جمعه
جان استین / حمیدرضا شش‌جوانی


وقتی گفتن عمل­کردن است
درآمدی به نظریه­ی اَعمال گفتاری[1] جان آستین

حمیدرضا شش­جوانی

نوشته­ای که در پی می­آید ترجمه­ی اولین درس­گفتار فیلسوف زبان آکسفوردی، جی، ال، آستین است که در سال­ 1962 در كتاب­ «از واژه­ها چه كار برمي­آيد» به چاپ رسیده است. نکته­ی برجسته­ی کار آستین و سایر فیلسوفان آکسفوردی تدقیق در زبان روزمره و کاربست آن به منزله­ی ابزاری فلسفی است. در واقع، مفاهیم بنیادین فلسفه­ی آستین تحت تأثیر نظریه­های ویتگنشتاین متأخر و در واکنش به نظریه­های پوزیتویست­های منطقی شکل گرفته ­است.
ویتگنشتاین به عنوان یکی از سرچشمه­های نظری آستین در کتاب «پژوهش­های فلسفی» بر وجه پراگماتیک زبان تأکید کرده بود، در نظر او زبان تصویرگر جهان بیرونی نیست بل­که گونه­ای عمل است، واژه­ها صرفاً در «جریان زندگی» معنی دارند و کار فیلسوف توصیف شیوه­های زبانی مردم در جریان فعالیت­های روزمره­شان یا به عبارت دیگر ترسیم دقیق موقعیت یا مجموعه­ای از موقعیت­هایی ا­ست که زبان روزمره در آن­ها به ­کار می­رود.
از نظر پوزیتویست­های منطقی گفته[2] زمانی بامعنا تلقی می­شود که: الف) توصیف مستقیم واقعیت باشد و ب) قابلیت صدق و کذب داشته باشد. از این رو تنها گزاره­هایی از حیث شناختی معتبر شمرده می­شوند که واجد این خصوصیات باشند. چنین گزاره­هایی که متعلق به حوزه­ی زبان علمی هستند، گزاره­های واقعی و باقی آن­ها، شبه­گزاره به حساب می­آیند. آستین می­پنداشت که این فیلسوفان با ندیده گرفتن تمایزهای ظریفِ کاربردهای زبانی، گرفتار نوعی «مغالطه­ی توصیفی» شده­ و در آن، همه­ی گزاره­ها را به گزاره­ی خبری[3] فروکاسته­اند. از نظر آستین گفته­هایی وجود دارند که به جاي ارتباطي بودن، عملي را انجام مي­دهندو آن­ها را «اجرایی[4]» نامید. این گفته­ها که در اول شخص مضارع اخباری معلوم بیان می­شوند نه­تنها توصیف امر واقع به شمار نمی­آیند بل­که قابلیت صدق و کذب هم ندارند و خودِ عمل یا بخشی از انجام عمل هستند. برای مثال وقتی که عروس در مراسم ازدواج می­گوید «بله، قبول دارم» چیزی را گزارش نمی­کند بل­که عمل پذیرش مردی را به عنوان همسر انجام می­دهد. به عبارت دیگر زمانی که گفته­های اجرایی ادا می­شوند، آن­چه که به اجرا درمی­آید عملی گفتاری است.
آستین با طرح نظریه­ی اعمال گفتاری در پیِ بنیاد کردنِ «علم حقیقی زبان» برآمد. این علم در سایه­ی هم­کاری مشترک فیلسوفان، دستوریان وپژوهش­گران زبان تدوین خواهد شد و در صورتی که گسترش یابد دیگر تنها به حوزه­ی فلسفه متعلق نیست (Austin;1970: 180) او می­پنداشت که با این کار یعنی تحلیل موشکافانه­ی زبان قادر خواهد بود پرتو تازه­ای بر مسائل سنتی فلسفه­ی زبان بیاندازد.
