وقتی گفتن عملکردن استدرآمدی به نظریهی اَعمال گفتاری
[1] جان آستین
حمیدرضا ششجوانی
نوشتهای که در پی میآید ترجمهی اولین درسگفتار فیلسوف زبان آکسفوردی، جی، ال، آستین است که در سال 1962 در كتاب «از واژهها چه كار برميآيد» به چاپ رسیده است. نکتهی برجستهی کار آستین و سایر فیلسوفان آکسفوردی تدقیق در زبان روزمره و کاربست آن به منزلهی ابزاری فلسفی است. در واقع، مفاهیم بنیادین فلسفهی آستین تحت تأثیر نظریههای ویتگنشتاین متأخر و در واکنش به نظریههای پوزیتویستهای منطقی شکل گرفته است.
ویتگنشتاین به عنوان یکی از سرچشمههای نظری آستین در کتاب «پژوهشهای فلسفی» بر وجه پراگماتیک زبان تأکید کرده بود، در نظر او زبان تصویرگر جهان بیرونی نیست بلکه گونهای عمل است، واژهها صرفاً در «جریان زندگی» معنی دارند و کار فیلسوف توصیف شیوههای زبانی مردم در جریان فعالیتهای روزمرهشان یا به عبارت دیگر ترسیم دقیق موقعیت یا مجموعهای از موقعیتهایی است که زبان روزمره در آنها به کار میرود.
از نظر پوزیتویستهای منطقی گفته
[2] زمانی بامعنا تلقی میشود که: الف) توصیف مستقیم واقعیت باشد و ب) قابلیت صدق و کذب داشته باشد. از این رو تنها گزارههایی از حیث شناختی معتبر شمرده میشوند که واجد این خصوصیات باشند. چنین گزارههایی که متعلق به حوزهی زبان علمی هستند، گزارههای واقعی و باقی آنها، شبهگزاره به حساب میآیند. آستین میپنداشت که این فیلسوفان با ندیده گرفتن تمایزهای ظریفِ کاربردهای زبانی، گرفتار نوعی «مغالطهی توصیفی» شده و در آن، همهی گزارهها را به گزارهی خبری
[3] فروکاستهاند. از نظر آستین گفتههایی وجود دارند که به جاي ارتباطي بودن، عملي را انجام ميدهندو آنها را «اجرایی
[4]» نامید. این گفتهها که در اول شخص مضارع اخباری معلوم بیان میشوند نهتنها توصیف امر واقع به شمار نمیآیند بلکه قابلیت صدق و کذب هم ندارند و خودِ عمل یا بخشی از انجام عمل هستند. برای مثال وقتی که عروس در مراسم ازدواج میگوید «بله، قبول دارم» چیزی را گزارش نمیکند بلکه عمل پذیرش مردی را به عنوان همسر انجام میدهد. به عبارت دیگر زمانی که گفتههای اجرایی ادا میشوند، آنچه که به اجرا درمیآید عملی گفتاری است.
آستین با طرح نظریهی اعمال گفتاری در پیِ بنیاد کردنِ «علم حقیقی زبان» برآمد. این علم در سایهی همکاری مشترک فیلسوفان، دستوریان وپژوهشگران زبان تدوین خواهد شد و در صورتی که گسترش یابد دیگر تنها به حوزهی فلسفه متعلق نیست (Austin;1970: 180) او میپنداشت که با این کار یعنی تحلیل موشکافانهی زبان قادر خواهد بود پرتو تازهای بر مسائل سنتی فلسفهی زبان بیاندازد.
