زيبايي آن دوران را تنها در مرگ باز خواهم يافت. (آلن فورنيه)
-
هانري آلبن فورنيه معروف به آلن فورنيه در سال 1886 در شاپل دانژيون فرانسه به دنيا آمد. پدر و مادرش هر دو آموزگار بودند و از او نيز خواسته مي شد که به اين حرفه بپردازد. آلن فورنيه در مجموعه قطوري که از مکاتباتش به چاپ رسيده از تاثيري سخن مي گويد که جنبش سمبليسم، موريس مترلينگ و به خصوص آرتورمبو بر او گذارده اند.
مون بزرگ تنها اثر داستاني آلن فورنيه در سال 1913 منتشر شد و براي نويسنده آن شهرتي افسانه يي به همراه آورد. آلن فورنيه در دسامبر 1914 در جنگ جهاني اول کشته شد و جنازه اش هيچ گاه به دست نيامد. در تاريخ ادبيات فرانسه نويسندگاني که توانسته باشند تنها با يک يا دو کتاب به جمع جاودانگان فرهنگ اين کشور بپيوندند بي گمان از دو يا سه تن تجاوز نمي کند.
مون بزرگ در کنار مکاتبات تنها اثر مهمي است که از اين نويسنده منتشر شده .اين کتاب به لحاظ استحکام سبک و ساختار داستان و پيشرفت تدريجي رمز و راز و حوادث فوق طبيعي که رنگي از متافيزيک شاعرانه نيز چاشني آن است کتابي کاملاً پخته و هنرمندانه محسوب مي شود. مون بزرگ سرشار از روياها و عوالم جواني است و به گونه يي حيرت انگيز روياهاي سال هاي جواني و ميل ناشکيباي انسان ها در به دست آوردن و تحقق بخشيدن به اين روياها را به تصوير مي کشد. در دهکده يي کوچک و مدرسه يي کوچک در منطقه سولوني (زادگاه نويسنده) ناگهان خواب و خيال به زندگي روزمره پاي مي گذارد. اگوستن مولن قهرمان داستان با ورود خود به آن مدرسه به يکباره تحولي ژرف در همه امور دهکده به وجود مي آورد. آشنايي مولن با راوي داستان منجر به ايجاد پيوند دوستي محکم و صميمانه يي بين آن دو مي شود. با اين همه اگوستن مولن روستايي جوان، خود نيز در چنگال دنيايي اسرارآميز گرفتار است؛ شبي بي آنکه بخواهد، به دنبال حادثه يي در جاده، طعم مستي آور سرزمين گمشده (مدينه فاضله شخصي اش) را چشيده است. يک شب که خانه را ترک کرده است، ره گم کرده در دور افتاده ترين گوشه سولوني، به قصري نيمه واقعي و نيمه افسانه يي وارد مي شود. اگوستن مولن افسون شده و سرمست از حوادثي که در قصر مي بيند مي فهمد که جشن عروسي پسر صاحب قصر با دختري اسرارآميز از اهالي بورژ در پيش است که هيچ کس او را نديده است. اما عروس جوان نرسيده است. او نخواهد آمد. نامزد او، فرانتس دوگاله اميد خود را از دست داده است. جشن عروسي پيش از آنکه آغاز شود پايان مي گيرد. بايد به دهکده و به مدرسه بازگشت اما مولن بزرگ از ديدن بانوي جوان زيبايي که به يک نظر در تالاري ديده و در گردشي با قايق به دنبال او رفته سرمست شده است. مولن قبل از ترک آن بانو، اسم خود را به او مي گويد و او نيز اسمش را بر زبان مي آورد. اسم او «ايوون دوگاله» و خواهر فرانتس است. مولن به دهکده برمي گردد ولي ديگر آن قهرمان پرشور هميشگي نيست. هم شاگردي هاي قديمي مولن موضوع را به خوبي حس مي کنند و خود را کنار مي کشند و تنها راوي است که مثل هميشه رازدار او است و شيفته آنکه شبي همراه او به آن قصر مرموز برود. از اين پس مولن تنها براي اين زنده است که دختر جوان را دوباره ببيند، ولي هنگام برگشتن از سفر، (همان گونه که به وقت رفتن) راه را گم کرده بود و اينک قادر به پيدا کردن آن نيست. روزي شاگرد تازه يي به مدرسه مي آيد، جواني بي سروپا و عجيب که سعي مي کند نقشه يي را که مولن بنا به خاطرات خود از مکان اسرارآميز تهيه کرده است از او بدزدد. اما جوان ولگرد مدتي بعد نواري را که روي پيشاني خود بسته است برمي دارد و خود را فرانتس دوگاله معرفي مي کند و پيش از آنکه ناپديد شود به مولن خبر مي دهد که خواهرش در پاريس است و يک نشاني به او مي دهد و مولن و دوستش را قسم مي دهد که اگر روزي به آنها احتياج داشت، به ياري اش بشتابند. مولن به پاريس مي رود، ولي جز نامه هاي يأس آميز براي راوي نمي فرستد. دوستش، روزي به هنگام گردش، تصادفاً راه قصر اسرارآميز و نيز دختري را که مولن براي جست وجويش به پاريس رفته است پيدا مي کند. دختر جوان با شنيدن نام مولن دچار هيجان مي شود. مولن و دختر جوان با هم عروسي مي کنند. ولي در شب عروسي فريادي شنيده مي شود که فقط مولن و راوي آن را مي شناسند و...
طرح و توطئه رمان خصوصاً در اواخر کتاب تا حدي پيچيده است و معنايي کاملاً نمادين دارد و هنرمندي آلن فورنيه در اين نکته نهفته است که توانسته با موفقيت فراوان جزئيات داستان را با حال و هواي خيال و رويا پيوند دهد.
در پايان بايد به جنبه سمبليک و نمادگرايانه داستان مون بزرگ اشاره شود؛ به زعم آلن فورنيه درجه يي از خوشبختي وجود دارد که چون يک بار به دست آمد، برگشت به آن غيرممکن است. مولن بزرگ در روياي خوشبختي به سر مي برد که او را از دريافت و پذيرش خوشبختي هاي ديگر ناتوان مي کند و مطلق بودن خواسته اش از او انساني جدا مي سازد که قادر نيست آرامش و رضايت را در موجودي متناهي بيابد لذا به دنياي ذهن و مدينه فاضله شخصي اش پناه مي برد.
به تعبير پير بوادفر منتقد برجسته ادبيات فرانسه اگر آلن فورنيه بدان زودي رخت از جهان برنمي کشيد، شايد يکي از بزرگ ترين رمان نويسان قرن ما مي شد چنان که آثار باقي مانده از او از جمله نامه هايي که به دوستانش نوشته از کيفيت بسيار کم نظيري در نويسندگي حکايت مي کند. اما اقبال آلن فورنيه شايد در اين بود که نويسنده يک کتاب باقي بماند و بدين طريق و براي هميشه اسطوره اش را با کودکي گم شده و بازيافته منطبق سازد.
-
-
دیگر نوشتههای آرش نقیبیان در سایت اثر
-
-