نظرات آستین تأثیر عمیقی بر متفکران، مکتب­­های نظری و رشته­های علمیِ نیمه­ی دوم قرن بیستم گذاشته­است. برای مثال هابرماس در اواخر دهه­ی 1970 و پس از انتقادها و بحث­هایی که بر سر کتاب «شناخت و علایق انسانی» او در گرفت، اصول اولیه­ی نظریه­ی «عمل ارتباطی» را با استفاده بسیار از نظریه­ی اعمال گفتاری آستین شکل داد. او در نظریه­ی عمل ارتباطی خود سعی دارد شرایط عام مندرج در فرایند تولید گفتار را بررسی کند، از همین رو هدف خود را بنا نهادن نظریه­ی انتقادی جامعه در متن زبان می­داند و با طرح مفهوم «پراگماتیک عام» در جست­و­جوی شرایط امکان ادای گفته­ها نه از طریق شیوه­های مرسوم زبان­شناختی بل­که از طریق وجه کاربردی زبان برآمد. در واقع نقطه­ی عزیمت هابرماس (یا چرخش زبانی او) هم­چنان که خود اذعان دارد بر اساس نظریه­ی اعمال گفتاری آستین بنا شده است(Habermas; 1979:7)
نمونه­ی دیگر، ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی است: دريدا و آستين از اين حيث هم­رأي هستند که در واقع هر دو به موارد استثنایی و حاشیه­ای زبان توجه خاص دارند و به همین خاطر نظریه­پردازی­های مکانیکی و بسته را به پرسش کشیده و راه را برای نگرش­های منعطف زبانی هموار کرده­اند(Norris; 1977: 106). اما تعريفِ «عقل سليم» از «ارتباط» در نظرِ آستين، يعني وضعيتي كه محتوي يك ذهن به ذهن ديگر منتقل مي­شود، بسيار مسأله­ساز است.و دريدا نیز اين گونه برداشت از ارتباط را به خاطر جانب­داري از «حضور[5]»، نقد كرده است.
گذشته از هابرماس، دریدا و متفکران دیگری چون لاکان در طرح مفاهيم «گفتارِ تهي[6]» و «گفتارِ پر[7]» (Cobley;1996: 253) و کسانی چون جودیت باتلر در طرح مفهوم « اجرائیت[8]» در اعمال مبتنی بر جنسیت ( Hall; 2000: 186)، از مفاهيم نظری آستين در اعمال گفتاری بهره گرفته­اند.
رشته­هایی علمی­ نظیر انسان­شناسی زبان[9]، زبان­شناسی جنسیت[10]، باورپژوهی­دینی[11] و مطالعه­ی اجرای آیین[12] نیز مستقیماً تحت تأثیر نظریه­ی اعمال گفتاری بوده­اند.
اگرچه پیش­بینی آستین در خصوص تدوین علم حقیقی زبان به وقوع نپیوسته است لیکن تبعات و پیامدهایِ بررسی­ها و نظریات او هم­گونه که تصور می­کرد در بسیاری از حوزه­های فرهنگ نفوذ کرده است،



1. Austin, J.L.( 1990), Philosophical Papers, Oxford University Press, 3 edition
2. Cobley Paul( 1996),The Communication Theory Reader, Routledge
3. Habermas, Jurgen, (1979), What is universal Pragmatic, in Thomas McCarty(trans) Communication and Evolution of Society, the Polity Press
4. Hall kira (2000), Performativity, Journal of Linguistic Anthropology 9(1-2) American Anthropological Association
5. Norris, christopher (1977), Deconstruction, postmodernism and philosophy in Habermas and unfinished project of modernity, Cambridge: MIT Press
6. Stive, Dan R. (1996), The Philosophy of Religious Language: Sign, Symbol and Story Blackwell Publishing p: 80









درس­گفتار اول
نوشته­ی: جان لانگشاو آستین

ترجمه­ی: حمیدرضا شش­جوانی
آن چه در اين مقام بايد بگويم نه بحث انگيز است نه دشوار؛ تنها حُسن اين مقال كه دلم مي­خواهد مدعي­اش باشم، اين است كه دست­كم در پاره­اي موارد درست است. پديده‌ي مورد بحث چندان معمول و بديهي است که دست­کم نمی­توانسته، اين جا و آن جا از چشم ديگران دور مانده باشد. با اين حال كسي را نيافته­ام كه به طور خاص به اين موضوع توجه كرده باشد .
