جمعه
راز خودکشی تختی / دکتر بهنام اوحدی




دکتر بهنام اوحدی / سک-سولوگ


این جا ایران است.سرزمین یش بینی ناپذیرترین شیران !
ایرانی بی حماسه ، بی اسطوره مرده است.و ایران از پر حماسه ترین و پر اسطوره ترین سرزمین هاست.
گمانه زنی و گزافه گویی در ساخت و پرداخت بیشتر این حماسه ها و اسطوره ها پیدا و پنهان است.
غلامرضا تختی ، بچه ی نیک نام خانی آباد یکی از این گونه اسطوره هاست.
از قهرمانی ها و پهلوانی های این جهان پهلوان بسیار گفته اند و نوشته اند.
در مورد مرگش نیز.
اما آن چه در مورد « مرگ تختی » گفته اند حرف و سخن بسیار دارد.
ذهن اسطوره ساز ایرانی جهان پهلوان زنده را عشق داشت و جاوید شدن در ایران نیازمند حماسه و اسطوره شدن است.این گونه بود که تختی باید اسطوره می شد و چه چیز در ایران بیش از « مرگی در قامت شهادت » اسطوره آفرین بوده و هست ؟!؟
تختی مرد.خودکشی کرد.با زهر ( سیانور ) .در هتل آتلانتیک خیابانتخت جمشید (طالقانی) تهران که امروز هتل اطلس نامگذاری شده است.
اگر تفنگ شکاری اش را پذیرش هتل نگرفته بود ، احتمالن با گلوله خودش را کشته بود.همانند ارنست همینگ وی.
غلامرضا تختی مرد.خودکشی کرد.ACTIVE SUICIDE و نه چون فروغ فرخ زاد و صمد بهرنگی که INDIRECT و PASSIVE همین کار را به ترتیب با رانندگی SUICIDAL و شنای SUICIDAL انجام دادند.
این ذهن اسطوره پرداز و حماسه ساز و مرگ اندیش ایرانی بود که تختی را کشت !
تختی بازنشسته ، که اکنون دیگر قهرمان نبود و مدالی به چنگ نمی آورد ، تنها بود.از آن چه برخی اطرافیان و دوست دارانش می گویند - و در تصاویرش نیز رنگ و بویی از آن پیداست - تختی یک جزء شخصیتی افسرده ( DEPRESSIVE PERSONALITY ) داشته است.تختی حتا به سینما نیز - که یگانه نقطه ی اشتراک دلبستگی های او و همسرش بود - تنهایی می رفت.تختی تنهایی را دوست می داشت.تنهایی تختی از جنس تنهایی شخصیت اسکیزویید (SCHIZOID ) نبوده است.نیز نمی توان تنهایی تختی را برآمد اختلال خلقی شدید ( MAJOR DEPRESSIVE DISORDER )دانست.چه اگر هریک از این دو بود ، مدال های رنگارنگ کشتی را به چنگ نمی آورد.
تختی چون بسیاری از ما ایرانیان MIXED PERSONALITY TRAIT داشت.به باور من صفات شخصیتی پیچیده به هم او عبارتند از :
۱-صفت شخصیتی خودشیفته ( NARCISSISTIC PERSONALITY TRAIT )
۲-صفت شخصیتی وسواسی - جبری ( OBSESSIVE - COMPULSIVE PERSONALITY TRAIT )
۳-صفت شخصیتی افسرده (DEPRESSIVE PERSONALITY TRAIT )
و همین سه ویژگی ( ونه اختلال ) شخصیتی در کنار عواملی که در زیر می نویسم ، به خودکشی او انجامید.
اما این جا ایران است و این جا اسطوره ها باید چون رستم دستان کشته شوند.بزرگان را مرگی در خور می باید ، مرگی در قد و قامتی رشید و برازنده چون شهادت.پس شگفت نیست که ذهن اسطوره پرداز ایرانی این مرگ را جلوه ای درخور بخشد و پوششی شایسته و بایسته پوشاند !!
اختلال شخصیت مرزی (BORDERLINE ) و خود شیفته (NARCISSISTIC ) جلال آل احمد به تنهایی از به آب زدن خودکشانه ی صمد بهرنگی ، یک شهادت ساخت.ذهن جمعی یک ملت - آن هم اجتماع ویژه و یگانه ی ما ایرانیان - چنین توانایی ای ندارد ؟!؟
تختی بازنشسته شد.بازنشستگی برای قهرمانان ورزشی جهان - و نه فقط ایران - رخدادی بس ناگوار است .در قد و قامت یک فاجعه.قهرمانان بزرگ - که اغلب ویژگی های گروه شخصیتی CLUSTER B ( NARCISSISTIC - BORDERLINE - HISTERIONIC - ANTISOCIAL ) - یعنی خودشیفته ، مرزی ، نمایشی و ضد اجتماعی - را دارند ، اگر به جرگه ی مربیان حرفه ای کامیاب رشته قهرمانی خود وارد نشوند ، حال و روز بدی پیدا می کنند.
کافی ست به رخدادهای همین چند سال گذشته ی برخی پیشکسوتان کشتی مان بنگریم.
« م. ک.» قهرمان ۷۴ کیلویی آسیا و ایران در ژاپن « سلطان وحشت » شد و آبرویی برای ما ایرانیان در سرزمین آفتاب تابان باز نگذاشت.پول کارگران دور از وطن را می گرفت و با وعده ی پرداخت سود و بهره ، آن را بالا می کشید و اگر کسی برای گرفتن پولش پای فشاری می نمود ، او را با قطع کردن انگشت و بریدن گوش و احتمالن تجاوز بدرقه می نمود.یاران و سپاهی گرد آورده بود.پلیس بین الملل او را گرفت و به ایران آورد اما با یاری وکیلش از ایران گریخت !
« ب. ی. » - دارای گردن آویز نقره و برنز آسیا - سالی یک بار از زندان بیرون ی آید و چند هفته ای بعد دوباره به جرم دزدی پراید به زندان باز می گردد !
این دو را تنها برای نمونه می نویسم و گرنه داستان به بی راهه کشیده شدن قهرمانان رشته های رزمی و قدرتی بسیار بیش از این هاست !!
برای یک قهرمان با شخصیت پر مایه ی خودشیفته (NARCISSISTIC ) پایین آمدن از فراز دشوار است و او را به شدت و پر شتاب به سوی چاه عمیق اختلال افسردگی ماژور فرو می برد.
اما مشکل تختی تنها بازنشسته شدن نبود.
تختی با همسرش مشکل داشت.نه بر سر رزیم غذایی پس از زاده شدن بابکش که در هفته نامه ی « همشهری جوان » نوشته شده.مشکل تختی با شهلا بیش از این ها بوده است.
به راستی ما ایرانیان از « شهلا ت. » - بانوی فداکار تختی و مادر همواره دل نگران بابک - چه می دانیم ؟
این روزها که هذیان ها و کژ پنداره ها ، به سان ابرهای تیره و سنگین کم کم دارد از مرگ آمیخته شده با اسطوره وحماسه ی غلامرضا تختی کنار می رود ، سخن هایی نادرست هم پراکنده می شود.
اکنون اگر ذهن اسطوره پرداز و ستم دیده پرور ایرانی بخواهد خودکشی تختی را باور کند ، می کوشد تا آن را جاودانه سازد !
ایرانی نه مظلوم دوست ، که مظلوم پرست است !
این منطق ما ایرانیان هوشمند است که جای مان را به سبب هوش اجتماعی شگرف مان باید کنار ممالک عقب مانده ی گیتی جست و جو نمود !
در میان پیوند های پر فراز و نشیب مشاهیر معاصر ، دو ازدواج برای من نشان و نماد (SYMBOL ) ناهماهنگی مشکل ساز شخصیتی است:
ازدواج « فروغ فرخ زاد و پرویز شاپور »
و
زناشویی « شهلا ت. و غلامرضا تختی »

