Flash Fiction / Sudden Fiction
Micro Fiction
Micro story
Postcard Fiction
Fast Fiction
Skinny Fiction
این عنوان ها درحد " نام های دیگر" (1) برای داستان خیلی کوتاه باقی نمانده اند , و هرکدام می روند تا نوعی از داستان" خیلی کوتاه" را پایه ریزی کنند. در این میان اما "Flash Fiction / Sudden Fiction"از اواخر دهه ی هشتاد به این سوی , همچون نام اش " غیر منتظره و برق آسا " در میان داستان نویسان و خوانندگان داستان کوتاه -لااقل در امریکا- مورد استقبال قرار گرفته و " سوکسه" پیدا کرده است.
عمرداستان های" خیلی کوتاه" به پیش ازسال های دهه ی هشتاد برمی گردد . این نوع داستان در سرتا سرجهان با مضامین و در شکل های مختلف خلق شده است , اما گویی مشغله های زندگی روزمره و کوتاه شدن اوقات فراغت درکنارکم حوصله ترشدن انسان در دهه های اخیر, بیش از پیش, خود را برداستان نویسان و خوانندگان داستان تحمیل کرد ه اند .
اواخر دهه ی هشتاد پس ازبحث وجدل های فراوان و نظرسنجی, سکه ی این نام گذاری به نام نویسنده ی امریکایی رابرت کلی زده شد و رابرت شپارد و جیم توماس با گرد آوردن و ویرایش مجموعه هایی از « Sudden Fiction» درمطرح تر شدن این گونه ی ادبی نقش ایفا کردند.(2)
این نوع داستان کوتاه امروزه در دوره آموزشی داستان نویسی ی مراکز آموزشی تدریس می شود و مورد بحث و نقد قرار می گیرد.
کارهایی از جان آپداک , ریموند کارور, ران کارلسون , مارگارت اتوود, چارلز باکستر , گابریل گارسیا مارکز , الیس والکر , پم هوستون و...... در زمره ی این نوع داستان های کوتاه معرفی شده اند.
همچون بسیاری از گونه های ادبی , تعریفی جامع و مانع از این نوع داستان کوتاه داده نشده است , و درباره ی ویژگی های آن نیزنظرات گونه گون وجود دارد:
محدودیت دراستفاده ازکلمات ویژگی ی داستان خیلی کوتاه ست, داستانی با کمترین و برگزیده ترین کلمات , می گویند این محدوده از 100 کلمه تا 1000 کلمه است , محدوده ای حتی " به اندازه ی زمان کشیدن یک سیگار" و یا " تعریف داستان بر سر میز غذا"!. وقوع یک حادثه غیر منتظره و ناگهانی , حضور و عمل برق آسای یک یا چند شخصیت داستانی , یک موقعیت یا حالت غیر قابل انتظار در داستان را از دیگر ویژگی های این گونه ی ادبی بیان کرده اند .
درزبان فارسی نیز برای انواع داستان های کوتاه ِ کوتاه معادل هایی به کار برده شده است : داستانک , پاره داستان , داستان های ترکشی , داستان های برق آسا و...
برخی از داستان نویسان ایرانی نیز در یکی دو دهه ی اخیر در این عرصه کارهایی منتشر کرده اند. ملیحه تیره گل , منتقد و شاعر, در مقاله ای با عنوان " داستان های ترکشی" ,همراه با برشمردن ویژگی های این گونه ی ادبی ازاین نویسندگان, همراه با نمونه ای از کارهای شان, نام برد ه است :
"] برخی ]......].ویژگیها ] در داستانهایی که زیرِ عنوان «داستانهای ترکشی» در این جا میخوانید، قابل ردیابی هستند. این داستانها، «زانوی غم در بغل» نگرفتهاند؛ به روانشناسی مجال بروز نمیدهند؛ باز، و بالقوه باقی میمانند؛ رفتارها، یا غریزی هستند (مثل داستانهای «التهاب» نوشتهی شیریندخت رادی، و «شاعر» نوشتهی مسعود نقرهکار)؛ یا از سر ناچاری و گریز از موقعیت بروز کردهاند (مثل داستانهای «باران پشت پنجره» و «گلها را من باید میخریدم» نوشتهی بیژن کارگر مقدم و «لحظههای خاکستری» نوشتهی قباد مهاجرانی)؛ یا به رؤیایی آیینی پناه بردهاند (مثل داستان «بژی» نوشتهی بهروز سیمایی)؛ و یا در حد حیرتِ سئوال باقی ماندهاند (مثل داستان «آینههای مادر» نوشتهی الهام قیطانچی)...."(3)
-
*********** -
زیرنویس, منابع و کتاب ها و مقاله های پیشنهادی :
-
1-http://en.wikipedia.org/wiki/Flash_fiction.
2 - Sudden Fiction: American Short-Short Stories Edited by Robert Shapard and James Thomas. Layton, Utah: Gibbes M. Smith, Inc., 1986.- Sudden Fiction International: 60 Short-Short Stories Edited by James Thomas and Robert Shapard. New York-London: W. W. Norton & Company, 1989.
- Flash Fiction: 72 Very Short Stories Edited by James Thomas, Denise Thomas, & Tom Hazuka. New York-London: W. W. Norton & Company, 1992.