نظرات آستین تأثیر عمیقی بر متفکران، مکتبهای نظری و رشتههای علمیِ نیمهی دوم قرن بیستم گذاشتهاست. برای مثال هابرماس در اواخر دههی 1970 و پس از انتقادها و بحثهایی که بر سر کتاب «شناخت و علایق انسانی» او در گرفت، اصول اولیهی نظریهی «عمل ارتباطی» را با استفاده بسیار از نظریهی اعمال گفتاری آستین شکل داد. او در نظریهی عمل ارتباطی خود سعی دارد شرایط عام مندرج در فرایند تولید گفتار را بررسی کند، از همین رو هدف خود را بنا نهادن نظریهی انتقادی جامعه در متن زبان میداند و با طرح مفهوم «پراگماتیک عام» در جستوجوی شرایط امکان ادای گفتهها نه از طریق شیوههای مرسوم زبانشناختی بلکه از طریق وجه کاربردی زبان برآمد. در واقع نقطهی عزیمت هابرماس (یا چرخش زبانی او) همچنان که خود اذعان دارد بر اساس نظریهی اعمال گفتاری آستین بنا شده است(Habermas; 1979:7)
نمونهی دیگر، ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی است: دريدا و آستين از اين حيث همرأي هستند که در واقع هر دو به موارد استثنایی و حاشیهای زبان توجه خاص دارند و به همین خاطر نظریهپردازیهای مکانیکی و بسته را به پرسش کشیده و راه را برای نگرشهای منعطف زبانی هموار کردهاند(Norris; 1977: 106). اما تعريفِ «عقل سليم» از «ارتباط» در نظرِ آستين، يعني وضعيتي كه محتوي يك ذهن به ذهن ديگر منتقل ميشود، بسيار مسألهساز است.و دريدا نیز اين گونه برداشت از ارتباط را به خاطر جانبداري از «حضور
[5]»، نقد كرده است.
گذشته از هابرماس، دریدا و متفکران دیگری چون لاکان در طرح مفاهيم «گفتارِ تهي
[6]» و «گفتارِ پر
[7]» (Cobley;1996: 253) و کسانی چون جودیت باتلر در طرح مفهوم « اجرائیت
[8]» در اعمال مبتنی بر جنسیت ( Hall; 2000: 186)، از مفاهيم نظری آستين در اعمال گفتاری بهره گرفتهاند.
رشتههایی علمی نظیر انسانشناسی زبان
[9]، زبانشناسی جنسیت
[10]، باورپژوهیدینی
[11] و مطالعهی اجرای آیین
[12] نیز مستقیماً تحت تأثیر نظریهی اعمال گفتاری بودهاند.
اگرچه پیشبینی آستین در خصوص تدوین علم حقیقی زبان به وقوع نپیوسته است لیکن تبعات و پیامدهایِ بررسیها و نظریات او همگونه که تصور میکرد در بسیاری از حوزههای فرهنگ نفوذ کرده است،
1. Austin, J.L.( 1990), Philosophical Papers, Oxford University Press, 3 edition
2. Cobley
Paul( 1996),The Communication Theory Reader, Routledge
3. Habermas, Jurgen, (1979), What is universal Pragmatic, in Thomas McCarty(trans) Communication and Evolution of Society, the Polity Press
4. Hall kira (2000), Performativity, Journal of Linguistic Anthropology 9(1-2) American Anthropological Association
5. Norris, christopher (1977), Deconstruction, postmodernism and philosophy in Habermas and unfinished project of modernity, Cambridge: MIT Press
6. Stive, Dan R. (1996),
The Philosophy of Religious Language: Sign, Symbol and Story Blackwell Publishing p: 80
درسگفتار اول
نوشتهی: جان لانگشاو آستین
ترجمهی: حمیدرضا ششجوانی
آن چه در اين مقام بايد بگويم نه بحث انگيز است نه دشوار؛ تنها حُسن اين مقال كه دلم ميخواهد مدعياش باشم، اين است كه دستكم در پارهاي موارد درست است. پديدهي مورد بحث چندان معمول و بديهي است که دستکم نمیتوانسته، اين جا و آن جا از چشم ديگران دور مانده باشد. با اين حال كسي را نيافتهام كه به طور خاص به اين موضوع توجه كرده باشد .