شهلا هفده هژده ساله بوده که با تختی - بزرگمرد تاریخ کشتی و ورزش ایران - پیمان زناشویی می بندد.گویا پسر شرمگین و شریف خانی آباد پیش از این پیوند ، همآغوشی نداشته بوده است.
نجابتش اجازه نمی داده که راه و رسم کام یابی و کام دهی را از دوستان کارآزموده اش بپرسد.
نا آگاهی فراتر از همبستری و همآغوشی بود :
تختی از پدیده ای به نام « زن » چیزی نمی دانست.حتا اندکی !
تختی در نیمه ی نخست سده ی چهاردهم خورشیدی زاده شد و در همان نیمه خود را کشت.
زاده ی نیمه ی دوم این سده نبود که در نوزده سالگی نود ساله را از آموزه ها و آزموده ها شگفت زده کند !
شهلا هر چند دختری امروزی - به روز روزهای دهه ی چهل خورشیدی ایران پیش از انقلاب اسلامی - بود ، اما دخترکی خوددار و سر به راه بود.از جنس آن دخترکانی که آن ها را دیگر بیشتر باید لا به لای خاطره ها و داستان های روزگار گذشته جست و جو نمود.توان آموزش تختی را نداشت.
شهلا دخترکی هنجار گرا و پر آرزو ، زاده ی سیاره ی ونوس بود و نه آزمندی ماجراجو از سیاره ی « زهره » !!!
همه ی آن چه روزنامه های زرد دوران گذشته درباره ی بی وفایی او نوشته اند ، پرت و پلاست و مزخرفی بیش نیست.
تختی راه و رسم زن داری را نمی دانست.این گلوگاه هر جدایی و تنگه ی هر ناکامی زناشویی ست.در اجتماع های عقب مانده ای چون ما که سرشتی دیرینه در چشم فرو بستن بر واقعیتی به نام SEXUALITY دارند ، بیشتر !
تختی - این پهلوان جاوید و دلاور ماندگار - در تشک کشتی غوغا می کرد اما نجابت ذاتی اش او را از کارآیی شایسته و لازم در « گود زندگی » باز می داشت.
با « توانایی ج-نسی مردانه ( POTENCY ) » ، داستان ناهماهنگی زناشویی ( MARITAL DISCORD ) پایان نمی یابد.
تختی و همسر همواره خوددار و فداکارش - که در همه ی این سی و نه سال با شرم و حیای « زن نجیب ایرانی » سکوت را یگانه چاره و گریز دیده است - دچار COUPLE PROBLEM بودند. سامانه ی زناشویی آنان (MARITAL UNIT ) کارآمدی بایسته را نداشته است.
نبود و کمبود اطلاعات (LACK OF INFORMATION ) ، اطلاعات نادرست (MISINFORMATION ) و ترس کارکردی ( PERFORMANCE FEAR ) چنین برآمدی داشته و دارند.درست همان هایی که آماج DUAL SEX THERAPY و رفتاردرمانی شناختی SEX THERAPY قرار می گیرند.
اما عرصه ی همبستری یگانه حیطه ی زناشویی نیست.
تختی و همسرش نه خود هماهنگی شخصیتی داشتند و نه والدین شان.این پیوند از همخوانی فرهنگی ، مذهبی ، اجتماعی - اقتصادی و نسلی ( سن و سالی ) نیز بی بهره بود.
پیمان زناشویی کامیاب هفت شرط دارد که امضایش با متخصص مشاوره ی ازدواج ( MARRIAGE COUNSELING ) است و یک شرط همخوانی پزشکی - بهداشتی ( برای نمونه : تالاسمی ) که آن را باید متخصص ژنتیک و آزمایشگاه مربوط به آن تآیید نماید.
هفت شرط مورد نظر مشاور خبره از این قرارند :
۱- همخوانی غریزی - ج-نسی
۲-همخوانی شخصیت ( PERSONALITY ) دو نفر
۳- همخوانی شخصیت پدرو مادر دو نفر
۴-همخوانی طبقه ی اجتماعی - اقتصادی ( SOCIO - ECONOMIC STATUS ) دو نفر و دو خانواده
۵- همخوانی باورهای مذهبی دو نفر و دو خانواده
۶- همخوانی جایگاه فرهنگی ( CULTURAL ) دو نفر و دو خانواده
۷- همخوانی سن و سالی ( نسلی ) دو نفر
گره ی زناشویی تختی این شرایط بود.
شهلا شخصیتی دانشگاهی داشت.او دانش جو ی علوم آزمایشگاهی ای بود که میانه ای جدی با کتاب و ادبیات و اندیشه و هنر داشت.به نشست ها و گفت و شنودهای روشنفکری و ادبی دلبسته و سرشته بود.همان حیطه هایی که جهان پهلوان خانی آبادی با آن ها به کلی بیگانه بود و پسرش بابک بیش از اندازه به آن آویخت !
ازدواج تختی را از تنهایی همیشگی اش نجات نداد. تنها ترش نمود و البته سرخورده و ناکام !
