نگاهی آزاد به مجموعه ی شعر " دست در موهای آینه "
سید رسول معرک نژاد
انتشارات نقش مانا
سمیه طوسی
اگر ریشه دار بودن هنرها در یکدیگر و تقابل آن ها با هم را ؛ بعنوان یک اصل ـ
هر چند کم رنگ شده ـ باور داشته باشيم ؛ و اگر
بپذيريم در صورتی که یک هنرمند در چند عرصه از هنر فعالیت کند ؛ حتی اگر بخواهد ؛
نمی تواند از تاثیر هنرها و داشته هایش بر یکدیگر جلوگیری کند و نمی تواند دور هر کدام
حصار بچیند تا تداخلي در هم نداشته باشند ؛ آن وقت در رویایی با آثار این چنین
هنرمندانی ؛ با فضاهایی چندگانه ؛ تلفیقی و سرشار از تجربیات تازه روبرو خواهیم
بود .
مجموعه " دست در موهای آینه " از آن دسته مجموعه هاییست که بدون
دانستن بیوگرافی یا مشخصاتی از شاعر ، و با نگاهی هر چند گذرا به شعرها ، این
نتیجه را برای مخاطب به دنبال خواهد داشت که با شاعری روبروست که دامنه ی تجربیاتش
در دیگر هنرها هم کشیده شده . بیست و دو اثر سپید و نیمه بلند ارائه شده در مجموعه
، به همراه یک غزل با دو خوانش ( که شاعر زاویه گردانی در نگاه مخاطب را خواستار
شده و پیرامون آن به بحث نخواهیم نشست ) ؛ مجموعه ای قابل توجه است که با توجه به
گذشت مدت زمانی بیش از شش سال از انتشار آن ؛ هنوز زبانی تر و تازه و دور از هر
گونه موج گرایی های موقت دارد . آثار ؛ در حیطه ی زبانی مدرن و در فضاهايي
لبريز از كولاژ خلق شده ، که بطور ملموس ، رد چند هنر در آن دیده می شود.
بهره گیری از پتانسیل های زبانی ؛ نظر به ساختمان درونی واژه و استفاده های مناسب
از کلمات در محورهای جانشینی و هنشینی که منجر به هنجار شکنی ها و آشنایی زادیی ها
شده و هم چنین کارکردهای عینی و انتزاعی در زبان و آفرینش تصویرها و فضاهای پیرو
آن ، از جمله ی مهمترین کارکردهای زبانی مجموعه اند .
دستهایت
آشیانه ی پرنده ایست
که بر پرده ی اتاق
داغ انداخته است ( شعر1/ص3)
یا :
در پاشویه
آسمان
در گوشه ای از حیاط
خورشید
زنگ زده است ( شعر 6 / ص14)
یا :
خورشید
تکه
تکه
از نوک کلاغ
فرو می افتد
کلاغ می پرد
آب
پوست می اندازد (شعر7/ص15)
یا :
مسافری
که در کنار پیاده رو
بساط پهن کرده بود
بر روی آخرین
آجر خانه اش
خوابش برد(شعر 17/ص36)
هر چند شاعران ، تصويرسازان خوبي مي توانند باشند ؛ اما عدم استفاده ی صحیح از بستر هم نشینی ؛
می تواند منجر به گنگ نویسی گردد .تصاویر دیداری و ملموسی که پیش چشم مخاطب گذاشته
می شود گاه توصیف پیرامون و جزء به جزء اشیاء ؛ به تمام معناست به نحوی که برای
مثال بروشني لحظه و يا نماي بسته اي از يك موقعيت آماده ي نقاشي را مي توانيم به
چشم ببينيم :
تكه پارچه اي سياه
آويخته
از كنار پايه ي صندلي
تا روي زمين
و نگاهت
خطي منقطع
ميان دو شاخه گل آفتابگردان
و سه ميوه
رها شده ( شعر13/ص27)
اما در بعضی موارد به ایماژیسم کامل می رسیم .ایماژهایی گویا ؛ که در ذهنیات
مخاطب همانگونه که شاعرش خواسته نفوذ می کند و در خلق تصویر حتی در ابعاد زمان موفق
عمل کرده است . بارزترین نمونه ی آن ، شعر
2 مجموعه ؛ که از قبل از غروب تا بعد از آن را ؛ با استفاده از عناصر طبیعی و
تصویرسازی های پی در پی ؛ آفریده :
ماه
نه
خورشید
مچاله و خیس
از میان روزنامه ی عصر
در ازدحام اشیای روی میز
که در سایه ی خود آرمیده اند
فرو می افتد
و انگشتانی
با تردید
برگ های روزنامه را
مرور می کنند
آخرین سایه
از لبه ی میز
سقوط می کند
و خورشید
نه
ماه
آرام و بی صدا
از پس دسته ی صندلی
سر بر می آورد (شعر2/ص6)
یا :
ماه
از سرشانه های من می گذرد
از میان پوست ترک خورده ی درخت
بالا می آید ( شعر5/ص11)
یا :
زوایای نقش موزائیک های حیاط را
دنبال می کنم
تا درخت
خرده های مهتاب
از شاخه
فرو می لغزد ( شعر6/ص13)
در همین ایماژها ؛ میتوان کوبیسم را هم میان شعرها دید. وقتی که از دو زمان ؛
از دو دیدگاه ؛ به یک منظره ی واحد نگاه شده ؛ و آنچه که دیده شده ؛ به بیان رسیده
است و اشتراکات بین این دو پرداخت و
نویسش؛ مخاطب را به این نتیجه می رساند که با یک اثر از دو بعد روبروست .(که البته
واقفیم شعر بجز مورد گفته شده ؛ در حیطه ی زبان و کارکردی نیز ؛دارای قابلیت های
شایانی ست .)