مدتهاي مديد فيلسوفان ميپنداشتند كه وظيفهي «گزارهی خبری
[13]» تنها «توصیف» بعضي احوال يا «بيان برخي وقايع» است كه بايد يا صادق باشد يا كاذب. در واقع دستوريان دايماً اشاره كردهاند كه هر «جملهای» گزارهی خبري نیست[1] ودر ساخت گزارهی خبری هم به کار نمیرود. از دیرباز درکنار گزارهي خبري، جملههای پرسشي، تعجبي و نيز جملههايی وجود داشتهاند كه بيانگر آرزو، امر يا پذيرش هستند. بدون شك فيلسوفان عليرغم به كارگيري آزادانهي «جمله» بهجاي «گزارهی خبری» قصد نداشتند كه وجود آنها را منکر شوند. از این گذشته دستوریان و فيلسوفان به یقین میدانستند كه به وسیلهی نشانههاي دستوري اندك و كودكانهي موجود مثل ترتيب كلمهها
[14]، وجه دستوري
[15] و از اين قبيل چيزها، حتي تفكيك جملههای پرسشي، امري و غیره، از گزارهی خبری به هيچ وجه آسان نيست. شايد به همين دليل، انگشت گذاشتن بر روي دشواريهاي ناشي از اين واقعيت، معمول نبوده است. پس چگونه معلوم كنيم كدام به كدام است؟ حدود و تعاريف هر كدام چيست؟
اما در سالهاي اخير فيلسوفان و دستوريان، موارد بسياري را كه روزگاري بدون پرسش به عنوان «گزارهی خبری» پذيرفته ميشد، با توجه تازهای بررسی كردهاند. اين تدقيق دستکم در فلسفه تا حدي غير مستقيم بوده است. ابتدا ديدگاهي مطرح شد مبنی بر این که گزارهای خبری (دربارهی امر واقع) باید «اثبات پذير» باشد، این دیدگاه که در برخی موارد با تعصبی بيجا صورتبندي شده بود، دیدگاه دیگری را به دنبال داشت که به موجب آن بسياري از «گزارههای خبری» اصطلاحاً چيزي جز شبهگزاره
[16] نبودند.، همان طور كه كانت برای اولینبار به صورتي نظاممند بحث كرده است؛ آشكارا و در وهلهي نخست بسياري از «گزارههای خبری» عليرغم صورت دستوري بيعيب و نقصشان كاملاً بيمعني از آب درآمدهاند و كشف پياپي گونههاي تازهاي از بيمعنايي به رغم دستهبندي نامنظم و توضيح رازآلودشان همچنان ادامه یافته و این کار اگرچه به خوبی انجام شده، اما بیفایده بوده است. حتي ما، منظورم فیلسوفان است، براي مقدار جملههای بیمعنیای كه ميگوييم و خودمان هم به آن اذعان داريم، حدودي قايل هستيم. بنابراين طبيعي است كه در وهلهي دوم به سراغ اين پرسش برويم كه آیا اصلاً میتوان براي بسياري از شبهگزارههاي ظاهري راهي پيدا كرد كه «گزارهی خبری» باشند؟ عقيدهي رايج اين بوده است كه اکثر گفتههايي كه به نظر گزارهی خبری ميرسند يا اصلاً قصد ثبت و بیانِ صریح اطلاعاتِ مربوط به وقايع را نداشتند و یا تا حدودی واجد این قصد بودهاند. براي مثال چه بسا «قضایای
[17] اخلاقي» یا اصلاً در پی تجويز رفتار، ابراز احساس يا تأثير بر رفتار به شيوههاي مخصوص نبودند و یا این که تا حدی قصد انجام آن را داشتهاند. در اين جا نيز كانت در زمرهي پيشگامان محسوب میشود. بیشتر وقتها گفتهها را خارج از حوزهيِ دستور سنتي بهکار میگیریم.، از این رو كار به جايي رسيده است كه بسياري از كلمههایی كه پيچيدگي خاصي دارند و در گزارههاي به ظاهر توصیفی جاگرفتهاند، به درد نشان دادن ویژگی اضافهای که قدری غیرعادی است نمیخورند. این کلمهها به کارِ نشان دادن (و نه گزارشِ) شرايطی میآیند که گزارهی خبری در آن ساخته میشود. دیگر اینکه به کار نشان دادن ملاحظاتي میآیند كه اين گزاره محكوم به آن است يا شیوهای را نشان میدهد که گزاره در آن بهکار رفته است و جز اينها. پیشترها نادیده گرفتن این احتمالات را عموماً مغالطهي «توصیفی»
[18] مینامیدند، اما از آن جایی که خود کلمهی «توصیفی» خاص است، اين نام مناسب به نظر نمیرسد. همهي گزارههاي خبریِ صادق يا كاذب چیزی را توصیف نمیکنند و به همين خاطر ترجيح ميدهم به جای آن از كلمهي «بیانی »
[19] استفاده كنم. تا اینجا نشان دادیم و يا حداقل ميخواستیم نشان دهیم كه بسياري از پيچيدگيهاي سنتي فلسفي در اثر يك اشتباه پديد آمدهاند. اشتباه اين بود كه نوعی از گفتههاي واقعي را در زمرهی گزارههاي خبری آورده بودند كه يا (به شیوههای جالب غیر دستوری) بیمعنی بودند و يا اینکه قصدي كاملاً متفاوت داشتند.