پیوند نادرست این گونه قربانی می گیرد. شهلا رنج دیده تر از جهان پهلوان است.او بیشتر از غلامرضای محبوب مان ، قربانی این پیمان سراسر اشباه شد. قربانی ای که چاره ای جز گریز از اجتماع و بزرگ کردن یادگار تختی بزرگ نداشت.چه می توانست بکند در این سرزمین مدارهای صفر درجه ؟!؟
تختی پس از شکست در بازگشت از بازنشستگی - دست نیافتن به مدال در مسابقه های ۱۳۴۵ (1966) تولیدو - افسرده شد.دیگر در اجتماع هم جایگاه پرشکوه گذشته را نداشت ، هر چند احترامی در خور و ویژه داشت.بسیار بیش از آنانی که سال به سال مدال طلا ردیف می نمودند اما به یک دهم خوشنامی تختی دست نمی یافتند.تختی دیر فهمید که این اجتماع شیرنشان را شیرمرد زنده خوش است !
از مال دنیا هیچ نیندوخته بود.با رد کردن سناتوری و عضویت در « جبهه ملی » و نزدیکی به آیت الله طالقانی ، نظام و دربار پهلوی را نیز از دست داده بود.اهل کاسه لیسی و مجیزگویی بزرگان هم نبود.
دلیرمرد سرزمین آریایی شیرمردی آزاده بود.شیرتر از آن چه بر پرچم شیر و خورشیدنشان سرزمینش نقش بسته بود.درفشی که بارها و بارها در مسابقه های بین المللی بر دوش گرفته بود.
تختی هیچ گاه در خانواده ی همسرش جا نیفتاد.او می بایست با خانواده ای مذهبی و همسری از اجتماع هماهنگ با مادر و دو خواهرش وصلت می کرد.تختی به خاندان زنش و خود زنش نمی خورد.دو خانواده و دو خاندان از دو جنس کاملن متفاوت بودند.هیچ یک بد نبودند. به هم نمی خوردند.
افسردگی تختی رو به شدت نهاد.همانند افسردگی سال های واپسین صادق هدایت و فروغ فرخزاد.
با شهلا بگو مگو می کرد.دیگر حتا با او به سینما هم نمی رفت.سانس های آخر سینما را به تنهایی می رفت و گوشه ای دور از همه می نشست و پس از پایان فیلم ، تا پاسی گذشته از شب در خیابان ها قدم می زد.دیگر همه چیز رنگ و بویش را برای شیرمرد ایران زمین از دست داده بود.شگفت نیست اگر دل پر مهر اما افسرده ی شیرمرد به بابکش نیز سرد شود.
تختی از آن جا رانده بود و از این جا مانده.رفت و آمد خانوادگی درخوری نداشت که او را دست کم در خانه نگاه دارد تا احتمالن یکی از این آشنایان با « عمه درمانی » های مرسوم یا تشویق به مراجعه به درمانگری خبره چاره جویی بکند.افسردگی نیز افزون شده بود.افسردگی خلق و خوی آدمی را تنگ می کند و بر مشکلات زناشویی و زندگی مشترک می افزاید.
و این چنین شیر دلیران و دلاورمرد ایران حاصل کوشش ها و واقعیت (REALITY ) زندگی اش را بسیار دور دست تر از آرزوها و رؤیاهای ایده آلش یافت و سرنوشتی به از آن نجست که خود را با سیانور راحت کند.او آرام و با اشک میلیون ها هم میهنش در خاک خفت و شهلا و بابک سه ماهه اش را با نگاه سنگین این اجتماع خشن تنها گذاشت.
ای کاش تختی و شهلا پیش تر طلاق گرفته بودند و سپس هر یک ازدواجی درست و منطقی می نمودند و رستم این چنین از شاهنامه نمی رفت !
تختی خود را کشت.همانند بسیاری از بزرگان تاریخ.
درست همانند صادق هدایت و فروغ فرخزاد.
جان هر سه ی اینان را « افسردگی ژرف (MAJOR DEPRESSION ) » گرفت.بیماری ای که شایع ترین بیماری گیتی در ۲۰۲۰ میلادی خواهد بود.
اکنون آیا هنگام آن نیست که به جای بازجویی از شهلا به هزاران اتهام خود کرده و خود ناکرده ، به دلجویی از این زخم خورده ی سرنوشت بپردازیم ؟
به راستی او رنج کشیده تر از جهان پهلوان دلبندمان نیست؟؟
سکوت شهلا سرشار از ناگفته هاست ، اما آیا این اجتماع ریاکار اسطوره پرداز توان ذهنی درک دردهای او را دارد ؟؟؟
39 Comments:
Anonymous ناشناس said...
جناب دکتر اوحدی
مطلب جالب و روشنکرانه ای بود .اگر وقت کردید به سایت من نیز مراجعه کنید و مطلب چرا تختی خودکشی کرد را که رونوشت از یکی از مجلات آن دوران است .مطالعه بفرمایید

