اثر
دفتری ويژه فرهنگ و نقد فرهنگ
Saturday
مروری بر آثار رمون رادیگه/آرش نقیبیان


مروري بر آثار رمون راديگه، نويسنده فرانسوي
پسر شگفت انگيز*

آرش نقيبيان

رمون راديگه در تاريخ ادبيات فرانسه در قرن بيستم نابغه يي مثال زدني به حساب مي آيد. نويسنده يي که تنها 20 سال عمر کرد و طي عمر کوتاه خود دو رمان بسيار معتبر به يادگار گذاشت که امروزه جزء کلاسيک هاي ادبيات معاصر فرانسه به حساب مي آيند.راديگه در 18 ژوئن 1903 در پاريس و در خانواده يي کارگري به دنيا آمد. در دوران کودکي در مدرسه شاگردي به غايت باهوش بود و استعداد فراواني از خود نشان مي داد. مي توان گفت از همان دوران نشانه هاي نبوغي زودرس در او هويدا بود. در دوره دبيرستان هنگامي که از تکاليف مدرسه فارغ مي شد به مطالعه آثار نويسندگان قرن هفده و هجده فرانسه مانند «شاهزاده خانم کلو» نوشته مادام دولافايت و همچنين نوشته هاي استاندال، پروست، رمبو و مالارمه مي پرداخت. پدر راديگه که متوجه استعداد او شده بود هر روز ساعاتي از وقت خود را صرف آموختن زبان هاي خارجي به رمون مي کرد.در ماه مه 1918 اولين اثر راديگه در يک روزنامه فکاهي به چاپ رسيد. در همين سال است که او به دختر جواني دل مي بندد. اين حادثه عشقي در نوشتن شاهکار او «ديو در تن» الهام بخش راديگه بود. يکي از نقاط مهم زندگي کوتاه نويسنده آشنايي او با ژان کوکتو نويسنده و هنرمند برجسته و همه فن حريف فرانسوي بود. رابطه کوکتو - راديگه در تاريخ ادبيات معاصر فرانسه از جهات مختلف حائزاهميت و قابل بررسي دقيق است. راديگه زماني که با کوکتو آشنا شد نصف سن کوکتو را داشت و از اين لحاظ و در نگاه اول گونه يي و شکلي از رابطه مريد و مرادي و استاد - شاگردي به ذهن تداعي مي شود. اما به اعتراف ژان کوکتو، او تا زمان حيات دوست جوانش يعني 1923 به طور مرتب در مورد آثارش از راديگه راهنمايي و الهام مي گيرد. منتقدان ادبي رابطه کوکتو با راديگه را با رابطه شورانگيز و عجيب رمبو و ورلن مقايسه کرده اند. راديگه درست مثل آرتور رمبو پريشان حال و لجام گسيخته بود و يک جا بند نمي شد و از هر تعهدي مي گريخت. همان طور که اشاره شد راديگه از يک خانواده بزرگ کارگري بود و والدينش به شدت از اين رابطه نگران بودند و تمامي تلاش خود را کردند تا آنها را از هم دور کنند که البته در اين امر موفق نشدند.
کوکتو در نگارش دو رمان بسيار مهم خود (پتوماک و توماي شارلاتان) به شدت از راديگه متاثر است. در سال 1923 و کمي قبل از مرگ زودهنگام نويسنده جوان آن دو بر روي يک ميز کار مي کردند. کوکتو رمان پتوماک و راديگه شاهکارش ديو در تن را مي نوشت. اين رابطه عميقاً خلاق با مرگ رمون راديگه بر اثر ابتلا به حصبه پايان يافت و اين مرگ ضربه هولناکي به روان ژان کوکتو وارد کرد و شرايط عصبي و رواني نويسنده بزرگ را به شدت مختل کرد. کوکتو در اين هنگام به توصيه يکي از دوستانش به ترياک روي آورد. توصيه يي که کوکتو را تا چند سال سخت گرفتار کرد و خيلي سخت توانست از دست اين اعتياد خلاصي يابد و پس از آن نيز تا هنگام مرگ در سال 1963 هيچ گاه کوکتو سابق نشد و نتوانست از تاثير اين ضايعه رهايي پيدا کند.اما اهميت رمون راديگه به عنوان نويسنده يي که تنها 20 سال عمر کرد و دو رمان برجسته از خود به جاي گذاشت (جالب اينجاست که او حتي نتوانست دومين کتاب خود مجلس رقص کنت دورژل را ببيند) بيشتر به کتاب ارزشمند ديو در تن برمي گردد که اقتباس سينمايي که استاد بزرگ سينماي فرانسه «کلوداتان لارا» در سال 1947 از آن انجام داد به موفقيت و جهاني شدن اين اثر کمک شاياني بخشيد. در اينجا مروري کوتاه به اين کتاب مي کنيم؛ آغاز داستان در سال 1918 است. فرانسوا قهرمان کتاب بيش از شانزده سال ندارد اما تاثير آشفتگي هاي ناشي از جنگ در زندگي عادي و سهل انگاري بي اندازه پدر و مادر به او فرصت مي دهد که اگرچه هنوز محصلي دبيرستاني بيش نيست از استقلالي نسبي برخوردار باشد. در چنين شرايطي است که با زني جوان به نام مارت آشنا مي شود که دو سال از او بزرگتر است. بين فرانسوا و مارت رابطه يي عاشقانه برقرار مي شود و هر