پشت سرت
آهسته
از پله ها
پایین می آید
تمام اتاق ها را
سرک می کشد
حتی درون آشپزخانه
روی میز
که استکان چای
بخارش را
نرم نرم
در سکوت خلوت خانه
محو می کند
با بی حوصلگی
از پله ها
پایین می آیی
درون آشپزخانه
روی صندلی می نشینی
چای تلخ را
مزمزه می کنی
و خیره می شوی
به غمناکی بشقاب ها
لیوان های کثیف
زیر سیگاری
و پرده ای
که هنوز تکان می خورد (شعر4/ص9-10)
محيط و پيرامون ، از تاثیرگذارترین موارد بر ذهن هر هنرمند به شمار می رود . در
این مجموعه ، فضاهای سنتی و قدیمی ؛ از جمله موارديست كه در بعضي از آثار دیده می
شود و تداعي گر مكان هايي تاريخي اند. اما نکته ای که باید به آن توجه کرده و بیان
نمود این است که اثر خلق شده ؛ درگیر فضای گل و بته ای و طاقی و طاقچه ها نمي شود
. به بيان بهتر ؛ هر چند اتفاق ها ؛ در محيطي سنتي مي افتند ؛ اما از نگاهي
غيرسنتي به بیان رسیده اند :
اندامواره ات
با دستهاي گشاده
نيزه و نيلوفر
سالهاست
خواب خاك را
مزمزه مي كند (شعر10/تخت جمشيد/ص21)
يا :
صداي بال هايي
بر سقف كشيده مي شوند
و در ميان گل هاي گچي
ناپديد مي شوند (شعر 7/ص 16)
كه بخوبي تداعي گر گچ بري هاي گل و مرغي در سقف یا گوش دیوارهای خانه های قدیمی
ست .ولي در ادامه ي همين اثر ؛ به يكي از بهترين نمونه هاي استفاده ي زباني شاعر
مي رسيم ؛ زماني كه شعر از فضايي عيني و راكد و به سورئال مي رسد :
از درون شب باز مي آيي
دست در موهاي آينه مي كني
روي صندلي مي نشيني
اينجا
هميشه
تكه اي از آسمان
بر روي ميز
افتاده است .( همان)
سوررئال نویسی های مجموعه ؛ که هر چند به اقتضای تعداد آثار ؛هنگام برشماری
محدود به نظر می رسند ؛ اما قابل توجه و از دیگر نکات قابل اشاره در حیطه ی زبانی
اند .
سیب
در بعدی از این عصر
از حیاط
تا هبوط
چشمانم را در خود
فرو می بلعد
از میان شاخه های عریان
در حاشیه های چشمانت
درون لیوان
ماهیان
غلت می زنند (شعر6/ص13)
یا :
سايه اي در زير پوست اشيا
حس مي كني
سايه اي كه آرام
تنت را در خود
فرو مي بلعد
گاهي كه تنت ترك بر مي دارد.(شعر12/ص26)
به چالش كشيدن زمان و نشان دادن کرختی و سنگین شدن آن ؛ به نحوی که گویا عقربه
ها عبور نمی کنند ؛ که بسته به روحیات ؛ اقتضای فصل یا اتفاقات پیش آمده ؛ برای هر
مخاطبی رخ داده و ملموس است ؛ در پرداختی ماهرانه ؛ در مجموعه خودنمایی می کند :
در چرخش يكريز
بعدازظهر
تاب ِ هيچ ثانيه اي ندارد
كه در ميان اشيا
مدام مي پرد (شعر11/ص23)
یا :
زمان
لخت و عور
پله ها را
یکی
یکی
مکث می کند.(اصفهان2/شعر15/ص31)
و یا از دیگر نمونه های قابل ذکر ؛ که بلعیده شدن زمان ؛ تنها و تنها حول محور
یک موضوع ؛ استبداد و تسلط یک دلیل ؛ بر کل ذهنیات شاعر ؛ بارعاطفی غالب بر فضا و
انتقال آن به مخاطب را ؛ موفق بیان می کند ؛ شعر 20 مجموعه است :
از درون ظهر تابستان
درون ِ اتاق خالی
برگی
از لبه ی میز
چرخ می زند
و ته مانده ی روز
کنار ِ پایه ی صندلی
فرو می افتد .