Blogger bahman said...
به حر حال نوشتن هر مطلبی ، وقت گیر و زحمت بر است. واما ، نویسنده محترم در خصوصی ترین امر زندگی فردی ثالث ف بگونه یی اظهار نظر کرد ه اند که گویی در باره خویش حرف میزنند! در منطق ارسطویی باین شیوه برخورد"مصادره به مطلوب" میگویند. یعنی باوری را اثبات شده فرض کردن و در باب آن استدلال نمودن. به تصور من نویسنده محترم دلیل عینی بر آنچه خیال میکنند تشخیص داده اند ندارند، ونوشته ایشان محصول تیوری های کتابهای سالهای دانشکده و احتمالا مطالعاتی ایشان است. و یافتن مصداق خارجی بر این فرضیات همیشه مقرون به صحت نیست. در هر حال آرزومند موفقیت ایشان هستم ، اقل استفاده کار ایشان وا داشتن من بود به تفکر. ممنون حضرتش هستم.

Blogger Unknown said...
با سلام
خواستم با فحش و ناسزا شروع کنم دیدم رسم ماایرانیان اصیل اینطور نیست.
خلاصه ولپ کلام:
ببین آقای نافهم در آن زمان برای بد بینی نظام همین دلت مردان امروزی دست به این جنایت زده اند.

