اثر
دفتری ويژه فرهنگ و نقد فرهنگ
Monday
Sohrab Sepehri


سهراب شاعر يا سهراب نقاش
سید رسول معرك نژاد



یک
سپهري نقاش از نسلي بود كه بعد از سال 1330شمسی شروع به باليدن كرد. نسلي كه به زمانه ي خود مي نگريست و پيرو مكتب خاصي نبود. دوره قبل از اين نسل دوره ي كمال الملك بود. دوره اي كه مي خواستند شيوه اي نو بر هنر قديم بنيان كنند؛ شيوه اي كه چندان استوار نبود و به درستي نمي شناختند. دوره اي كه كارگاههاي نقاشي قديم جايش را به « مدرسه صنايع مستظرفه » داده بود و پایه گذار آن مدرسه« صنيع الملك » و استاد مدرسه« كمال الملك » بود. كمال الملكي كه نگاه سطحي به شيوه هاي فراموش شده غرب داشت و نقاشي را چون صنعتگر به كار برد. شاگردان اين مدرسه ی هنري همه يك گونه نقاشي مي كردند؛ آن هم به سبك كمال الملك بود. به اين گروه از نقاشان « مكتب كمال الملكي » مي گفتند.
در سالهاي 1320 افرادي از مكتب كمال الملكي جدا شدند و از استعداد خود و شيوه هاي نو نقاشي غربي و به ويژه از مكتب هاي « امپرسيونيسم »، « كوبيسم » و « اکسپرسیونيسم » بهره بردند. افرادي نظير « پزشك نيا »، « ضياء پور »، « حميدي »، « شيباني »و « جوادی پور » را مي توان نام برد.
اما سپهري همانند «محصص» و «يكتايي» به روش و اسلوب شخصي و تك روي در هنر روي آورد. در ادامه و نسل دوم نقاشان شيوه ديگری از نقاشی پديد آمد؛ از نقاشان آن « زنده رودي »، «پيلارام »، «قندريز»، « تناولي » و « عربشاهي » را مي توان نام برد و نام اين مكتب « سقاخانه » بود.
در آن دوران جامعه هنري دچار تحول شده بود، در ادبيات با دو چهره ی شاخص "نيما يوشيج" در شعر و "هدايت" در داستان روبرو هستیم و همچنبن تاسيس مراكز هنري نظير تاتر تهران و انجمن موسيقي ملي، و اين فعاليت ها بر انديشه هنرمندان آن دوران تاثير بسيار گذاشت و سپهري نيز تحت تاثير اين جريان ها بود.
-
دو
سپهری در سال 1330 اولين مجموعه اشعارش را با نام «مرگ رنگ » و در سال 1332 دومين مجموعه را با نام « زندگي خوابها » انتشار داد .در سال 1336 سفري به اروپا داشت و در مدرسه ي هنرهای زيباي پاريس در رشته « ليتوگرافي »(= چاپ سنگي ) نام نويسي كرد.
سال 1339 جايزه اول هنرهاي زيبا را از "بيه نال"دوم تهران دريافت كرد. همان سال براي آموختن فنون حكاكي روي چوب به توكيو سفر كرد. در راه بازگشت در سال 1340 در هند توقف كرد؛ همان سال در بازگشت به ایران نمايشگاه انفرادي در تالار عباسي تهران برگزار كرد. سال 1343 سفرهایي به هند، پاكستان و افغانستان داشت. سال 1344 شعر بلند « صداي پاي آب »‌ و سال 1345 شعر بلند « مسافر » را منتشر كرد و در طول اين دو سال سفرهایي به آلمان، انگلستان، فرانسه، اسپانيا، هلند، ايتاليا و اتريش داشت. مجموعه شعر «حجم سبز» را سال 1346 منتشر كرد و همان سال شب شعر سهراب سپهري در نگارخانه « روزن » تهران برگزار شد. سال 1348 امتياز مخصوص جشنواره بين المللي نقاشي فرانسه را دریافت کرد. سال هاي 1349 تا 1353 سفرهايي به آمريكا، يونان و مصر داشت و سال 1355 مجموعه اشعار «هشت كتاب» به اضافه اشعار «ما هيچ ما نگاه »را منتشر كرد.از سال هاي 1346 تا 1357 چندين نمايشگاه نقاشی انفرادي و جمعي برگزار كرد.
سال 1358 براي معالجه سرطان خون به انگلستان رفت؛ بعد از دو ماه به ايران بازگشت و در سال 1359 اول ارديبهشت ماه در بيمارستان پارس تهران فوت كرد و فرداي آن روز در قريه مشهد اردهال كاشان در صحن امامزاده سلطان علي دفن گرديد.بر سنگ مزار او شعر:" به سراغ من اگر می آیید/ نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من."[ شعر: واحه ای در لحظه] به خط " رضا مافی" حک شد و سال بعد رضا مافی هم در جوانی از دنیا رفت. و متاسفانه چند سال پیش این سنگنوشته بر اثر سهل انگاری از بین رفت.