3- ملیحه تیره گل , معرفی داستان های ترکشی , سایت ملیحه تیره گل ( سایت غرفه ی آخر)
- Fast Fiction: Creating Fiction in Five Minutes Roberta Allen. Cincinnati: Story Press, 1997.- MicroFiction: An Anthology of Really Short Stories Edited by Jerome Stern. New York-London: W. W. Norton & Company, 1996.- Short Shorts: An Anthology of the Shortest Stories Edited by Irving Howe and Illana Weiner Howe. Toronto-New York-London-Sydney: Bantam Books, 1983.- Fast Fiction: Creating Fiction in Five Minutes Roberta Allen. Cincinnati: Story Press, 1997.
- The World's Shortest Stories Edited by Steve Moss. Philadelphia: Running Press, 1998.
-Flashes On The Meridian: Dazzled by Flash Fiction by Pamelyn Casto -------http://www.heelstone.com/meridian/meansarticle1.html
-The Exercise of Writing Sudden Fiction" K.L.Storer
www.thewritegallery.com/writing/excercise_sudden... - 33k
-
*************************************************
گربه ی خانم کاترین
مسعود نقره کار
زير درختِ "گُل كاغذي" چُرت ميزند. صداي پاي دختركِ جواني كه حاشيهي خيابان ميدود چُرتش را پاره ميكند. همراه با خميازهاي بدنش را ميكشد، و به بلبلي كه روي نوك بالاترين شاخهي درخت ميخواند نگاهي مياندازد. بلند ميشود و سلانه سلانه به طرف خانهاش، خانهي خانم "كاترين" ميرود.خانه آن سوي خيابانِ " گذر آهو" ست.
وسط خيابان امّا مكث ميكند، برميگردد و باز به بلبل نگاه ميكند. مينشيند، ولو ميشود و آرام غلت ميزند. گرماي آفتاب بهاري را نسیم لابلاي موهايش پخش ميكند. زيرنورِ آفتاب، رنگِ برفگونهاش برق ميزند. گوشِ چپاش را كه به سوي صداي بلبل گرفته تكان ميدهد. گردن ميچرخاند و پشت اش را ميليسد. باز همراه با خميازهاي بدنش را ميكشد.
راه ميافتد، روبروي خانهي خانم كاترين، زير سايهي درخت سرو می نشیند. چرت می زند , چشم ميبندد، امّا فقط براي لحظهاي. دستهاي بزرگ و زُمختِ "عبدالله گربهكُش" دور گردنش حلقه ميشود، چشمها باِ پسزدن پلكها ميخواهند از حدقه بيرون بيايند. عبدالله "مثلِ شصت تير" حلقهي تسمهاي را كه دور دست ديگرش پيچیده، دور گردنِ گربه مياندازد و آن را سفت ميكند. فشار تسمه فرصتِ نفسكشيدن به گربه نميدهد. دهانش باز ميشود . دست و پا ميزند.
قهقههي بلند عبدالله بلبل را ميترساند، ميگريزد. حلقهي تسمه را سفت تر ميكند، و تسمه و گربه را دور سرش ميچرخاند. خودش هم با چرخش تسمه ميچرخد و قهقهه ميزند. و ناگهان تسمه را رها ميكند. تسمه و گربه زوزهكشان هوا را ميشكافند و به شاخهي درختِ بلوطِ حاشيهي زمين گُلف گير ميكنند. گربه بر شاخه حلقآويز ميشود و پسِ چند تكان و رعشه بيحركت ميشود. عبدالله می خندد و فرياد ميزند:
"حقِته خوارجنده، حقتِه"
آقاي فيشر كه صداي قهقههي عبدالله به خيابان كشاندهاش، عصباني مينمايد. از كوره در ميرود :
"آخه مرد اين چه كاريه تو ميكني؟ اون حيوون به تو چيكار داره؟ چرا اينقدر ظالم و سنگدل هستي مرد ؟"
"واسه اينكه خوار جنده دزده، بيچشم و روئه، فهميدي؟ موهاشم نماز نداره، تازه شانس آورد ه سیم برق نداشتم , والا خوار جنده رو زجرکش اش می کردم"
آقاي فيشر سري تكان ميدهد و غرولندكنان به طرف خانه ميرود:
"من كه زبانِ اين مرد را نميفهمم، او هم زبان من را نميفهمد، سروكلهزدن ندارد"
عبداللهِ امّا ولكن نيست:
"برو بابا تو ديگه درکونتو بذارموش توش نره ، تو اگه آدم بودي مار و مارمولك و لاكپشت و خرچنگ جمع نميكردي، حيوون قحطييه مگه اُزگَل..."
هنوز حرفِ عبداللهِ تمام نشده كه صداي جيغِ خانم كاترين تن او و آقاي فيشر را ميلرزاند. خانم كاترين به گربهي حلقآويزشدهاش اشاره ميكند و فریاد می زند:
" قاتل , قاتل "
عبدالله فرارمی کند. صداي پايش گربه سفيد ی را كه پاي درختِ گل كاغذي چُرت ميزند، بيدار ميكند. گربه چشم باز ميكند و همراه با خميازهاي بدنش را ميكشد. به بلبلي كه روي نوك بالاترين شاخهي درخت ميخواند نگاهي مياندازد، بلند ميشود، و سلانه سلانه به طرف خانهاش ميرود.
-
سال 1997/ اورلاندوـ امريكا
خيلي از اين داستان خوشم اومد . داستان كوتاه ، به سياق آدمهاي اين عصر كه فرصت خوندن رمانهاي بلند و بالا را ندارند و دركنارش به تصويركشيدن خشونت انسان امروزي و جالبتر از همه اينكه انگار شما هنوز درايران زندگي مي كنيد و فرهنگ كوچه و بازار خيلي خوب در ذهنتان نشسته . لذت بردم . منتظر داستانهاي ديگه تان هستيم . موفق باشيد .
مهين