Anonymous ناشناس said...
اقای دکتر کاش منابع تحقیق در مورد این مطلب را هم مستند میکردید شما با مرحوم تختی ویا خانواده او جلسه مشاوره داشتید چطور با این صراحت وارد خصوصیترین جنبه زندگی فردی میشوید که نمیتواند حتی اعلام کند شما اجازه دارید در این حریم وارد شوید یا نه

Anonymous ناشناس said...
باسلام.غلغلک دادن این مردم قهرمان پرست ناسازا خریدن است.چون دراین حقیقت گویی ،درون ملت ایران را به چالش میکشید و آنها این را ابدا دوست ندارند. ملت میخواهد همنیطور درخواب خرگوشی " پرستش " هایش بماند.زورشان نمی رسد جلوی قلم شمارا بگیرند بجای اندیشیدن مرجع میخواهند.به جای دنبال مرجع گشتن و جواب شمارا دادن ، راحت تر است شمارا آقای نافهم خطاب کنند این یک نمونه ایرانی اصیل است آنطور که جناب بهنام خود اعتراف کرده است؟؟

Anonymous ناشناس said...
ای کاش تحقیقی هم در مورد انسانهایی میشد که علاقه ی خاصی به سرک کشی گوشه گوشه ی زندگی نوع بشر دارند.یعنی میشه روزی این کار هم نوعی بیماری شناخته بشه؟ یعنی میشه!!!

Anonymous ناشناس said...
با درود فراوان به زنده نگاهداران یاد بزرگ مردان این مرز و بوم.
مطالب بالا را خواندم ولی این استدلال های سراسر بی اساس و بنیان را در مورد شخصیت جهان پهلوان نمی پذیرم و فقط با یک استدلال قوی و متقن می گویم که این برداشت یا تعبیر و یا وارونه نمایی از زندگی این بزرگ مرد مقبول نمی باشد و این را به شخصه توهین نیز میدانم چرا که در ایران ما شب زفاف همه چیز را به طور سنتی به جوانان آموزش میدهند و اما دلیل اصلی و مهم بنده در خصوص عصبی بودن و ضد اجتماع بودن این فرد را در جریان زلزله بوئین زهرا و محبوبیت فرد در اجتماع و تاثیرگذاری آن بر روی کلیه افراد اجتماع یادآوری می نمایم که به کوری چشم حصودان و دشمنان این مرز و بوم یگانه عالم بود و دردانه ملت که با یک اشاره مملکتی را برانگیخت و این میتواند باعث اختلال در امر حکومت جور و ستم بر مردم باشد شما را به تاریخ می سپارم.