نگاه شاعر به ماهیت درونی و تصویری کلمه ؛اشراف بر ابعاد ماهوی و گاه اسطوره
ای کلمات؛ استفاده از عناصر طبیعی و ناتورال ؛ بکار گیری نماد ها و هم چنین بکار
گیری بعضی باورهای عامیانه و نگاه همه چانبه به پیرامون ؛ از دیگر مورادیست که به
اسنتاد آثار می توان نتیجه گیری کرد .علاوه بر آنچه گفته شد ؛ فضاهای امپرسیونیستی
، ایجاد فضاهای چند معنایی ؛ ایجاد تصویرهای زنده و تنفس اثر در حيطه ي ایماژیسم ؛
کشیدن زبان به سوررئال ؛ انتقال صحیح حس و معنا و در نهایت زمینه های عاطفی و
زیباشناسانه که در اکثر آثار بچشم می خورد را باید از دلایل توفیق مجموعه به شمار
آورد و حریصانه چشم انتظار مجموعه ی بعدی
شاعر و آثار تازه ترش نشست.
" دست در موهای آینه"
اثری از " سید رسول معرک نژاد"
(گزیده شعرهای۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲)
تاریخ انتشار۱۳۸۳
ماه
نَه
خورشید
مچاله و خیس
از میان روزنامه ی عصر
در
ازدحام اشیایِ روی میز
که در سایه ی خود
آرمیده اند
فرو می افتد
و انگشتانی
با
تردید
برگ های روزنامه را
مرور می کنند
آخرین سایه
از لبه ی میز
سقوط می کند
و خورشید
نَه
ماه
آرام و بی صدا
از پس دسته ی صندلی
سر بر می
آورد.
................................
در چرخش یکریز
بعداز ظهر
تاب هیچ ثانیه ای ندارد
که در میان اشیا
مدام می پرد
به یکباره
کنار من
دراز می کشد
غلت می زند
دستم به حلقه موهای پیچیده ای
در گوشه و کنار اتاق می
پیچد
قد می کشم
و سقف
چقدر نزدیک شده است
آنقدر که از ما عبور می کند
با قاب بی شیشه ی
دیوار
با واژه هایی که از
دهانِ پرخمیازه
فرو می چکد
و کف اتاق
ذوب می
شود
کمی گوش
می دهیم
حرفی برای
گفتن نداریم
گویا
چیزی
میان
ما
و
عصر
از یادمان
رفته
است.
................................
تخت جمشید
از درون ابر و خاک
فراز خاکستر انباشته
آفتاب
به هیات اسب
با شیهه ی سرخ
با یال های سنگ
*
خون
از شکاف سنگ
بیرون می جهد
**
اندامواره ات
با دستهای گشاده
نیزه و نیلوفر
سالهاست
خوابِ خاک را
مزمزه می کنند.
................................
اصفهان ۱
آب...
باد...
گام هایی
که پله ها را
در چرخش یکریز
دور می زند
آواز مسافری
از پس این هلالی های مکرر
به گوش می رسد
چشم هایی خیره
بر دست های نازک و
پیمانه های شکسته
بر دیوار
صدایی بس دور
از میان چمدان مسافر
و عتیقه ها
سال هاست
فراموش
حمل می
شوند.
................................
اصفهان ۲
زمان
لخت و عور
پله ها را
یکی
یکی
مکث می کند
تا پرده
میان شکارگاه
و هیاهوی اسبان
و آهوان
که بر پله ها
با زمان
ایستاده اند
باد می وزد
آهوان
لای چین های پرده
ناپدید می شوند.
................................
اصفهان ۳
در نیم دایره های پی در پی
و صدای ضربه هایی مداوم
بر ظرف های مسین
دَ دَ دَ
نگ د َنگ
دَ نگ
رها در منحنی های مقرنس
میان هلال ابرم
در میان قوس گچی
تا ساییدگی سنگفرش
نیمرخِ گنبد
بر سطح آب
و شلال یال اسب
وقتی که حجره ها را دور می
زند
تَ
تَ تَق تَق تَق.
................................
مثل همیشه
میان عتیقه ها
چشمهای گرد درشتش را
به من دوخته است.
مثل همیشه
پنجره را باز می کنم
تکه ای برف روی سایه ام می نشیند.
سایه ی برفی
بی حوصله
از اتاق بیرون می زند
با چشمهای درشتش
در کوچه
گم
می شود
مثل همیشه... .
................................
پشت سرت
آهسته
از پله ها
پایین می آید
تمام اتاق ها را
سرک می کشد
حتی درون آشپزخانه
روی میز
که استکان چای
بخارش را
نرم نرم
در سکوت خلوت خانه
محو می کند.
با بی حوصلگی
از پله ها
پایین می آیی
درون آشپزخانه
روی صندلی می نشینی
چای تلخ را
مزمزه می کنی
و خیره می شوی
به غمناکی بشقاب ها
لیوان های کثیف
زیر سیگاری
و پرده ای که هنوز
تکان می خورد.