صرفنظر از این که دربارهی هر کدام از این نظرها و پیشنهادها چه میاندیشیم و این که بههرحال ممکن است اکثر ما روشها و آموزههای فلسفی را به خاطر اولین اشتباهی که در آن گرفتار شدند محکوم کنیم؛ اما بدون ترديد این نظرات انقلابي در فلسفه به راه انداختهاند. چنانچه به دقت بنگرید، اگر کسی بخواهد این انقلاب را بزرگترين و آموزندهترين انقلاب در تاریخ فلسفه بنامد، ادعاي گزافی نیست. تعجبی ندارد که سرآغاز تحولات اندک اندک، با تعصب و برای اهدافي بيربط به وجود آمدهاند. اين معمول انقلاب هاست .
تفکیک ابتدایی گزارههاي بیانی [2]
مسلماً نوع گفتهایي كه در اينجا مدنظر است، به طوركلي گونهای بيمعنايي نيست، اگرچه همچنان كه خواهيم ديد، استفادهي نابهجا از آن مي تواند باعث گونههاي نسبتاً خاصي از بيمعنايي شود. به بيان دقيقتر اين نوع گفته جزء دستهي دوم–يعني دستهي بدليها– است اما این گفته، چه توصیفی باشد چه بیانی ضرورتاً تظاهر نمیکند که گزارهي امر واقع است. ولی با این حال همواره چنين میکند و به همين خاطر وقتی این نوع گفته به واضحترین شکل خودش درمیآید بسيار مایهی تعجب است. به نظر ميرسد دستوريان به خاطر همين «تغییر شکل» موضوع را متوجه نشدهاند و فلاسفه هم در بهترين حالت به طور اتفاقي بدان پيبردهاند [3] . بنابراين بررسی این نوع گفته در اين شكلِ گمراه کننده به ما کمک میکند که بتوانیم از طریق مقایسهی آن با گزارههای خبریای که از آن تقليد ميكنند ویژگیهایشان را به دست آوریم.
خوب، براي اولين مثال به گفتههايي ميپردازيم كه نميتواند به عنوان «گزارهی خبری» در هيچ یک از طبقههاي دستوري كه تا به حال شناخته شده است، قرار گيرد. «گفتههایی» كه بيمعنا نيستند و هيچ يك از علايم خطر زباني را كه فلاسفه تا كنون شناختهاند يا فكر ميكنيم که شناختهاند، شامل نميشوند. (كلمههای غریبی مثل «خوب» يا «همه»، فعلهای كمكي شبههناكي مثل «توانستن» يا «بايستن»، تركيبهای مشكوكي مثل تركيبهای شرطي): از اتفاق همهي آن چه خواهيم داشت. فعلهایی يك نواخت در اول شخص مفرد مضارع اخباريِ معلوم هستند[4] ، البته این نوع از گفتهها باید شرایط زیر را در خود داشته باشند:
الف ) آن ها به هيچوجه چيزي را «توصيف»، «گزارش» يا اثبات نمي كنند، «صادق يا كاذب» نيستند و
ب) بیان این نوع گفته انجام عمل یا بخشی از عمل است که باز هم نمیتوانیم آن را «فقط» گفتن چیزی به شمار آوریم
آنچه گفتیم آنقدرها هم که ممکن است به نظر بیاید و یا سعی کردم آن را چنین بنمایم متناقض نیست: در واقع مثالهایی را که ارائه میکنم از این بابت مایهی دلسردیاند.