Blogger Unknown said...
هم میهن تختی را خودکشیش کردند چون برای نظامهای دیکتاتوری چه شاهنشاهی باشد وچه جمهوری زورمالی اسلامی هرکس را که ببینند خطر ناک میتواند بشود براحتی خودکشیش میکنند مثل احمد منتر پسر خمینی احمق وچس خر دوختر شریعتی و بهشتی وانواع اینها بسیار.

Blogger Unknown said...
با سلام هم میهن در ایران از ایام قدیم خودکشیش کردن روش از بین بردن بوده اگر کسی زیاد حرف میزد خودکشیش میکردند تا الان هم که ادامه دارد.ونمونه های بسیاری هست که میتوانم برای شما بعنوان مثال بگویم.

Anonymous شلم شوربا said...
با سلام .شما مگر میدانید که صمد بهرنگی عمدا و با نیت قبلی و دانسته در ارس به شنا کردن پرداخت و یا در تصادف فروغ تعمدی بود؟

چنان نوشته بودید که من در آخر مقاله هنوز دنبال منبع و ماخذ میگشتم . متاسفم به عنوان یک خواننده قدیمی حتی اگر قبول داشته باشم که تختی خودکشی کرده جزئیات شما را به هیچ عنوان قبول نمیکنم تا وقتی که منابعتان مستدل ذکر شود

Blogger Unknown said...
this is just production of a sick mind that without any first hand knowledge of a complected person tries to use generic theories and his limited scientific knowledge to make name for himself. You need to visit some of your more exprinces colliquies i

Blogger Unknown said...
this is just production of a sick mind that without any first hand knowledge of a complected person tries to use generic theories and his limited scientific knowledge to make name for himself. You need to visit some of your more exprinces colliquies i

Anonymous ناشناس said...
این نوشته چنان یکجانبه نگر و با کمال تعجب خصومت آمیز است که مجالی به تعمق و پذیرش فرضیات غیرمستند نویسنده باقی نمی گذارد. پرسش این است که چنین مقاله ای در سال روز مرگ تختی و آن هم در "اثر" چه معنایی دارد؟

Anonymous ناشناس said...
salam dokiii

mishe lotfan manba bedi?az koaj midooni bade cinema ta pasi az shab too khiaboon ghadam mizade?badam neveshtane moteradefe english loozoomi nadare,
vali dar kol khoob bood.

Anonymous ناشناس said...
نیکو نوشته ای هر چند زمینه پذیرش نوشته ات در جامعه ایرانی اندک است

Anonymous ناشناس said...
نیکو نوشته ای هر چند که زمینه پذیرش نوشته ات در جامعه ایرانی اندک است

Anonymous ناشناس said...
اما دوستان براشفته ونيمه بر اشفته منهاي ان اصل امانت داري كه دوستوالامقاممان فرمودند. كه رعايت نشده بنده درانسال هيجده ساله بودم ودركلاس ششم ادبي دبيرستان داريوش كبير بوشهر مشغول بودم برخي نوشته هاي اقاي دكتر اوحدي را قبول دارم

Blogger Unknown said...
این نوشته بسّیار درست مینماید. یکی‌ از دوستان بسیار نزدیک تختی که از بستگان ما بود و چند سال پیش از دنیا رفت، یک بار به من گفت که تختی با همسرش که آدم فرهیخته یی بود مشکلات عدیده یی داشت و ادامهٔ ماجرا....