-
سه
سهراب سپهري در نقاشي هایش به عناصر بصري توجهی نداشته است چرا که او در صدد این نبوده است تا نقاشي را معني كند و بدين ترتيب سهراب از قيد و بندِ ساختارها غربي گونه ي عناصر تجسمي حذر كرده است تا آنچه را در ذهن دارد نقش كند.
در آثارش سپهري به بخشي از تابلو بر مي خوريم كه خالي است و تهي از هر گونه تصوير. و در این بخش تهی از تصویر سكوتي نهفته است؛ اين گونه نقاشي های سهراب برداشتي از نقاشي شرق دور است. مي توان به نقاشي هاي چيني در دوره هاي «سونگ » و « يوآن » و فلسفه دائویسم اشاره كرد. و اين سكوت و تهي بودن سرشار از رازها و گفته ها است.
نور در نقاشي هاي سپهري از يك نقطه به عناصر تابلو نتابيده است و روشنايي در تمام تابلو حضور دارد و از طرفی يك زمان مشخص از روز را نیز نشان نمي دهند و زمان مشخصي را در نظر ندارد. سپهري در كتاب اطاق آبي صفحه آورده است : « (در نقاشي ) نور از جايي نمي تابد و سهمي از چيزي را در سايه نمي برد. آفتاب اگر هست به پاي اشياء سايه نيست... موضوع شب نقاشي ما روز روشن است. هيچ رنگ آن شبانه نيست " شب روشن " عارفانه است.»
در تمامي آثار نقاشي و طراحي هاي سهراب از انسان تصويري نمي بينيم – به غير از چند طرح اسكيس – و طبيعت را ارجح دانسته است. در طبيعت هر جزيي در خدمت جزيي ديگر است و عناصر طبيعت كامل كننده همديگرند و در روابط انساني است كه نقص ها ساخته مي شوند. و این نیز برداشتی از فلسفه خاور دور است و نگاه هنرمند آن دیار به طبیعت و انسان.
سهراب در نقاشی هایش و در کنار سادگی تصاویر از كمترين رنگ ها آنها استفاده كرده است. و برای نقاشی هایش، از طبيعت شلوغ كمترين عناصر را برگزيده است؛ و همين انديشه او را از پرداختن به جزئيات دور كرده است به گونه ای که همه چيز در كليات بيان شده است.
در طراحي هاي سهراب خطوطي ساده، لطیف با بياني بسيار قوي را شاهد هستیم. و از طرفی همين خطوط به تنهايي معنا نمي دهند بلكه همراه با زمينه طرح است كه معنا مي يابند. به عبارتی اين ن.ع طراحی در راستاي ساده شروع كردن، ساده زيستن و ساده تمام كردن است.
در مجموع سپهري با ذهنيت خاص به هنر پرداخت و نه با تكنيك خاص، كه همان ذهنيت فرهيخته تكنيك را با خودش آورده است.



-
چهار
سهراب سپهري موقعه اي پا به عرصه هنر گذاشت كه روشنفكران و هنرمندان ايران زمين در پي يافتن هويت گم شده و حلقه مفقوده هنر نگارگری مي گشتند که از زمان اواخر دوران صفویه به این طرف ناپدید شده بود. و سپهري نيز در اين مسير جستجو را آغاز كرد. به همه جا سرك كشيد و سعي در دانستن داشت. او سعي بر آن داشت تا آنچه را مي خواهد بيابد و خودش، خودش را بسازد و نه ديگران او را.
سوال: آيا فرهنگ و هنر ايراني مي تواند با ديگر فرهنگ ها تلفیق و كامل شود؟ اگر آري به چه نحوي؟ و همين گونه سوال ها بود كه سپهري را به غرب و شرق كشانيد. تكنيك از غرب، ذهنيت از شرق دور و اصالت از كوير كاشان، اما آيا اين سه با هم تلفيق شدني هستند؟
سپهري در خود سازي خويش به درجات بالايي رسيد كه انكار نمي توان كرد اما در حقيقت نتوانست عوامل بصري را با اصالت ايراني و با ذهنيت شرق دور ادغام كند. براي نمونه سپهري در شعر و نقاشي به طبيعت ارج مي نهد و براي آن ارزشي والا قائل است. در انديشه هاي ايراني و شرق دور دارای ارزش و منزلت است. اما در شرق دور طبيعت كامل كننده انسان است؛ ولي در اندیشه ایرانی طبيعت در عين زيبايي واسطه اي و وسيله اي براي رسيدن انسان به تكامل است.



با مروري بر جامعه ي آن روز، شايد سپهري زياد بي راهه نرفته باشد، آن هنگام كه همه دنباله رو غرب بودند و سبك هاي غربي چون كالاي واردتي وارد ايران مي شدند؛ سپهري در پي يافتن خويشتن و هنر شرق بود كه با « من » ايراني اش نزديكتر باشد. در آثار سپهري بيان عرفاني آثار بر تكنيك و قواعد غربي و عوامل بصري برتري دارد.
راهي كه سپهري پيش گرفت اگر چه كامل و كافي نبود و در شعر و نقاشي مي توان ايرادهایی به آنها گرفت اما ناقص تر از هنر امروز ايران نيز نبود.