مثال ها :
(مثال الف) «قبول دارم» (اين زن را به نكاح قانوني من درآور) در جريان مراسم ازدواج [5]
(مثال ب) «اين كشتي را ملكه اليزابت مي نامم» هنگام اجرای مراسمِ شكستنِ بطري بر دماغهی كشتي.
(مثال پ) «ساعتم را براي برادرم به ارث ميگذارم» در حین تنظیم وصیتنامه
(مثال ت) «سر شش پني شرط ميبندم، فردا باران ميآيد».
روشن است كه در اين مثالها گفتن جمله (البته در شرايطی مناسب) توصيفِ عمل من در مورد آن چه كه میتوانم در چنين گفتهای انجام دهم نيست [6]. گفتن اين كه من در حال انجام این عمل هستم، نیز به شمار نميآيد، بلکه انجام عمل است. هيچ كدام از اين گفتههايي كه نقل شد، صادق یا کاذب نیست. اين مسأله به نظرم بديهي است و راجع به آن بحث نميكنم. به نظرم بيشتر از اين بگویم اين «لعنتي» صادق يا كاذب است، جاي بحث ندارد. هرچند ممكن است كه اين گفته «انجام عمل را به اطلاع تو »برساند– اما مسألهاي كاملاً متفاوت است. ناميدن كشتي، گفتن كلمههای «این کشتی را... مينامم» (در شرايطي مناسب) است. وقتی كه من قبل از مأمور ثبت، كشيش يا ديگري بگويم «قبول دارم» به ازدواج رسمیت نمیدهم بلکه خودم را مسخره کردهام .
اين نوع جمله يا گفته را چه ميناميم.[7] پيشنهادم این است که آنها را جملههای اجرایی يا گفتههاي اجرایی و يا به اختصار «اجرایی» بناميم. اين اصطلاح درست مثل اصطلاح «امري» در شیوهها و ساختهای همريشه به كار گرفته خواهد شد.[8] البته «اجرایی» از «اجرا کردن» مشتق ميشود، فعلی که معمولاً با اسم «عمل» همراه است: همين امر نشان ميدهد كه ادای گفته، اجراي عمل محسوب ميشود، معمولاً در حين گفتن چيزی به آن فكر نمي کنیم .
اصطلاحات ديگري نيز ممكن است به فكرمان خطور كند، كه هر كدامشان به خوبي ميتوانند طبقهي گسترده يا اندك مايهاي از گفتههای اجرایی را پوشش دهند: براي مثال: بسياري از گفتههای اجرایی، عبارتهایی قراردادي
[20] (شرط مي بندم) يا اعلاني
[21] (اعلان جنگ ميكنم) هستند. اما هيچ اصطلاحي را در كاربرد امروزي نمیشناسم كه آن قدر گسترده باشد كه تمامي آنها را در برگيرد. يك اصطلاح فني كه شايد بدان چه ما احتياج داريم نزديك باشد اصطلاح «عملي»
[22] است مثل آن چه که حقوقدانان برای اشاره به یک بخش یا بندهایی از یک سند
[23] بسیار از آن استفاده میکنند. بندهایی که بر معامله (انتقال یا عدم انتقال سند) اثر میکنند، در واقع این بخش موضوع اصلی معامله است و باقی سند صرفاً «بیانگر» شرایط انجام معامله است.[9] اما اصطلاح «عملي» معاني ديگري هم دارد و اين روزها تقریباً به معناي «مهم» به كار ميرود. لیکن به این جهت لغت جديد را ترجيح دادهام كه ريشهشناسياش نامربوط نيست و آنقدرها هم نمیتوانیم معاني ازپيش فرض شدهای را بر آن حمل کنیم.