مدت­هاي مديد فيلسوفان مي­پنداشتند كه وظيفه‌ي «گزاره­ی خبری[13]» تنها «توصیف» بعضي احوال يا «بيان برخي وقايع» است كه بايد يا صادق باشد يا كاذب. در واقع دستوريان دايماً اشاره كرده­اند كه هر «جمله­ای» گزاره­ی خبري نیست[1] ودر ساخت گزاره­ی خبری هم به کار نمی­رود. از دیرباز درکنار گزاره‌ي خبري، جمله­های پرسشي، تعجبي و نيز جمله­هايی وجود داشته­اند كه بيان­گر آرزو، امر يا پذيرش هستند. بدون شك فيلسوفان علي­رغم به كارگيري آزادانه‌ي «جمله» به­جاي «گزاره­ی خبری» قصد نداشتند كه وجود آن­ها را منکر شوند. از این گذشته دستوریان و فيلسوفان به یقین می­دانستند كه به وسیله­ی نشانه­هاي دستوري اندك و كودكانه‌ي موجود مثل ترتيب كلمه­ها[14]، وجه دستوري[15] و از اين قبيل چيزها، حتي تفكيك جمله­های پرسشي، امري و غیره، از گزاره­ی خبری به هيچ وجه آسان نيست. شايد به همين دليل، انگشت گذاشتن بر روي دشواري­هاي ناشي از اين واقعيت، معمول نبوده است. پس چگونه معلوم كنيم كدام به كدام است؟ حدود و تعاريف هر كدام چيست؟
اما در سال­هاي اخير فيلسوفان و دستوريان، موارد بسياري را كه روزگاري بدون پرسش به عنوان «گزاره­ی خبری» پذيرفته مي­شد، با توجه تازه­ای بررسی كرده­اند. اين تدقيق دست­کم در فلسفه تا حدي غير مستقيم بوده است. ابتدا ديدگاهي مطرح شد مبنی بر این که گزاره­ا­ی خبری (درباره­ی امر واقع) باید «اثبات پذير» باشد، این دیدگاه که در برخی موارد با تعصبی بي­جا صورت­بندي شده بود، دیدگاه دیگری را به دنبال داشت که به موجب آن بسياري از «گزاره­های خبری» اصطلاحاً چيزي جز شبه­گزاره[16] نبودند.، همان طور كه كانت برای اولین­بار به صورتي نظام­مند بحث كرده است؛ آشكارا و در وهله‌ي نخست بسياري از «گزاره­های خبری» علي­رغم صورت دستوري بي­عيب و نقص­شان كاملاً بي­معني از آب درآمده­اند و كشف پياپي گونه­هاي تازه­اي از بي­معنايي به رغم دسته­بندي نامنظم و توضيح رازآلودشان هم­چنان ادامه یافته و این کار اگرچه به خوبی انجام شده، اما بی­فایده بوده است. حتي ما، منظورم فیلسوفان است، براي مقدار جمله­های بی­معنی­ای كه مي­گوييم و خودمان هم به آن اذعان داريم­، حدودي قايل هستيم. بنابراين طبيعي است كه در وهله‌ي دوم به سراغ اين پرسش برويم كه آیا اصلاً می­توان براي بسياري از شبه­گزاره­هاي ظاهري راهي پيدا كرد كه «گزاره­ی خبری» باشند؟ عقيده‌ي رايج اين بوده است كه اکثر گفته­هايي كه به نظر گزاره­ی خبری مي­رسند يا اصلاً قصد ثبت و بیانِ صریح ­اطلاعاتِ مربوط به وقايع را نداشتند و یا تا حدودی واجد این قصد بوده­اند. براي مثال چه بسا «قضایای[17] اخلاقي» یا اصلاً در پی تجويز رفتار، ابراز احساس يا تأثير بر رفتار به شيوه­هاي مخصوص نبودند و یا این که تا حدی قصد انجام آن را داشته­اند. در اين جا نيز كانت در زمره‌ي پيش­گامان محسوب می­شود. بیش­تر وقت­ها گفته­ها را خارج از حوزه‌يِ دستور سنتي به­کار می­گیریم.، از این رو كار به­ جايي رسيده است كه بسياري از كلمه­هایی كه پيچيدگي خاصي دارند و در گزاره­هاي به ظاهر توصیفی جاگرفته­اند، به درد نشان­ دادن ویژگی اضافه­ای که قدری غیرعادی است نمی­خورند. این کلمه­ها به کارِ نشان دادن (و نه گزارشِ) شرايطی می­آیند که گزاره­ی خبری در آن ساخته می­شود. دیگر این­که به کار نشان دادن ملاحظاتي می­آیند كه اين گزاره محكوم به آن است يا شیوه­ای را نشان می­دهد که گزاره در آن به­کار رفته­ است و جز اين­ها. پیش­ترها نادیده گرفتن این احتمالات را عموماً مغالطه‌ي «توصیفی»[18] می­نامیدند، اما از آن جایی که خود کلمه­ی «توصیفی» خاص است، اين نام مناسب به نظر نمی­رسد. همه‌ي گزاره­هاي خبریِ صادق يا كاذب چیزی را توصیف نمی­کنند و به همين خاطر ترجيح مي­دهم به جای آن از كلمه‌ي «بیانی »[19] استفاده كنم. تا این­جا نشان دادیم و يا حداقل مي­خواستیم نشان دهیم كه بسياري از پيچيدگي­هاي سنتي فلسفي در اثر يك اشتباه پديد آمده­اند. اشتباه اين بود كه نوعی از گفته­هاي واقعي را در زمره­ی گزاره­هاي خبری آورده بودند كه يا (به شیوه­های جالب غیر دستوری) بی­معنی بودند و يا این­که قصدي كاملاً متفاوت داشتند.
