خسته از ماموريتي ۸۰ ساله
علیرضا بهنام
.
سرانجام جامعه تئاتری ما با از دست دادن ایرج
زهری ضربه
ای کاری
را از دستان اجل دریافت کرد.با مرگ زهری بسیاری از تجربیات کارگاه نمایش که حاصل تجربیات
جمعی او در سالهای دور بود به همراه تجربههای فردیاش از همراهی با گروه تئاتر آلمانی
روور و دانش بینظیر وی از دراماتورژی که از رهگذر سالها همراهی با هلموت شفر و معاشرت
داشتن با نویسندگانی چون آرابال و مروژک حاصل آمده بود به یکباره از دسترس تئاتر نحیف
و نیازمند ایران دور شد.
دكتر «ايرج زهري» هميشه از اين كه نسل ما را
افسرده و غمگين ميديد فغانش به هوا بلند ميشد و ميگفت بايد با غم مبارزه كرد. غم
ريشه تمام بدبختيهاست. خودش تنها آثاري را براي ترجمه به فارسي انتخاب ميكرد كه سرشتي
طنزگونه داشتند و البته در اكثر موارد طنزهايي را بر ميگزيد كه سويههاي اجتماعي داشته
و به نوعي عادتي نكوهيده يا سيستمي ناكارآمد را به نقد بكشند.
حکایت آنکه چرا با وجود علاقه خالصانه این
استاد جز معدودی دانشجو کسی نخواست این حجم عظیم اطلاعات را به استفادهای برساند و
به نسل بعدی منتقل کند حکایت دیگری است که شاید اینجا و اکنون در هنگامه سوگ پرداختن
به آن ضرورتی نداشته باشد. اما ذکر این نکته ضروری است که حجم عظیمی از میراث مکتوب
این انسان دانا به بهانههای مختلف در میانه راه ارشاد و دفاتر نشر خاک میخورد.
زهری سالهای آخر عمر خود را به نگارش دو اثر
سترگ سپری کرد که اولی با عنوان فرهنگ نمایشنامهنویسان آلمان سه سال است در انتظار
رفع اشکال و انتشار است و دیگری با عنوان پژوهشی در نمایشنامهنویسی ایرانی میان ناشران
دست به دست میشود. ناگفته پیداست که انتشار این آثار و دیگر آثار تالیف و ترجمه ایرج
زهری، لطفی است که نه در حق او، که در حق جامعه تئاتری خودمان میکنیم و امید که چنین
کنیم.
ایرج زهری آنطور که من میشناختم شخصیتی شاداب
و خستگی ناپذیر داشت. باوجود آنکه برخوردهای مناسبی با او نشد هیچگاه از کار کردن
در فضای کشورش اظهار ناامیدی نکرد و هر سال به قصد آنکه سهمی در تئاتر کشورش داشته
باشد چند ماهی را در ایران میگذراند. هرچند این اقامتهای چندماهه گاه برای دیدار
با مدیری محترم و تعیین وقتی برای اجرای تئاتر زمانی ناکافی بود. او همواره در این
سالها به فقدان ارتباط میان جامعه فرهنگی ایران و جامعه جهانی انتقاد میکرد. او میگفت
برای نوشتن نمایشنامه و داستان و شعر کافی نیست که قلم به دست بگیریم و اثری را از
خلأ تولید کنیم. بلکه ابتدا لازم است با آنچه در طول قرنها بر جهان ادبیات رفته آشنا
شویم و آثار کلیدی ادب معاصر و کلاسیک فرهنگهای دیگر را بخوانیم و بشناسیم. گله اساسی
او این بود که چرا در کشور ما مراودات تئاتری و ادبی این قدر کم است و چرا این قدر
هنرمندان ما به حلقههای بسته داخلی خو گرفتهاند و از ایجاد ارتباط با جهان خارج ناتوان
هستند.
دیگر نکتهای که زهری همواره بر آن تاکید داشت
عدم درگیری با سیاست روز بهعنوان گفتمانی همگانی بود. به نظر او هنر متعهد به معنایی
که در دهه ۵۰ از آن مراد میشد هنری بود تاریخ مصرفدار که تنها
به درد برانگیختن لحظهای احساسات میخورد. او باور داشت که هنرمند در شرایط کنونی
باید بهطور ریشهای با فرهنگ برخورد کند و آثاری بیافریند که در آنها مساله اساسی
دردهای مشترک نوع بشر باشد. درنهایت اینکه به باور زهری شادی تنها علاج جامعهای بود
که با سرعتی باورنکردنی به سمت افسردگی پیش میرود. به باور او مسوولیت آنی و عاجل
نویسنده در شرایط کنونی این بود که نشاط و شادی را به هر قیمتی که هست به جامعه بازگرداند.
پرواضح است که منظورش از شادی، شادی همراه با تفکر بود، نه آنچه به نام کمدی در فیلمهای
سینمایی باب روز است. دیگر برای پشیمانی بسیار دیر است و جامعه تئاتر ما تنها خواهد
توانست ایرج زهری را چون خاطره لبخندی تلخ از انسانی فرزانه در خاطر بسپرد و بکوشد
با دیگر همنسلان این استاد مهربانتر باشد پیش از آنکه زمان و زمانه دیگر شود. او
ديگر خسته از ماموريتي 80ساله و خستگيناپذير سرانجام به آرامشي ابدي فرو رفته است.
سرانجام آنچه نبايد بشود شد.