آيا گفتن ميتواند چنين كند ؟
پس آيا ميتوانيم چيزهايي شبيه به اين بگوييم
«ازدواج گفتن چند کلمه است » يا
«شرط بندي فقط گفتن چیزی است؟»
چنين عقيدهاي در آغاز، عجيب يا حتي گستاخانه به نظر ميرسد ولي با احتیاط كافي ممكن است اصلاً عجيب نباشد. نخستين اعتراض درست كه خالي از اهميت هم نيست،میتواند چنين باشد: در بسياري از موارد شاید انجام عملي دقيقاً از همين دست، نه با تلفظ كلمهها - خواه نوشتاري باشد خواه گفتاري- بلکه به شيوهاي ديگر امکان پذیر باشد. براي مثال، ممكن است بعضي جاها ازدواج را به صورت همخانگي
[24] درآورم، يا بتوانم با انداختن سكه با ماشين جمعزني
[25] شرطبندي كنم. از اين رو شايد بهتر باشد قضایای بالا را تغيير داده و به اين شكل درآوريم: «تنها گفتن كلمههای مشخصي ازدواج محسوب ميشود» يا «ازدواج، در برخي موارد، صرفاًً گفتنِ تعدادي كلمه است» يا «تنها گفتن فلان چیز شرطبندي به حساب ميآيد»
اما دليل واقعي اين كه چرا چنين نكتههايي به نظر خطرناك ميرسند، احتمالاً در واقعيتِ بديهيِ ديگري نهفته است كه مجبوریم بعداً به تفصیل بدان بپردازيم. در واقع، بیان کلمهها معمولاً يكي يا تنها واقعهي مهم در اجراي عمل (شرطبندي يا غیر از آن) به شمار میآید که اجرای آن موضوع گفته نیز محسوب میشود. اما این گفتن، معمولاً- گیرم همیشه- تنها شرط لازم برای آگاهی از انجام شدنِ عمل نیست. به بيان كليتر، لازم است شرایط گفتن کلمات هميشه از جهت يا جهاتي مناسب باشد و معمولاً اين ضرورت نیز وجود دارد كه گوينده يا افراد ديگر هم بايد اعمال مشخص ديگري را انجام دهند، خواه عمل «فيزيكي» باشد يا «ذهني» و يا حتي اين باشد كه كلمههای بيشتري بگويند. بنابراين براي ناميدن كشتي، لازم است كه من، همان شخصی باشم كه براي ناميدن كشتي معين شده است. در ازدواج (مسيحي)، ضروري است که من در همان لحظه، زن زندهيِ عاقلِ طلاق ندادهيِ دیگری نداشته باشم. به همین ترتیب: در شرط بستن براي كسي كه شرط را پيشنهاد ميكند ضروري است كه طرف ديگر آن را بپذيرد (و برای نشان دادن این امر بايستي «كاري بکند» مثلاً بگوید «قبول دارم») به همین ترتیب، این که بگویم فلان چیز را به تو میبخشم بدون این که آن را به طرف مقابل بدهم نمیتواند هديه محسوب شود.