Anonymous Behrooz said...
آقای بهنام عزیز: اینطور که شما مسایل را تحلیل میفرمایید بایستی که همه افراد و آحاد جامع از مسائل زناشیی و سکس بطور خاص یک اطلاعات کامل داشته باشند، و اگر نه پس، خودکشی‌ یا یک چیزی در آن حد. عزیز من من و پدر شما از همان دوران هستیم. نه دوستان متأهل داشتیم (به لحاظ سنی) نه اینکه والدین ما در خانه تدریس روابط زناشوئی میکردند. هیچیک از افراد نسل من و پیش از من (البته آنها که من میشناسم) خودکشی‌ نکرد. شما هم بهتر است که غیب گویی را کنار بگذاری و مسائل را با داشتن اطلاعات کافی و مستند تحلیل بفرمایید.

Anonymous ناشناس said...
نمی دانم؟! ببین شما حق دارید هر طور می خواهید بنویسید امااز نظر من شما دو چیز کاملاً متفاوت را به هم ترکیب کرده اید که معجون بسیار ناهنجار و بد گواری از آب در آمده. ترکیب مطالب علمی با متن ادبی و مقاله علمی را به زبان ادبی نوشتن یا متن ادبی را با حقایق علمی ترکیب کردن به هر دو صدمه می زند. مطلب علمی کاری با احساس ندارد و مطلب ادبی کاری با حقایق علمی. آدم می ماند که با خواند متن شما چه حسی داشته باشد. انگار از دو متن متفاوت علمی و ادبی در باره یک موضوع یک خط در میان جمله ها نقل شده باشد. متن شما در واقع دو متن جداست که به طرز بد سلیقه ای با هم ترکیب شده.

Anonymous ناشناس said...
با وجودی که مطالب شما را در مورد افسردگی پهلوان رد نمی کنم ولی شما چرا وارد مسایل خصوصی پهلوان شده اید بدون که منبعی برای ادعاهایتان بیاورید. به گفته فردین، تختی در روز خودکشیش ۱۰ بار به خانه او زنگ زده است ولی او که در خارج از شهر به سر می برده است نتوانسته از این تلفن ها مطلع شود و با او تماس گیرد. همین خود نشان میدهد که تختی تصمیم قاطعی برای خود کشی نداشته است و می توانست نجات یابد و او از شدت تنهایی و فشارهایی از هم طرف دست به خودکشی زده است.

Anonymous ناشناس said...
داستان بصورت علمی تعریف شده ولی بدون ذکر مستندات تاریخی دقیق وبیشتر بنظر میرسد برداشت فردی باشد. ممکن است این مسایل کاملا یا تاحدی درست باشند ولی بحث ارایه شده در اینجا قانع کننده به نظر نمیرسند. نویسنده محترم به تمام مسایل زندگی مرحوم تختی و شخصیتی ایشان اگاهی ندارند (زیرا ایشان و هیچیک از ما حتی یک ثانیه هم با ایشان زندگی نکرده ایم) بنابراین شاید بهتر بود اگر احتمالات دیگر مانند احتمال قتل، ...هم بررسی و تحلیل میشد. نام جناب بابک هم ذکر شده ولی متاسفانه نظر ایشان را در مورد درگذشت پدرش نمیدانیم. اصولا پرداختن په این مسایل کاملا خصوصی انسانهای مشهور با در نظر گرفتن اصول حرفه ای و نرنجاندن انها یا بازماندگانشان کار لزوما بدی نیست. اصولا من فکر میکنم هیچ چیزی بنام تابو وجود ندارد ولی حساسیتها طبیعتا فرق دارند. در مجموع این نوشته بهعنوان یک احتمال، قابل توجه است خصوصا از این نظر که انسانهای اسمانی را به زمین میآورد و سعی میکند انها را با توجه به ابعاد وجودی یک انسان بشناسیم حتی قهرمانها. با بررسی زندگی دیگران شناخت ما از خودمان بهتر و بیشتر میشود و جایگاه واقعی همدیگر را میفهمیم. فراموش نکنیم نقد علمی و منصفانه افراد جلوی سو استفاده فرهنگی وسیاسی را میگیرد. /

Anonymous ناشناس said...
فروغ خودکشی نکرد! در تصادف ناخواسته کشته شد. چرا مدام از خودکشی او نام میبرید؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Anonymous ناشناس said...
اگر زحمت بکشید و منابع را درج بفرمایید، ارزش مقاله دو چندان خواهد بود.
با تشکر

Anonymous محمد said...
من نمی فهمم چرا هی معادل انگلیسی می آرید. خیلی آزار دهنده بود این موضوع تحلیل زبانشناسانه یع روانشناسانه نداره؟

Anonymous ناشناس said...
یک نوشته متین علمی مبتنی بر دانش روز روانپرشکی و روانشناسی و جامعه شناسی از سویی،واز سوی دیگراستنادبه اطلاعات فراوان ازشخصی به اشتهار زنده نام تختی در جامعه و نزد دوستان و نزدیکان آن سفر کرده بعد از 45-46 سال،که بهترین نتیجه را نیز در تبرئه همسر نازنین اواز اتهاماتی نا شایست دارد نباید مارا چنین برآشفته کند که ..........وای بر ما!

