، نبات سیاه بهمن فرسی، مردی در حاشیه­­ی شهرام رحیمیان پیدا است.

در زمینه­ی «زبان نوشتاری» هم شاید تنها باید گفت: «زبان» بسیاری از نویسنده­گانِ خارج از کشور زبانی است درست، محکم و متشخص. طبیعی است که لغزش­های زبانی در صحنه­ی ادبیاتِِ خارج از کشور نیز دیده می­شود؛ همان­گونه که در صحنه­ی ادبیاتِ داخلِ کشور دیده می­شود. این جمله­ی اسطوره­ای که زبان فارسی در خارج از کشور امکان رشد ندارد، به عصرِ ما تعلق ندارد.
-اگر بپذیریم که محدودیت زبانی و یادگیری آن در مخاطب­پذیری آثار ادبی ایرانیان موثر است، آیا زبان فارسی توانسته است با رویکردهای فراگیر در فرهنگ میزبان به مخاطب جهانی برسد؟خیر نتوانسته است.
-به نظر شما عمده­ترین موضوعاتِ آثار ادبی­ نویسنده­گان ایرانی در قلمرو فرهنگ آمریکایی و اروپایی چیست؟
نخست باید به این نکته توجه کرد که «ادبیاتِ تبعید – مهاجرت» پیکری یک­پارچه نیست. ما یک «ادبیاتِ تبعید – مهاجرت» نداریم، دوران­های گوناگون «ادبیاتِ تبعید – مهاجرت» داریم شاید.
ادبیاتِ خارج از کشور را شاید بتوان به سه دوران تقسیم کرد. دورانِ اول را دورانِ تازه­گی­ی زخم می­خوانیم. در این دوران رنج­های سرزمین­ِ پشتِ­سر از یک­سو و اندوه غربتِ پیش­رو از سوی دیگر، خاستگاه ادبیاتِ خارج از کشور است؛ خاستگاه موضوع­هایی چون زندان­های جمهوری­ی اسلامی، شکنجه، اعدام، گریز از ایران، بحران دو جنس، حضور نژادپرستی در جامعه­ی میزبان؛ دوران دوم را دورانِ تعمق در ریشه­­های فرهنگی­ی سرزمینِ پشتِ­سر می­خوانیم. در این دوران جست­وجوی یک گناه جمعی خاستگاهِ ادبیاتِ خارج از کشور است. به روایتِ ادبیاتِ خارج از کشورِ این دوران یک گناه جمعی سبب­ساز موقعیتِ کنونی­ی انسانِ ایرانی­ است؛ سبب­سازِ شکنجه، جنگ، تنهایی، بی­رحمی، زندان، فروپاشی. گناه جمعی خود را در دو نوع تکرار نشان می­دهد: تکرارِ طولی، تکرارِ عرضی. مراد از تکرار طولی نگاهی است که ریشه­ی کنش­ها، تنش­ها، خسته­گی­ها، خشونت­ها، ناصبوری­ها، شکست­های انسان ایرانی را در بنیان­های فرهنگی­ی یک سرزمین می­جوید. به روایت ادبیاتِ خارج از کشورِ این دوران تکه­ای از رستم، گوشه­ای از حلاج، ذره­ای از میترا، چیزی از امام حسین، قطره­ای از سیاوش، بخشی از ابن سینا در انسانِ ایرانی زنده­گی می­کند؛ بهره­ای از اسطوره­ی ایرانی، حماسه­ی ایرانی، عرفان اسلامی - ایرانی، فلسفه­ی اسلامی. مرادِ ما از تکرار عرضی تقدیری هستی­شناسانه است. انسان شر مطلق­­ است و بی­گناهی­ی لحظه­ا­ی­ی او تنها نشان آن که شر وجود برای تحقق خویش موقعیتِ مناسب نیافته­ است. به روایت بخشِ غالبِ ادبیاتِ خارج از کشورِ این دوران از یک­سو گفتمانِ غالبِ فرهنگ ما باری است بر شانه­های خسته­­ی انسان ایرانی، از سوی دیگر نوعِ انسان چنان تشنه­ی قدرت است که چون در موقعیت مسلط قرار بگیرد، از او توقعِ رعایت و عدالت نمی­توان داشت. دوران سوم ادبیاتِ خارج از کشور را دورانِ تعمقِ هستی­شناسانه می­خوانیم. در این دوران جست­وجوی ریشه­ی سرگردانی­های نوع انسان خاستگاه ادبیاتِ خارج از کشور است؛ خاستگاه جنگل پرسشی که فراروی نوع انسان روییده است: مدرنیته یا سنت؟ زمین یا آسمان؟ زنانه­گی یا مردانه­گی؟ چپ یا راست؟ زنده­گی­ی مشترک با جنسِ مخالف یا تنهایی؟ پرسش­هایی که خاستگاه موضوع­هایی چون کودکی، تنهایی­­، بحران دو جنس، پیری، مرگ، خسته­گی­ی پرسش، سنگینی­­ی پاسخ اند.