تا اين جا مسالهي حادی وجود ندارد، البته ممکن است عمل به شیوههایی غیر از آن چه گفتههای اجرايي انجام میدهند، رویدهد. اما شرايط انجام عمل که شامل اعمال ديگر هم میشود، بايد مناسب باشد. با این حال، خصوصاً وقتي راجع به گفتههای حیرتآورتری مثل «قول ميدهم كه ...» ميانديشيم، ممكن است براي اعتراض چيزي كاملاً متفاوت در ذهن داشته باشيم و اينبار كاملاً نا به جا. آیا كلمهها باید حتماً «به جد» ادا شوند تا «جدی» گرفته شوند. اين مساله گرچه مبهم به نظر مي رسد اما به طور كلي درست است به هر حال اين مسأله در بحث از مفهوم هر گفتهاي امر متداول و با اهمیتی است. مثلاً گفته نباید شوخي و يا سرایش شعر باشد. اما بهتر است احساس كنيم كه جديت اینگفتهها وابسته به ادای آنهاست. (حداقل) براي سهولت نشانهاي قابل رويت و ظاهري، يا مدرك يا اطلاع ديگري از يك عمل دروني و رواني وجود داشته باشد. بيان كلاسيك اين عقيده در هيپوليتوس
[26] (612/1) يافت ميشود. جايي كه هيپوليتوس ميگويد: « زبانم سوگند ياد کرد اما قلبم (يا ذهنم يا یکی ديگر از عوامل پشت صحنه) نه. [10] پس «قول ميدهم كه ...» مرا متعهد مي كند – یعنی تصور ذهنيام را از مسئولیتی ذهني ثبت ميكند.
ديدن اين كه در همین مثال ، ژرفا يا حتي جدیت زياد، چگونه يك مرتبه راه را براي فساد هموار مي كند؛ خوشحال كننده است. كسي كه ميگويد قول دادن تنها گفتن چند كلمه نيست بلکه عملي دروني و رواني است، مستعد اين است كه مانند اخلاقگرايي متعصب، علیه نسلی از نظريهپردازان بيمايه
[27] قيام كند. ما او را چنان ميبينيم که خودش، خودش را ميبيند. همانطوری كه اعماق ناديدنيِ فضايِ اخلاقي را درمینوردد و تنها تمایز او با دیگران این است که متخصص اموری منحصر به فرد
[28] است. با اين همه او مفری در اختیار هيپوليتوس ميگذارد. برای مردِ دو زنه بهانهاي میتراشد که بگوید (قبول دارم) و به دست آدمِ جرزن بهانهای میدهد برای این که بگوید «شرط ميبندم». آشکارا درستي و اخلاق به یک اندازه مدافع این ضربالمثل سادهاند که: حرف ما عمل ما است.
اگر این نوع از اعمال دروني و ساختگی را نديده بگيريم، آيا ميتوانيم فرض كنيم كه امور ديگري كه ضروری است با گفتهاي مثل «قول ميدهم» يا «قبول ميكنم» ( اين زن را به همسري ميگيرم) همراه باشند، در واقع در خود آن گفته هستند؟ و سرانجام حضورشان آن گفته را صادق و نبودشان آن را کاذب ميسازد؟ خوب ابتدا دربارهي دومي صحبت ميكنيم و بعداً بررسی میکنیم که وقتی یکی از همبستههای
[29] معمولِ گفتهای غايب باشد آن گفته چه میشود. ما در هيچ موردي نميگوييم كه گفته کاذب بوده بلکه میگوییم آن گفته يا به بيان دقيق تر آن عمل [11] ، مثلاً قول دادن، بياعتبار بوده، محقق نشده، با سوء نیت بوده و يا مواردي شبيه به اين. در مورد خاصِ قول دادن، مثل ساير گفتههای اجرايي، شخصي كه قول ميدهد بايد قصد داشته باشد که به قولاش وفا کند. از بینِ تمام همبستهها، شاید این قصد، همان چیزی است که در خود گفتهی «قول ميدهم» آمده است. آيا وقتي كه چنين قصدي در كار نباشد ما از قول «کاذب» حرفي ميزنيم؟ چنین حرفی به منزلهي آن نيست كه گفتهی «قول ميدهم ...» کاذب است. یعنی هرچند او میگوید که قول ميدهد، اما قول نمیدهد. یا اين كه هرچند او چیزی را توصیف کرده، اما توصیفاش نامطمئن بوده و گزارش غير واقع داده است. وقتی که شخصی قول ميدهد: حتی اگر با قصد وفا نکردن بگوید قول میدهم، گفتهاش، بياعتبار نشده است. گفته او شايد گمراه كننده، پر فريب و بدون شك نادرست باشد اما گزارهاي کاذب يا دروغ نيست. حداکثر میتواند (در این معنی که او قصد دارد کاری انجام دهد) دستاویزی در اختیارمان بگذارد که بگوییم تلویحاً در خود کذب یا گزارهای غلط دارد. اما اين موضوعي كاملاً متفاوت است. از اين گذشته ما از شرطبندي کاذب يا نام گذاري کاذب حرفي نميزنيم و چنانچه از قول غلط صحبت ميكنيم، صرفاً منظورمان حرکتی غلط است. «کذب» لزوماً تنها در مورد گزارههاي خبري به كار نميرود.