Anonymous ناشناس said...
مرسی. اینهم یه تفسیر دیگس. بهر حال روحش شآد.

Anonymous ناشناس said...
اصولا چه نیازی هست که شما بسیاری از واژه ها را به انگلیسی هم ترجمه کردید؟ کمبود اطلاعات (lack of information) دیگه از همه بامزه تر بود.

Anonymous ناشناس said...
اگر چه با تمام مباحث مخالف نیستم.ولی طوری با قاطعییت صحبت کرده اید انگار دکتر روان کاو تختی بوده اید.بعد با یک ژست روشنفکرانه حکم صادر کرده اید.

Anonymous ناشناس said...
من اصلا قهرمان پرست نیستم
وارد این بحث هم نمی شوم که تختی خودکشی کرده یا خودشی کردندش
شاید این آقای دکتر
به کمک سازمانی اطلاعاتی
در اتاق خواب تختی
ضبط صوت نهاده بوده است
و بگو مگوی های آنان را ضبط و ثبت کرده
که اینک چنان از بگو مگوهای خصوصی زن وشوهر
دلیل و مدرک مِیآورد
ممکن اسن این جناب دکتر سند آن بگو مگوهای خصوصی را
برای ما مردم قهرمان ندیده آشکار کند؟

Anonymous ناشناس said...
خانم شهلا توکلی با پدر اینجانب فامیل هستند و آقای دکتر دقیقا حرفی را الان زدند که پدر مرحوم بنده سالها پیش زدند. نمیدانم آقای دکتر از کجا پی به این مسائل بردند ولی از زحمات و تحقیقات چنین افراد نکته سنجی باید تشکر کرد. کاشکی عده چنین افرادی زیادتر می بود.

Anonymous ناشناس said...
آیا این آقای دکتر
مامور تعقیب تختی بوده است
که میدانسته شبها تنها در خیابانها قدم میزده و
به خانه نمی رفته است؟
اگر نه چنین
پس به چه دلیل از قدم زدن های تنهای شبانه و
تنها در گوشه سالن سینما نشستن دلیل بر خودکشی تختی میآورد؟

Anonymous ناشناس said...
مو شکافانه و به نحو عالی موضوع زندگی و مرگ تختی و رفتار مردم ایران در این گونه مواردمورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته شده است. ایا کسانی که خود کشی تختی را مطرح مینماید دلایل کافی برای آن به استثنای مشکل وی با حکومت وقت ارائه مینمایند؟

Anonymous ناشناس said...
هزاران راز زیر آوار تاریخ اجتماعی ما مدفون است که حاصل استبدادی سیاسی و فرهنگ تعارف مدار و ابهام گستر ما موجود است . حکم قطعی نمی توان صادر کرد . لیکن بیان فرضیه های چالش برانگیز و واکاوی حقایق برای نسل های بعدی بسیار ضروری است.

Anonymous ناشناس said...
منابع و ماخذ؟

Anonymous ناشناس said...
فروغ خودکشی نکرده اون عاشق زندگی بوده

Anonymous Bahar said...
Mamnooonam , kheiLy aamoozandeh bood.

Anonymous ناشناس said...
در مورد ازدواج بابک تختی با زنی 12 سال بزرگتر از خودش منیرو روانی پور هم بنویسید

Blogger Unknown said...
درود بر دکتر اوحدی که با بیان واقعیت به ما آگاهی میدهند
توانمندی آقای دکتر و موشکافی علمی ایشان در باره واقعیت های تلخ جامعه به ما دیدگاهی میدهد که بتوانیم عمقی تر به مسائل نگاه کنیم. درود و هزاران درود بر دکتر اوحدی

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!