-آیا کشورهای میزبان ادبیات مهاجرت و تبعید ایران توجهی به تولیدات اندیشه­ی ایرانیان در قالب آثار ادبی دارند؟ این توجهات چگونه خود را نشان می­دهند و در قالب چه رفتارهایی ابراز می­شوند؟پاسخ به این پرسش احتیاج به دست­یابی به همه­ی نشریه­های ادبی­ی­ همه­ی کشورهایی دارد که نویسنده­گان ایرانی در آن­ها مهمان اند؛ پژوهشی عظیم مبتنی بر شناخت زبان­های بسیار؛ یک مأموریت ناممکن. تنها می­توانم بگویم کشورهای میزبان، البته، در نشریه­های ادبی، محفل­های ادبی، محفل­های دانشگاهی به ادبیات خارج از کشور به اشکالِ گوناگون توجه نشان می­دهند. این توجه اما نه استوار بر برخوردی نظام­مند که استوار بر واکنش­های موردی است.
-آثار کدام طیف از نویسندگان و خلاقان ادبی ایرانیان خارج از کشور دارای مخاطب بیشتری است؛ نویسندگان زن یا مرد؟
ارزیابی­ی این موضوع ممکن نیست. تعدادی از کتاب­های نویسنده­گان زن، تعدادی از کتاب­های نویسنده­گان مرد.
-بیشترین بالندگی ادبیات مهاجرت و تبعید ایران را به ترتیب در کدام رشته می­دانید؟ ادبیات داستانی، ادبیات منظوم، نمایشنامه نویسی، نقد ادبی، مباحث تئوریک؟در همه­ی این انواع «بالنده­گی» دیده می­شود. در دورانی در «رشته­ای»، در دورانی در «رشته­ی دیگر». در دوران اول شاید در ادبیاتِ داستانی. این روزها شاید در شعر، به ویژه شعر زنانه. میزان «بالنده­گی»­ی نوع­های ادبی، البته، نیاز به دقت بیش­تر دارد؛ بحثِ مفصل­تر.
-
مطبوعات ایرانیان خارج از کشور را در حوزه ادبیات از نظر برخورداری از انسجام و روشمندی در انتشار، موضوع­یابی و سایر مباحث ژورنالیستی در چه مرتبه­ای می­بینید؟داوری در مورد مرتبه­ی یک نشریه­ی ادبی هنگامی که محکِ کمی­ی مشترکی وجود ندارد، همیشه جدال برانگیز است. اما پرسش شما را شاید بتوان این­گونه پاسخ داد: نشریه­های فارسی­زبانِ خارج از کشور در طولِ بیست سال گذشته بی­تردید در زمینه­­های شکل، محتوا، تنوع مطالب گام­های بلندی برداشته­اند، هرچند که بسیاری از آن­ها از عدم تداومِ انتشار رنج برده­اند.