پي نوشت ها
1- البته اين واقعاً درست نیست که يك جمله همیشه يك گزارهی خبری است، به بيان دقيقتر جمله را در ساخت گزارهخبری به کار میبرند و گزارهی خبری سوای اين كه از جمله ها ساخته ميشود خود «ساختی منطقي» است
2- همهي آن چه را كه در اين بخش میگویم جنبهي مقدماتي دارد و با توجه به بخشهای بعدی کتاب آن را بازبيني خواهم کرد.
3- نزد همهي مردم حقوقدانان بايستي بيشترين آگاهي را از وضعيت درست امور داشته باشند، شايد بعضيهاشان همين طور هم باشند. ولي آنها به خاطر تصور نامطمئن خودشان دربارهی اين كه گزارهي حقوقي، گزارهاي حقيقي است به زانو در خواهند آمد.
4- اگرچه نه با قصد قبلی، اما همهي آنها از نوع گفتههای اجرایی «واضح» هستند و بعدها به دلیل تفوق طبقهشان آنها را اِعمالی
[30] ناميدهام.
5- [آستين دريافت كه لفظ «قبول» در مراسم ازدواج آن قدر دير استفاده نميشود كه شخص بتواند اشتباهاش را تصحيح كند. ما از اين جهت اين لفظ را در متن نگه داشتهايم كه از نظر فلسفي مهم نيست اگر اشتباه باشد . ج . ا . يرمسن ]
6- كم تر از آن چیزی است كه انجام داده يا ميدهم .
7- تا آن جايي كه من توجه كردهام « جمله ها» دستهای از «گفتهها» را تشکیل میدهندکه به لحاظ دستوري تعریف شدهاند. گرچه شك دارم تعريفي كه داده شده رضايتبخش باشد. به عنوان نمونه گفتههاي اجرايي در اساس با گفتههاي بیانی مغایرند، گفته بیانی مانند ساختن گزارهای خبری (یا اداي آن با یک منشاء تاريخي)است. در حالی که گفتهی اجرایی مانند شرطبستن است .
8- پيشتر از اين اصطلاح «اجراگر
[31]» را به كار ميبردم: اما اصطلاح «اجرايي» را به خاطر كوتاهتر بودن، خوشريختتر و خوشآواتر بودن و صورت سنتیترش، ترجيح دادم.
9- اين طرز نگاه را مدیون پروفسور ه . ل . آ . هارت هستم .
10- با این همه منظورم اين نيست كه تمامي اجرا كنندگان روي صحنه مثل نور پرداز، مدير صحنه
[32] و حتي باربر را فاقد صلاحيت بدانم. من تنها به هنر پيشههاي علي البدل اعتراض دارم كه رونوشت نمايش نامه محسوب میشوند .
11- من تعمداً از تمايز اين مورد دوري كرده ام . دقيقاً به اين خاطر كه فاصله مد نظر نبوده است .
[1] speech act
[2] utterance
[3] statement
[4] performetive
[5] presence
[6] empty speech
[7] full speech
[8] performativity
[9] linguistic anthropology
[10] gender linguistics
[11] study of religious belief
[12] study of ritual performance
[13] statement
[14] word order
[15] mood
[16] pseudo statement
[17] propositions
[18] descriptive fallacy
[19] constative
[20] Contractuat
[21] Declaratory
[22] Operative
[23] Instrument
[24] Cohabiting
[25] Totalisator machine
[26] Hippolytus
[27] Superficial
[28] Suigeneris
[29] Concomitants
[30] Exercitives
[31] Performatory
[32] stage manager