صرف­نظر از این که درباره­ی هر کدام از این نظرها و پیش­نهادها چه می­اندیشیم و این که به­هرحال ممکن است اکثر ما روش­ها و آموزه­های فلسفی را به خاطر اولین اشتباهی که در آن گرفتار شدند محکوم کنیم؛ اما بدون ترديد این نظرات انقلابي در فلسفه به راه انداخته­اند. چنان­چه به دقت بنگرید، اگر کسی بخواهد این انقلاب را بزرگ­ترين و آموزنده­ترين انقلاب در تاریخ فلسفه بنامد، ادعاي گزافی نیست. تعجبی ندارد که سرآغاز تحولات اندک اندک، با تعصب و برای اهدافي بي­ربط به وجود آمده­اند. اين معمول انقلاب هاست .
تفکیک ابتدایی گزاره­هاي بیانی [2]
مسلماً نوع گفته­ایي كه در اين­جا مدنظر است، به طوركلي گونه­ای بي­معنايي نيست، اگرچه هم­چنان كه خواهيم ديد، استفاده‌ي نابه­جا از آن مي تواند باعث گونه­هاي نسبتاً خاصي از بي­معنايي شود. به بيان دقيق­تر اين نوع گفته جزء دسته‌ي دوم–يعني دسته‌ي بدلي­ها– است اما این گفته، چه توصیفی باشد چه بیانی ضرورتاً تظاهر نمی­کند که گزاره‌ي امر واقع است. ولی با این حال همواره چنين می­کند و به همين خاطر وقتی این نوع گفته به واضح­ترین شکل خودش درمی­آید بسيار مایه­ی تعجب­ است. به نظر مي­رسد دستوريان به خاطر همين «تغییر شکل» موضوع را متوجه نشده­اند و فلاسفه هم در بهترين حالت به طور اتفاقي بدان پي­برده­اند [3] . بنابراين بررسی این نوع گفته در اين شكلِ گمراه ­کننده به ما کمک می­کند که بتوانیم از طریق مقایسه­ی آن با گزاره­های خبری­ای که از آن تقليد مي­كنند ویژگی­های­شان را به دست آوریم.
خوب، براي اولين مثال­ به گفته­هايي مي­پردازيم كه نمي­تواند به عنوان «گزاره­ی خبری» در هيچ یک از طبقه­هاي دستوري كه تا به حال شناخته شده است، قرار گيرد­. «گفته­هایی» كه بي­معنا نيستند و هيچ يك از علايم خطر زباني را كه فلاسفه تا كنون شناخته­اند يا فكر مي­كنيم که شناخته­اند، شامل نمي­شوند. (كلمه­های غریبی مثل «خوب» يا «همه»، فعل­های كمكي شبهه­ناكي مثل «توانستن» يا «بايستن»، تركيب­های مشكوكي مثل تركيب­های شرطي): از اتفاق همه‌ي آن چه ­خواهيم داشت. فعل­هایی يك نواخت در اول شخص مفرد مضارع اخباريِ معلوم هستند[4] ، البته این نوع از گفته­ها باید شرایط زیر را در خود داشته باشند:
الف ) آن ها به هيچ­وجه چيزي را «توصيف»، «گزارش» يا اثبات نمي كنند، «صادق يا كاذب» نيستند و
ب) بیان این نوع گفته انجام عمل یا بخشی از عمل است که باز هم نمی­توانیم آن را «فقط» گفتن چیزی به شمار آوریم
آن­چه گفتیم آن­قدرها هم که ممکن است به نظر بیاید و یا سعی کردم آن را چنین بنمایم متناقض نیست: در واقع مثال­هایی را که ارائه می­کنم از این بابت مایه­ی دلسردی­اند.
