شنبه
گل های ماگنولیا
منیرو روانی پور
آن پنجره باز بود، آن پنجره ی لعنتی و تیرماه بود و بوی غریبی در اتاق می پیچید و آن نقاشی های کودکانه که آدم را کفری می کرد که حرص آدم را درمی آورد...

برچسب‌ها: ,

2 Comments:
Anonymous روشنك said...
فكر نمي كنيد پرداختن به دنياي ساد براي توجيه انفعال و بي تفاوتي و خشونت آدمها و طبيعي جلوه دادنشان كمي تاريخ مصرف گذشته باشد ؟.. دنيايي كه ساد از انسان ترسيم كرده همانطور كه مي دانيد يك دنياي افسارگسيخته و اغراق آميز از انسانيست به مثابه حيواني رهاشده در دامان طبيعت كه نه فراتر از آن چون حيوانات قوانين طبيعت را رعايت مي كنند .

آشنايي با ساد و خواندنش از اين رو مفيد است كه ميل به بي قانوني و توحش را چنان زنده و تكان دهنده تصور كرده كه ميل به كنترل و غير طبيعي وانمود كردنش براي نيل به موفقيت در اين كنترل ميسر گردد .

اگر آدمياني وجود دارند كه هنوز از توحش و خشونت هم نوعانشان دچار شگفتي مي شوند دليلش عدم آشنايي با طرز تفكري اغراق آميز مثل ساد نيست كه همه چيز را مجاز مي داند مادامي كه خدا و قانون و اخلاق وجود ندارد كه قوانين طبيعت را در تخيل خود زير پا مي گذارد كه در حيوانيت هم قوانيني وجود دارد كه هيچ حيواني از آن تخطي نمي جويد مگر اينكه محكوم به فنا شود . نتيجه زير پا گذاشتن قوانين طبيعت همين فجايعيست كه گريبان انسان و حيوان را گرفته !..

اين آدميان شگفت زده و متعجب بر خلاف طبيعت خود عمل نمي كنند . آنان گوسپندان نمونه گله مسيحيت نيستند . چرا كه گرگي كه به گله مي زند هم به همان اندازه گوسپندان گله مسيحيت مي تواند مطيع و فرمانبر باشد چون وجود داشتنش ضروري و طبيعي است !.. گرگ و گوسپند اينجا در قانون طبيعت با هم برابرند و ناگزير از ايفاي نقششان .. نقشي كه تخطي از آن برايشان گاهي جبران ناپذير و فاجعه انگيز مي شود .

و اينك انسان !.. انسان متفكر شگفت زده كه نه گوسپند گله است و نه گرگ گله !.. او فراتر از اين مي انديشد و مي خواهد .. او هم اغراق مي كند درست مثل ساد .. ابر انسان نيچه براي ساد همان جنايتكار خوشگذران بي وجدان است اما براي انسان شگفت زده با وجدان همان آدم معموليست كه قهرمانانه بالاتر و فراتر از طبيعت انساني خود به مثابه يك حيوان ناطق عمل مي كند .

دنياي وحشي و خشونت زده و تاريك انسان قرن 21 فقط با تعريف اغراق آميز انسان شگفت زده و ناراضي از ابر انسان مي تواند قابل تحمل باشد .. چرا كه سر فرود آوردن در برابر پستي ها و شقاوتها تنها به دليل اينكه آن را طبيعي بدانيم براي اينكه خود را قادر به تغيير تماميت قانون توحش حاكم بر جهان نمي دانيم يك جور تسليم شدن به " مازوخيسم " خود فريبانه است .

فكر مي كنم اينكه هنوز آدمها به خوردن يكديگر روي نيآورده اند و قادر به كنترل خود در مقياسهاي كوچك هستند ( نه در نظامهاي سلطه گر و خشونت طلب چه از نوع خشكه مقدس و بنياد گرا و چه از نوع ديكتاتوري و سلطنتي و چه از نوع كمونيسم و سرمايه داري ) به خاطر وجود همين آدمهاي شگفت زده ناراضيست !.. آنها كه تعاريف طبيعي جلوه دادن خشونت و توحش را به خوبي از بر كرده اند اما واقعي نمي دانند و همين انكار واقعيت جلوي ددمنشي هاي بسياري را در مقاطع زماني خيلي اندك و در مقياسهاي حداقلي فراهم آورده و اين كم ارمغاني نيست .

Anonymous روشنك said...
كامنتي كه فرستادم مربوط به پست قبلي شما بود " دنياي ساديستي "

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!