در خارج از کشور، هم­چون داخل کشور، با نشریه­های گوناگونِ فرهنگی، ادبی، سیاسی روبرو هستیم. برمبنای گرایشِ غالب شاید بتوان نشریه­های ادبی­ی خارج از کشور را به پنج نوع تقسیم کرد: نشریه­های فرهنگی، ادبی؛ مبتنی بر محوریتِ ادبیاتِ کلاسیک؛ به عنوان نمونه: ایران­نامه به مسئولیت هرمز حکمت، ایران­شناسی به مسئولیتِ جلال متینی. نشریه­های فرهنگی، ادبی؛ مبتنی بر محوریت ادبیات مدرن؛ به­ عنوان نمونه: افسانه به مسئولیتِ داریوش کارگر، کبود، به مسئولیتِ بهزاد کشمیری­پور، بهنام باوندپور، سنگ به مسئولیتِ حسین نوش­آذر، عباس صفاری، و خودِ من، نامه­ی کانون، به تناوب، به مسئولیتِ غلام­حسین ساعدی، اسماعیل خویی، نسیم خاکسار، منصور خاکسار، مجید نفیسی، مکث به مسئولیت مرتضا ثقفیان، باران به مسئولیتِ بهزاد کشمیری­پور، مسعود مافان. نشریه­های سیاسی، ادبی؛ به عنوان نمونه: آرش به مسئولیت پرویز قلیچ­خانی، سیمرغ به مسئولیت مرتضا میر­آفتابی. نشریه­های ادبی، سیاسی؛ به عنوان نمونه: چشم­انداز به مسئولیت ناصر پاکدامن، شهرام قنبری. نشریه­های ادبی، روزنامه­نگارانه؛ با محوریت ادبیات مدرن؛ به عنوان نمونه: بررسی کتاب به مسئولیت مجید روشنگر، دفترهای هنر به مسئولیت بیژن اسدی­پور.
-آیا به نظر شما نویسندگانمان در مهاجرت یا تبعید با سانسور مواجه می­شوند؟ با خودسانسوری چطور؟
سانسور دولتی به هیچ عنوان. خودسانسوری­ی هیچ­کس نیز قابلِ اثبات نیست. خودسانسوری را تنها کسی که خود را سانسور کرده است، می­تواند اعتراف کند. اما تردیدی نیست که همیشه مرزی وجود دارد میان «باوری راستین» و باوری برآمده از پیشینه­ی تاریخی، فشار ارزش­های غالبِ اجتماعی، فشار رسانه­ها، ترس از تفاوت. شاید تنها به یاری­ی شورش مداوم در برابر ترس از فشارِ تقدس­های کنترل کننده و ارزش­های اجتماعی بتوان بر خودسانسوری غلبه کرد.
-
تردیدی نیست که ادبیات خارج از کشور نیز به دلیل پیشینه­­ی تاریخی­ی پُراستبداد از یک­سو و فشار جهان رسانه­ها از سوی دیگر، گاه از نوعی خودسانسوری رنج می­برد. خودسانسوری کجا اعمال شده است؟
نمی­دانم.
-عمده­ترین تابوهای ذهنی ایرانیان در تبعید و مهاجرت را چه تابوهایی می­دانید؟
تصور می­کنم «تابو» از نوعی شیفته­گی متولد می­شود؛ یک شیفته­گی که گاه از ترس برمی­آید، گاه از مقایسه. انسان تبعیدی­ی ایرانی از دالان ترس و سرکوب گذشته است. پس می­تواند شیفته­ی جهانی شود که در آن بی­ترس کتاب می­خواند، در ساحل دریا در کنار یار تن می­سوزاند؛ در بارهای پردود مستانه می­رقصد؛ شیفته­ی جامعه­ی میزبان. در پاره­ای از آثار ادبیاتِ خارج از کشور تابوهای برآمده از شیفته­گی به جامعه­ی میزبان دیده می­شوند. تابوهای برآمده از شیفته­گی به بویِ خوب کوچه­های جوانی نیز هستند؛ تابوی برآمده از سرزمینِ پُشتِ­سر؛ تابوی برآمده از جان­سختی­ی عناصر ریشه­دار یک فرهنگ. انسان تبعیدی­ای ایرانی انگار همیشه درگیر مقایسه، شوک، یا نابه­هنگامی است؛ درگیر جهانی دوقطبی که جز تعظیم در برابر یک قطب­اش گزیری نیست. «تابوهای» انسان ایرانی در تبعید از نوعی «دوشقه­گی» بر می­آید.
