یکشنبه
سه شعر از لاله محمدی



((..............................................))

لاله محمدی


دارد پخش ميشود.....اندامت......مثل ذرات معلق در هوا

رابطه ات....مثل خون در رگها.......................


شمال وُجنوبت....از تمام شبكه ها وُماهواره ها....................

.................كلماتت..................

....................درختان.......................

.......................گياهان..........................

...............................سر زمين ها وُ اقيانوسها
مال خودت نيستی

دست ميكشم روی صورت گردت

با تمامی جنسهاش

از كنارت نمی روم

وبا جاذبه ای هنوز عجيب

به خيابان های اصلی وُ فرعي

................به سرزمين های مختلف

......................راه های بی نهايتت چسبيده ايم

.................................

اين مرده ها هم دلشان تنگ ميشود برای تو

كه بر ميگردند كنار ما......كنار درختان

و هنوز.... سر گردان.....در حوالی تو ميمانند

ميخواهم در چهار جهت اندامت

دورت

بگردم

در بيابان های سوزانت گم شوم

در اقيانوس های عميقت..........غرق


ميخواهم تمام كلماتت را بشنوم


---------------------------------------------------------



((............................))

لاله محمدی


با لبهای تشنه ظاهر ميشود

باقيمانده هايت را ميمكد

در اندامت پيچ ميخورد

در اندامت تاب

ساعتش تند كار ميكند

حواسش پرت است

گاهی

آدم را زجر كش ميكند ؛

چند بار ميكشد.........بعد رد ميشود

ميميری.........تو را ميكند از اين دنيا

انگار جمله ای.....سطری.....كه از كتابی افتاده باشد

حذفت ميكند

از ميان اشيا.....آب وُهوا.....روزمرگی

فقط می ايستی

..........با چشم های بسته..........

.........................تماشا ميكنی.........................

چيزی را كه از تو بيرون ميرود

معجزه ميشود :

در حالی كه بالا ميروی

پايين افتاده ای


-------------------------------------------


بر خلاف .............

لاله محمدی


درون رودخانه......به زير آب وُ آفتاب

مردی خلاف جهت جريان جريان آب

جريان گرفته زير گذر ((چشمه كيله))

...........................زير ستون دوم.........................................

مهم نيست كسی نگاهی بيندازد

از كنارش بی تفاوت رد شود

هيچ چيز مهم نيست برای من وُ مردِ در رودخانه


در شهر ما

از پل خيلی قديمی ما

خسته به آب افتاده ست

بی آنكه تركی برداردتن مرمرش

موهای بلند جوگندمی اش

دستهای سنگی اش

بی آنكه شعرهاش خيس شوند

شبيه پرتاب سنگ از منجنيق

رفتن موشك به فضا

خود را از ميان ما كنده است

از ميان خاك وُ

به جای آسمان به آب رفته ست

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!