مثال ها :
(مثال الف) «قبول دارم» (اين زن را به نكاح قانوني من درآور) در جريان مراسم ازدواج [5]
(مثال ب) «اين كشتي را ملكه اليزابت مي نامم» هنگام اجرای مراسمِ شكستنِ بطري بر دماغه­ی كشتي.
(مثال پ) «ساعتم را براي برادرم به ارث مي­گذارم» در حین تنظیم وصیت­نامه
(مثال ت) «سر شش پني شرط مي­بندم، فردا باران مي­آيد».
روشن است كه در اين مثال­ها گفتن جمله (البته در شرايطی مناسب) توصيفِ عمل من در مورد آن چه كه می­توانم در چنين گفته­ای انجام دهم نيست [6]. گفتن اين كه من در حال انجام این عمل هستم، نیز به شمار نمي­آيد، بل­که انجام عمل است. هيچ كدام از اين گفته­هايي كه نقل شد، صادق یا کاذب نیست. اين مسأله به نظرم بديهي است و راجع به آن بحث نمي­كنم. به نظرم بيش­تر از اين بگویم اين «لعنتي» صادق يا كاذب است، جاي بحث ندارد. هرچند ممكن است كه اين گفته «انجام عمل را به اطلاع تو »برساند– اما مسأله­اي كاملاً متفاوت است. ناميدن كشتي، گفتن كلمه­ها­ی «این کشتی را... مي­نامم» (در شرايطي مناسب) است. وقتی كه من قبل از مأمور ثبت، كشيش يا ديگري بگويم «قبول دارم» به ازدواج رسمیت نمی­دهم بل­که خودم را مسخره کرده­ام .
اين نوع جمله يا گفته را چه مي­ناميم.[7] پيش­نهادم این است که آن­ها را جمله­های اجرایی يا گفته­هاي اجرایی و يا به اختصار «اجرایی» بناميم. اين اصطلاح درست مثل اصطلاح «امري» در شیوه­ها و ساخت­های هم­ريشه به كار گرفته خواهد شد.[8] البته «اجرایی» از «اجرا کردن» مشتق مي­شود، فعلی که معمولاً با اسم «عمل» همراه است: همين امر نشان مي­دهد كه ادای گفته، اجراي عمل محسوب مي­شود، معمولاً در حين گفتن چيزی به آن فكر نمي کنیم .
اصطلاحات ديگري نيز ممكن است به فكرمان خطور كند، كه هر كدام­شان به خوبي مي­توانند طبقه‌ي گسترده يا اندك مايه­اي از گفته­های اجرایی را پوشش دهند: براي مثال: بسياري از گفته­های اجرایی، عبارت­هایی قراردادي[20] (شرط مي بندم) يا اعلاني[21] (اعلان جنگ مي­كنم­) هستند. اما هيچ اصطلاحي را در كاربرد امروزي نمی­شناسم كه آن قدر گسترده باشد كه تمامي آن­ها را در بر­گيرد. يك اصطلاح فني كه شايد بدان چه ما احتياج داريم نزديك باشد اصطلاح «عملي»[22] است مثل آن چه که حقوق­دانان برای اشاره به یک بخش یا بندهایی از یک سند[23] بسیار از آن استفاده می­کنند. بندهایی که بر معامله (انتقال یا عدم انتقال سند) اثر می­کنند، در واقع این بخش موضوع اصلی معامله است و باقی سند صرفاً «بیان­گر» شرایط انجام معامله است.[9] اما اصطلاح «عملي» معاني ديگري هم دارد و اين روزها تقریباً به معناي «مهم» به كار مي­رود. لیکن به این جهت لغت جديد را ترجيح داده­ام كه ريشه­شناسي­اش نامربوط نيست و آن­قدرها هم نمی­توانیم معاني ازپيش فرض شده­ای را بر آن حمل کنیم.
