1
-
گریستن را هدیه کردی
تا
لبخندت را بیاموزم
اینک
سهم من از آفتاب
تبسمی کم سوست که
دلم را " بودا " کرده است .
-
-
2
-
محکوم شده ام به
تکٌه ای خاک
آسمان
چه ابری
چه آبی
چاره ای جز سبز شدن ندارم .!
-
-
3
-
باد بر خلاف جهت گیسوانم می وزد
جاده
درجستجوی عابران گمشده
سینه خیز خود را می کشد.
از آن روزی که
بالها را قیچی کرده اند
دیگر بوسه هایم
پرواز نمی کنند.
-
-
4
-
شاعر که می شوم
چشمان خاک می جوشد
دوبیتی های عاشق
زیر بوته های بنفشه معاشقه می کنند
شاعر که می شوم
هیچکس بوی مرده نمی دهد
خوابها مرده به دنیا نمی آیند
هوا بوی وعده های دور نمی دهد و
در همه ی فصلها می توان بر هنه شد
شاعر که می شوم
سخت ساده است زندگی
و من فراموش می کنم آدمها را
که با رنگها محدود شده اند و
مرز هارا که با آدمها
شاعر که ...........
-
-
5
-
سطر اول
او می آید.
سطر دوم
او می رود.
دو سطر بیشتر نیست
بیهوده آنرا به هزارو یک شب نسبت می دهیم .!
-
-
6
-
به من بگوئید:
چگونه نخندم
به این شکلک وقیح
که جز برای گریستن
طراحی نشده است ؟!
-
-