دم بر ديدارهاي عاشقانه آن دو افزون مي گردد. اما در اين ميان و در ادامه اين رابطه ممنوع عاشقانه (مارت نامزدي به اسم ژاک دارد) اين فرانسوا است که کم مي آورد و بزدلي هاي متعددي از او سر مي زند چرا که براي ماجراي پيش آمده بسيار جوان است اما تغييري در عشق مارت نسبت به او ايجاد نمي شود. روزي مارت متوجه مي شود که آبستن است و از اين قسمت تراژدي داستان راديگه رقم مي خورد. فرانسوا از زير بار مسووليتي که شانه اش تاب تحمل آن را ندارد مي گريزد و به عهده خانواده مارت مي گذارد تا ترتيبي دهند که ماجراي تولد بچه پنهان نگاه داشته شود. پس از تولد بچه مارت در حالي که نام فرانسوا را بر لب دارد از دنيا مي رود و بدين سان داستان ديو در تن به پايان خود مي رسد. قدرت و خلاقيت اصلي نويسنده کتاب در ترسيم شخصيت «فرانسوا» متمرکز شده است و قهرمان داستان با روح يک نوجوان درگير ماجرايي به شدت مردانه شده است. داستان که از زبان اول شخص مفرد روايت مي شود در ترسيم حالات رواني و به طور کلي روانکاوي عشق قدرتي حيرت انگيز دارد و بي جهت نيست که نويسندگان بزرگي چون ژان کوکتو و پل والري اين کتاب را يکي از شاهکارهاي ادبيات فرانسه به حساب مي آورند و نويسنده جوانمرگ شده آن را نابغه يي بي بديل مي دانند. اما اين کتاب در هنگام چاپ با واکنش هاي تند منتقدين روبه رو شد. به تعبير زيباي «ايوبلانژه» مورخ و منتقد ادبيات معاصر فرانسه؛ «با اينکه قهرمانان کتاب ممکن است لاابالي به نظر بيايند در عوض خود کتاب بسيار پاک و معصومانه است و همين حالت پارادوکس کتاب به آن وجهي اسطوره يي مي بخشد و کتاب را در رديف آثار معتبر در تاريخ ادب فرانسه قرار مي دهد.» به شهادت ژان کوکتو راديگه با سنت نويسندگان اخلاقي نويس از مادام دولافايت تا استاندال و پروست تجديد عهدي جاودانه مي کند.دومين و آخرين کتاب رمون راديگه که يک سال پس از مرگ او منتشر شد و در نحوه نويسندگي اين نابغه ادبيات فرانسه جايگاه والايي دارد کتاب «مجلس رقص کنت دورژل» است. اما اين کتاب از جهاتي با شاهکار راديگه تفاوت دارد. در کتاب ديو در تن نويسنده با مقاصدي آشکارا ضد رمانتيک و ضدمعاني و بيان به مضمون نوجوان درگير با عشقي بي اندازه بزرگ پرداخته است. اما در مجلس رقص کنت دورژل تنها به تجزيه و تحليل محض مي پردازد. رماني که تنها روانشناسي در آن داستاني است و تمام کوشش خيال در راه القاي احساسات صرف شده است و نه حوادث خارجي. بدين سان رمان يا اگر بهتر و دقيق تر گفته باشيم حکايت عاري از هرگونه طرح و توطئه است، فرانسوا پسر جوان آرام و خوش ذوق که تنها با مادرش زندگي مي کند و به حد کافي پول دارد که مجبور نباشد کار کند يک شب در تئاتر تصادفاً با کنت دورژل آشنا مي شود که نمونه بديعي از اشرافي است که کارشان در زندگي رعايت وسواس آميز و عاقلانه يک رشته تکاليف خاص مجامع مرفه است. کنت سالخورده فرانسوا را به خانه خود مي برد و فرانسوا در آنجا با همسر جوان دوست جديدش آشنا مي شود. چند نگاه براي شعله ور ساختن آتش عشق کفايت مي کند اما درک وظيفه و درستکاري موجب سرکوب اين عشق مي شود. در يک مجلس رقص عاشق و معشوق به اين يقين دروني و عميق مي رسند که عشق آنها هراندازه که تقدير در ايجاد آن دخيل باشد باز بايد قرباني وظيفه اخلاقي شود. در واقع هرگز چيزي بين آنها اتفاق نمي افتد و فاجعه صرفاً دروني باقي مي ماند. کتاب سرشار از تجزيه و تحليل هاي دقيق روانشناختي است.راديگه با اين کتاب کوچک، نمونه خاصي از يکي از گرايش هايي را ارائه داده است که بر رمان معاصر فرانسه حاکم شد و آن کلاسيسم نو است که اينجا قصد پرداختن به آن را نداريم و سخن آخر اينکه عمر کوتاه و مرگ زودهنگام رمون راديگه او را در کنار نوابغ برجسته يي چون آلن فورنيه، شارل پگي، پل نيزان و بوريس ويان قرار مي دهد که هر چند در سبک نوشتار و شيوه انديشگي از هم متفاوتند اما دست کم در سه حوزه مشترکند؛ اول پرتو نبوغ، دوم جوانمرگي و سوم تاثير فراواني که بر نويسندگان پس از خود به جاي گذاشته اند
.
* عنوان مقاله برگرفته از لقبي است که کوکتو بر راديگه جوان گذاشته بود.
-
-
-
-
-
-