آيا گفتن مي­تواند چنين كند ؟
پس آيا مي­توانيم چيزهايي شبيه به اين بگوييم
«ازدواج گفتن چند کلمه است » يا
«شرط بندي فقط گفتن چیزی است؟»
چنين عقيده­اي در آغاز، عجيب يا حتي گستاخانه به نظر مي­رسد ولي با احتیاط كافي ممكن است اصلاً عجيب نباشد. نخستين اعتراض درست كه خالي از اهميت هم نيست،می­تواند چنين باشد: در بسياري از موارد شاید انجام عملي دقيقاً از همين دست، نه با تلفظ كلمه­ها - خواه نوشتاري باشد خواه گفتاري- بل­که به شيوه­اي ديگر امکان پذیر باشد. براي مثال، ممكن است بعضي جاها ازدواج را به صورت هم­خانگي[24] درآورم، يا بتوانم با انداختن سكه با ماشين جمع­زني[25] شرط­بندي كنم. از اين رو شايد بهتر باشد قضایای بالا را تغيير داده و به اين شكل درآوريم: «تنها گفتن كلمه­های مشخصي ازدواج محسوب مي­شود» يا «ازدواج، در برخي موارد، صرفاًً گفتنِ تعدادي كلمه است» يا «تنها گفتن فلان چیز شرط­بندي به حساب مي­آيد»
اما دليل واقعي اين كه چرا چنين نكته­­هايي به نظر خطرناك مي­رسند، احتمالاً در واقعيتِ بديهيِ ديگري نهفته است كه مجبوریم بعداً به تفصیل بدان بپردازيم. در واقع، بیان کلمه­ها معمولاً يكي يا تنها واقعه‌ي مهم در اجراي عمل (شرط­بندي يا غیر از آن) به شمار می­آید که اجرای آن­ موضوع گفته نیز محسوب می­شود. اما این گفتن، معمولاً- گیرم همیشه- تنها شرط لازم برای آگاهی از انجام شدنِ عمل نیست. به بيان كلي­تر، لازم است شرایط گفتن کلمات هميشه از جهت يا جهاتي مناسب باشد و معمولاً اين ضرورت نیز وجود دارد كه گوينده يا افراد ديگر هم بايد اعمال مشخص ديگري را انجام دهند، خواه عمل «فيزيكي» باشد يا «ذهني» و يا حتي اين باشد كه كلمه­های بيش­تري بگويند. بنابراين براي ناميدن كشتي، لازم است كه من، همان شخصی باشم كه براي ناميدن كشتي معين شده است. در ازدواج (مسيحي)، ضروري است که من در همان لحظه، زن زنده‌يِ عاقلِ طلاق نداده­يِ دیگری نداشته باشم. به همین ترتیب: در شرط بستن براي كسي كه شرط را پيش­نهاد مي­كند ضروري است كه طرف ديگر آن را بپذيرد (و برای نشان دادن این امر بايستي «كاري بکند» مثلاً بگوید «قبول دارم») به همین ترتیب، این که بگویم فلان چیز را به تو می­بخشم بدون این که آن را به طرف مقابل بدهم نمی­تواند هديه محسوب شود.
تا اين جا مساله­ي حادی وجود ندارد، البته ممکن است عمل به شیوه­هایی غیر از آن چه گفته­های اجرايي انجام می­دهند، روی­دهد. اما شرايط انجام عمل که شامل اعمال ديگر هم می­شود، بايد مناسب باشد. با این حال، خصوصاً وقتي راجع به گفته­های حیرت­آورتری مثل «قول مي­دهم كه ...» مي­انديشيم، ممكن است براي اعتراض چيزي كاملاً متفاوت در ذهن داشته باشيم و اين­بار كاملاً نا به جا. آیا كلمه­ها باید حتماً «به جد» ادا شوند تا «جدی» گرفته شوند. اين مساله گرچه مبهم به نظر مي رسد اما به طور كلي درست است به هر حال اين مسأله در بحث از مفهوم هر گفته­اي امر متداول و با اهمیتی است. مثلاً گفته نباید شوخي و يا سرایش شعر باشد. اما بهتر است احساس كنيم كه جديت این­گفته­ها وابسته به ادای آن­هاست. (حداقل) براي سهولت نشانه­اي قابل رويت و ظاهري، يا مدرك يا اطلاع ديگري از يك عمل دروني و رواني وجود داشته باشد. بيان كلاسيك اين عقيده در هيپوليتوس[26] (612/1) يافت مي­شود. جايي كه هيپوليتوس مي­گويد: « زبانم سوگند ياد کرد اما قلبم (يا ذهنم يا یکی ديگر از عوامل پشت صحنه‌) نه. [10] پس «قول مي­دهم كه ...» مرا متعهد مي كند – یعنی تصور ذهني­ام را از مسئولیتی ذهني ثبت مي­كند.