-تأثیر قلمروهای جغرافیایی و فرهنگی خارج از کشور را بر روند آثار ادبی ایرانیان چگونه ارزیابی می­کنید؟
«قلمروهای جغرافیایی و فرهنگی» بی­تردید بر ادبیاتِ خارج از کشور موثر بوده است؛ بر مکان­ها، زبان­ها، درون­مایه­ها، شخصیت­ها، موضوع­ها، شکل­ها. همنوایی­ی شبانه­ی ارکستر چوب­های رضا قاسمی مُهر کشورِ فرانسه را بر خود دارد. اتفاق آنطور که نوشته می­شود می­افتد ایرج رحمانی مُهر کانادا را، به بچه­ها نگفتیمِ ساسان قهرمان مُهر کانادا را، فریدون سه پسر داشت عباس معروفی مُهر آلمان را. مقدمه­ای بر ادبیات معاصر دانمارکِ اکبر سردوزآمی مهرِ دانمارک را.
-چه بخشی از مواهب اندیشه­ی دنیای مدرن را در آثار ادبیات در تبعید ایران می­توان دید؟
منظور شما از مواهب را به خوبی نمی­فهمم. تنها می­دانم ادبیاتی که فشارِ سانسورِ دولتی را بر شانه­های خویش حس نکند، طور دیگری نوشته می­شود: عریانی حرف اول این نوع ادبیات است؛ در تخالف با دنیای مدرن، پذیرش دنیای مدرن، تحلیل دنیای مدرن؛ در خشم، هم­آغوشی، در تصویرِ قدرت­مداران، در تصویر زخم سرزمین زادگاه.
-ادبیات تبعید و مهاجرت ایران چه طیف از مخاطبان را پوشش می­دهد؟
کتاب­خوان­های خارج از کشور را شاید بتوان به سه گروه تقسیم کرد: روشن­فکران سیاسی، روشن­فکران دانشگاهی، روشن­فکران فرهنگی. هرچند که بسیاری از اوقات بین این­ گروه­ها تداخل رخ می­دهد. روشن­فکران سیاسی به طور عمده، به فعالیت سیاسی می­
پردازند. روشن­فکران دانشگاهی به طور عمده به متن­­های مربوط به حوزه­های تخصصی­ی خویش مشغول­ اند، روشن­فکران فرهنگی
به طورعمده درگیر حوزه­های فرهنگی­ – ادبی­ اند. ادبیات خارج از کشور بیش­ترین مخاطب خود را در میانِ گروه سوم می­­یابد
-آینده­ی ادبیات تبعید را چگونه می­بینید؟نمی­دانم. همه چیز به شرایطِ سیاسی­ – فرهنگی­ی ایران بسته­گی دارد. اما هرچه پیش بیاید سال­ها گذشته است؛ متن­ بلندِ ادبیاتِ خارج از کشور تولید شده است. آینده جز امروز دیگری نیست؛ سرکشیده از دیروزی که پاک نمی­شود.
-
-
-* این گفت­وگو پیش از این در نشریه­ی باران شماره­ی 15 و 14 چاپ شده است.

* دو کتاب پنجره­ای به بیشه­ی اشاره و مخمل سرخ رویا، پس از انجام این گفت­وگو منتشر و توسط فصلنامه­ی باران به این گفت­وگو افزوده شده است.
-
--
-
--
-
-
-
-


0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!