ديدن اين كه در همین مثال ، ژرفا يا حتي جدیت زياد، چگونه يك مرتبه راه را براي فساد هموار مي كند؛ خوشحال كننده است. كسي كه مي­گويد قول دادن تنها گفتن چند كلمه نيست بل­که عملي دروني و رواني است، مستعد اين است كه مانند اخلاق­گرايي متعصب، علیه نسلی از نظريه­پردازان بي­مايه[27] قيام كند. ما او را چنان مي­بينيم که خودش، خودش را مي­بيند. همان­طوری كه اعماق ناديدنيِ فضايِ اخلاقي را درمی­نوردد و تنها تمایز او با دیگران این است که متخصص اموری منحصر به فرد[28] است. با اين همه او مفری در اختیار هيپوليتوس مي­گذارد. برای مردِ دو زنه بهانه­اي می­تراشد که بگوید (قبول دارم) و به دست آدمِ جرزن بهانه­ای می­دهد برای این که بگوید «شرط مي­بندم». آشکارا درستي و اخلاق به یک اندازه مدافع این ضرب­­المثل ساده­اند که: حرف ما عمل ما است.
اگر این نوع از اعمال دروني و ساختگی را نديده بگيريم، آيا مي­توانيم فرض كنيم كه امور ديگري كه ضروری است با گفته­اي مثل «قول مي­دهم» يا «قبول مي­كنم» ( اين زن را به همسري مي­گيرم) همراه باشند، در واقع در خود آن گفته هستند؟ و سرانجام حضورشان آن گفته را صادق و نبودشان آن را کاذب مي­سازد؟ خوب ابتدا درباره‌ي دومي صحبت مي­كنيم و بعداً بررسی می­کنیم که وقتی یکی از هم­بسته­های[29] معمولِ گفته­ای غايب باشد آن گفته چه می­شود. ما در هيچ موردي نمي­گوييم كه گفته کاذب بوده بل­که می­گوییم آن گفته يا به بيان دقيق تر آن عمل [11] ، مثلاً قول دادن، بي­اعتبار بوده، محقق نشده، با سوء نیت بوده و يا مواردي شبيه به اين. در مورد خاصِ قول دادن، مثل ساير گفته­های اجرايي، شخصي كه قول مي­دهد بايد قصد داشته باشد که به قول­اش وفا کند. از بینِ تمام هم­بسته­ها، شاید این قصد، همان چیزی است که در خود گفته­ی «قول مي­دهم» آمده است. آيا وقتي كه چنين قصدي در كار نباشد ما از قول «کاذب» حرفي مي­زنيم؟ چنین حرفی به منزله‌ي آن نيست كه گفته­ی «قول مي­دهم ...» کاذب است. یعنی هرچند او می­گوید که قول مي­دهد، اما قول نمی­دهد. یا اين كه هرچند او چیزی را توصیف کرده، اما توصیف­اش نامطمئن بوده و گزارش غير واقع داده است. وقتی که شخصی قول مي­دهد: حتی اگر با قصد وفا نکردن بگوید قول­ می­دهم، گفته­اش، بي­اعتبار نشده است. گفته او شايد گمراه كننده، پر فريب و بدون شك نادرست باشد اما گزاره­اي کاذب يا دروغ نيست. حداکثر می­تواند (در این معنی که او قصد دارد کاری انجام دهد) دستاویزی در اختیارمان بگذارد که بگوییم تلویحاً در خود کذب یا گزاره­ای غلط دارد. اما اين موضوعي كاملاً متفاوت است. از اين گذشته ما از شرط­بندي کاذب يا نام گذاري کاذب حرفي نمي­زنيم و چنان­چه از قول غلط صحبت مي­كنيم، صرفاً منظورمان حرکتی غلط است. «کذب» لزوماً تنها در مورد گزاره­هاي خبري به كار نمي­رود.
پي نوشت ها
1- البته اين واقعاً درست نیست که يك جمله همیشه يك گزاره­ی خبری است، به بيان دقيق­تر جمله را در ساخت گزاره­خبری به کار می­برند و گزاره­ی خبری سوای اين كه از جمله ها ساخته مي­شود خود «ساختی منطقي» است
2- همه‌ي آن چه را كه در اين بخش می­گویم جنبه‌ي مقدماتي دارد و با توجه به بخش­های بعدی کتاب آن را بازبيني خواهم کرد.
3- نزد همه‌ي مردم حقوق­دانان بايستي بيش­ترين آگاهي را از وضعيت درست امور داشته باشند، شايد بعضي­هاشان همين طور هم باشند. ولي آن­ها به خاطر تصور نامطمئن خودشان درباره­ی اين كه گزاره‌ي حقوقي، گزاره­اي حقيقي است به زانو در خواهند آمد.
4- اگرچه نه با قصد قبلی، اما همه‌ي آن­ها از نوع گفته­های اجرایی «واضح» هستند و بعدها به دلیل تفوق طبقه‌شان آن­ها را اِعمالی[30] ناميده­ام.
5- [آستين دريافت كه لفظ «قبول» در مراسم ازدواج آن قدر دير استفاده نمي­شود كه شخص بتواند اشتباه­اش را تصحيح كند. ما از اين جهت اين لفظ را در متن نگه داشته­ايم كه از نظر فلسفي مهم نيست اگر اشتباه باشد . ج . ا . يرمسن ]
6- كم تر از آن چیزی است كه انجام داده يا مي­دهم .
7- تا آن جايي كه من توجه كرده­ام « جمله ها» دسته­ای از «گفته­ها» را تشکیل می­دهندکه به لحاظ دستوري تعریف شده­اند. گرچه شك دارم تعريفي كه داده شده رضايت­بخش باشد. به عنوان نمونه گفته­هاي اجرايي در اساس با گفته­هاي بیانی مغایرند، گفته بیانی مانند ساختن گزاره­ای خبری (یا اداي آن با یک منشاء تاريخي)است. در حالی که گفته­ی اجرایی مانند شرط­بستن است .
8- پيش­تر از اين اصطلاح «اجراگر[31]» را به كار مي­بردم: اما اصطلاح «اجرايي» را به خاطر كوتاه­تر بودن، خوش­ريخت­تر و خوش­آواتر بودن و صورت سنتی­ترش، ترجيح دادم.
9- اين طرز نگاه را مدیون پروفسور ه . ل . آ . هارت هستم .
10- با این همه منظورم اين نيست كه تمامي اجرا كنندگان روي صحنه مثل نور پرداز، مدير صحنه[32] و حتي باربر را فاقد صلاحيت بدانم. من تنها به هنر پيشه­هاي علي البدل اعتراض دارم كه رونوشت نمايش نامه محسوب می­شوند .
11- من تعمداً از تمايز اين مورد دوري كرده ام . دقيقاً به اين خاطر كه فاصله مد نظر نبوده است .

[1] speech act
[2] utterance
[3] statement
[4] performetive
[5] presence
[6] empty speech
[7] full speech
[8] performativity
[9] linguistic anthropology
[10] gender linguistics
[11] study of religious belief
[12] study of ritual performance
[13] statement
[14] word order
[15] mood
[16] pseudo statement
[17] propositions
[18] descriptive fallacy
[19] constative
[20] Contractuat
[21] Declaratory
[22] Operative
[23] Instrument
[24] Cohabiting
[25] Totalisator machine
[26] Hippolytus
[27] Superficial
[28] Suigeneris
[29] Concomitants
[30] Exercitives
[31] Performatory
[32] stage manager
1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
I've been looking around asar.name and really am impressed by the terrific content material here. I work the nightshift at my job and it really gets boring. I've been coming here for the previous couple nights and reading. I simply needed to let you know that I've been enjoying what I have seen and I look ahead to reading more.

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!